مفهوم جهاد و شهادت و قتال در قرآن حکیم و روایات نبوی ریشه دارد؛ از این رو از مشترکات مسلمین شمرده می‏شود.

در قرآن کریم بیش از پنجاه بار مادة جهاد در قالبهای گوناگون همچون: «جاهَدُوا»، «تجاهِدون»، «جَاهِدُوا»، «مُجاهِدین»[1] و... و پنج نوبت در قالب امر (دو نوبت «‏جاهِد الکفار‏» و سه نوبت به صورت «جَاهِدُوا») به کار رفته است. از جمله فرمود: انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ[؛[2] «]همگی به سوی میدان جهاد[ حرکت کنید؛ سبک‏بار یا سنگین‏بار و با مال و جان خود در راه خدا جهاد کنید.» و همین‏طور مادّه قتال در شکلهای گوناگون (تَقْتُلُونَ، اَقْتَلُوهُمْ، تُقَاتِلُوهُمْ، یُقَاتِلُون، قَاتِلُوا، القِتَال، و...) بیش از 183 مورد به کار رفته است.[3]

روایات فروانی درباره بحث جهاد مطرح شده است؛ آن‏قدر که در کتب فقهی شیعه و سنّی، یک کتاب به بحث جهاد اختصاص یافته و همچنین فقط در کلمات قصار نهج الفصاحه بیش از 20 روایت از شخص پیامبر اکرم‏‏ِ دربارة ترغیب به جهاد آمده است؛[4] از جمله آن حضرت فرمود: «ذِرْوَةُ سَنَامِ الْاِسْلَامِ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللهِ لَا یَنَالُهُ اِلَّا اَفْضَلُهُمْ؛[5] بالاترین نقطه کوهان اسلام، جهاد در راه خدا است، به آن نقطه (بلند) جز برترین مجاهدان نمی‏رسند»؛ ولی با همة این اشتراکات، جهاد و شهادت از چند جهت در فرهنگ تشیّع، خصوصیات و ویژگیهایی دارد که به‏شدت می‏تواند بیدارکننده و موج‏آفرین باشد:


1. برخورداری از تعالیم زیبا در موضوع جهاد و شهادت.

تعالیم زیبایی درباره جهاد و شهادت، در لسان رهبران شیعه و ادبیات شیعیان وجود دارد؛ به همین جهت فرهنگ جهاد و شهادت‏طلبی با ماهیّت شیعه عجین شده است.

در اینجا به چند نمونه از آن اشاره می‏شود:

حضرت علی فرمود: «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِی‏طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّه‏؛[6] سوگند به خدا! اُنس و علاقه فرزند ابی‏طالب به مرگ (در راه خدا) از علاقه طفل به پستان مادر بیش‏تر است.»

آن حضرت در جای دیگر فرمود: «وَ إِنِّی إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ وَ لِحُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاجٍ؛[7] و همانا من برای ملاقات پروردگار، مشتاق و به پاداش نیک او منتظر و امیدوارم.»

امام حسین فرمود: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِیدِ الْفَتَاة... مَنْ کَانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا؛[8] قلّادة مرگ بر گردن آدمی‏زاده، همانند گردنبندی است بر گردن دختران جوان (یعنی شهادت، زینت مرد است)... هر کس آماده است خون خود را در راه ما نثار کند و خود را آمادة لقای خداوند سازد با ما رهسپار شود.»

همچنین صدها حدیث دیگر از رهبران شیعه رسیده است که هر کدام به صورت شعار برای آنان در آمده و با جان و دل شیعیان، عجین شده است. در لابه‏لای اشعار شیعیان، صدها مورد می‏توان یافت که عشق به شهادت در آن موج می‏زند.

استاد شهید مطهّری می‏گوید: «یکی از واژه‏هایی که از قداست خاصی برخوردار است [خصوصاً در مکتب تشیّع] و هاله‏ای از نور، این کلمه را فرا گرفته است، کلمه شهید و یا شهادت است. این کلمه در تمام جوامع با قداست و عظمت، توأم است؛ ولی از نظر اسلام (و تشیّع) هر کس به مقام و درجة شهادت نائل آید و اسلام با معیارهای خاص خودش او را شهید بشناسد؛ یعنی واقعاً در راه هدفهای عالی اسلام به انگیزه برقراری ارزشهای واقعی بشری کشته بشود، به یکی از عالی‏ترین و راقی‏ترین درجات و مراتبی که یک انسان ممکن است در سیر صعودی به آن برسد، نائل می‏گردد.»[9]

دشمنان اسلام نیز ویژگی شهادت و جهاد را در فرهنگ تشیّع به‏خوبی درک کرده‏اند. پرفسور بیل آمریکایی در ایّام جنگ تحمیلی طی سخنانی در کشور کویت گفته بود: «یکی از عوامل ادامة انقلاب اسلامی ایران، شهادت‏طلبی است.»[10]

اسرائیل در جنگ 33 روزه علیه حزب‏الله با پیشرفته‏ترین امکانات نظامی، حمله‏های همه‏جانبه زمینی، هوایی و دریایی را انجام داد و طی این مدت از زمین و آسمان بر سر مردم لبنان خصوصاً جنوب لبنان بمب ریخت؛ اما حزب الله توانست با غرق‏کردنِ ناو بزرگ «ساغر» و نابودی هواپیماهای پیشرفته اسرائیلی، نیروی هوایی و دریایی اسرائیل را فلج کند و سی هزار نیروی ورزیده زمینی آنها را زمین‏گیر کند.[11]

عامل اصلی این پیروزی، شهادت‏طلبی جوانان شیعه حزب الله لبنان بود. بارها سران صهیونیستی در آن روزها به این امر اعتراف کردند که ما همه چیز داریم؛ ولی حزب الله نیرویی دارد که ما نداریم و آن عشق به شهادت است؛ بنابراین، شهدای حزب‏الله اغلب از سینه و جلو، ولی کشتگان اسرائیلی از پشت سر تیر خورده بودند؛ زیرا عاشقان شهادت، در حال پیشروی و دشمنان در حال فرار بودند.


2. قیام امام حسین و ارزش‏دادن به شهادت

پیامبر اکرم ارزش‏دادن به شهادت و جهاد را بنیان گذارد؛ ولی باید اعتراف کرد که دانشگاه شهادت‏طلبی و ارزش آن در کربلا تأسیس شد.

راستی! کجا نوجوان دوازده یا سیزده ساله‏ای را می‏توان یافت که شهادت را برتر و شیرین‏تر از عسل بداند؟ آن گونه که حسین بن علی از برادرزاده‏اش پرسید: «کَیْفَ الْمَوْتُ عِنْدَکَ؛ مرگ، نزد تو چگونه است»، او نیز عرض کرد: «اَحْلَی مِنَ الْعَسَلِ؛ از عسل هم شیرین‏تر است.» [12]

این شوق و ذوق برای شهادت، از بین نرفت؛ بلکه در تاریخ، ماندگار شد و به افرادی چون «حسین فهمیده» رسید تا با شهادت خود، تانک دشمن بعثی را منفجر کند و امروزه نیز این ویژگی را در کودکان فلسطینی می‏توان دید که با حمله به نظامیان صهیونیستی، جان و تن خویش را فدا می‏کنند.

به راستی کجا پیرانی شیدای شهادت چون مسلم بن عوسجه می‏توان یافت که در شب عاشورا بگوید: ‏حسین جان! به خدا قسم! اگر بدانم کشته می‏شوم و بعد زنده می‏شوم و سپس مرا می‏سوزانند و دیگر بار زنده می‏گردم و سپس بدنم، زیر پایِ شتران، درهم کوبیده می‏شود و تا هفتاد بار این کار را در حقّ من روا می‏دارند، هرگز از تو جدا نمی‏شوم تا در خدمت تو به استقبال مرگ بشتابم و چرا چنین نکنم که کشته‏شدن یک بار است و پس از آن کرامتی است که پایان ندارد.

همچنین کجا می‏توان فردی چون زهیر بن قین یافت؛ وی تازه حسینی شده و از عثمان برگشته بود؛ اما فریاد می‏زد: حسین جان! به خدا سوگند! دوست دارم کشته شوم، باز زنده گردم و سپس کشته شوم و این کار، هزار مرتبه انجام شود، ‏تا خدا تو را و اهل بیت تو را در امان بدارد.[13]

حافظة تاریخ، این عشقها را فراموش نکرد و بعد از 1400 سال، رزمندگان سالخورده شیعه در جنگ تحمیلی، این صحنه‏ها را دوباره تکرار کردند تا امروز سالخورده‏ای فلسطینی هم جرأت کند و حاضر شود برای آزادی قبلة اوّل مسلمانان و نابودی غاصبان، جان خویش را در عملیات انتحاری فدا کند و مصریان و دیگران نیز این شهامت را پیدا کنند.

در کربلا جوانِ رشید، خوش‏اخلاق و خوش‏سیمای حسین بن علی پس از آنکه پدر بزرگوارش، خبر شهادت تمام یاران را داد. او عرض کرد: «اَفَلَسْنَا عَلَی الْحَقّ؛ (پدرجان) مگر ما بر حق نیستیم.» پدر فرمود: «سوگند به آن کسی که بازگشت بندگان به سوی او است، ما بر حقیم.» این جوان عرض کرد: «إِذاً لَا نُبَالِی بِالْمَوْتِ؛ اگر در مسیر حق به شهادت برسیم از مرگ و شهادت، باکی نداریم.» سپس حضرت در حق فرزندش چنین دعا کرد: «خداوند، تو را جزای خیر دهد آن‏گونه که پدری را به فرزندش جزا می‏دهد.»[14]

ذهن تاریخ، این اندیشه را ذخیره کرد تا سالها بعد از داستان کربلا، هزاران جوانِ شهادت‏طلب و عاشق شهادت در جنگ تحمیلی مانند علی‏اکبر، جان خویش را در راه حق فدا کنند و جوانان شیعة جنوب لبنان نیز به خود آیند و با تشکیل حزب‏الله و اهدای جان خویش، آن افتخارات جاودانه را در جنگ 33 روزه و امثال آن در تاریخ ثبت کنند. به همین ترتیب است که می‏بینیم جوانان فلسطینی، تونسی، مصری، بحرینی و... نیز به خروش می‏آیند و جان برکف در راه حق و حقیقت، جان خویش را فدا می‏کنند.

راستی! همچون بنیانگذار دانشگاه شهادت، حسین بن علی را کجا می‏توان یافت که این‏گونه حماسی و عاشقانه از شهادت سخن بگوید؛ آن‏جا خبر شهادت مسلم بن عقیل را شنید، فریاد برآورد:

وَ إِنْ تَکُنِ الْأَبْدَانُ لِلْمَوْتِ أُنْشِئَتْ
فَقَتْلُ امْرِئٍ بِالسَّیْفِ فِی اللَّهِ أَفْضَل‏[15]

اگر بدنها برای مرگ آفریده شده‏اند، کشته‏شدن آدمی با شمشیر در راه خدا افضل است.

همچنین وقتی در مقابل حُر رسید فرمود: «فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا شَهَادَةً وَ الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً؛[16] مرگ را جز شهادت نمی‏دانم، و زندگانی با ستمگران را غیر از ننگ و خفّت نمی‏دانم.»

این سخنان در سینة تاریخ می‏ماند و بعد از صدها سال، وقتی پای چوبة دار از شیخ فضل الله نوری خواسته می‏شود که مشروطه را امضا کند و خود را از مرگ برهاند. شیخ شهید می‏فرماید: «من دیشب، پیامبر را در خواب دیدم و به من فرمود: فردا شب، مهمان من هستی. پس چنین امضایی نخواهم کرد.»[17]

همین سخنان باعث می‏شود تا امام خمینیR بعد از شهادت 72 تن از بهترین یارانش در حزب جمهوری اسلامی و در رأس همه، شهید مظلوم بهشتی فرمود: «بکُشید ما را، ما از مرگ نمی‏ترسیم» و همین روحیه است که رهبران حزب الله، یکی پس از دیگری با شهادت خویش رهبریِ شجاعانه شیعیان را به عهده می‏گیرند و با هر سخنرانی، خاورمیانه را زیر و رو می‏کنند.

آرام‏آرام این روحیه بر دیگر رهبران جهادی از جمله حماس و جهاد اسلامی و کشورهای دیگر جهان اسلام اثر می‏گذارد.

از اینجا می‏توان دریافت که امام خمینیR چقدر ژرف‏اندیش بود و بصیرت نافذ داشت که بر زنده ‏نگه‏داشتن محرّم و صفر تأکید می‏کرد و بر عزاداری امام حسین پای می‏فشرد؛ چون می‏دانست که فرهنگ شهادت، دانشگاهی عظیم برای فرهنگ‏سازی ایثار و فداکاری، تربیت انسانها، ظلم‏ستیزی و زیر بار ذلّت نرفتن است.


3. شهادت امامان شیعه

یازده امام شیعیان، همگی به ضرب شمشیر در محراب عبادت یا در میدان جنگ با شهادت از دنیا رفته و یا ستمگران با سم، آنان را شهید کرده‏اند؛ بنابراین در روایات داریم که حضرت رضا فرمود: «وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ شَهِید؛[18] به خدا قسم از ما کسی نیست (که از دنیا رفته باشد) مگر با قتل و شهادت.»

علامه مجلسی می‏گوید: بسیاری از علمای شیعه نظرشان این است که تمامی امامان به شهادت رسیده. آنان به قول حضرت صادق استدلال کرده‏اند که فرمود: «وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ شَهِیدٌ.»[19]

همیشه شهادت امامان در جامعه شیعی، موج ایجاد کرده است؛ خصوصاً شهادت سرور شهیدان حسین بن علی که عامل بیداری جامعه آن زمان و نهضت توابین،‏ قیام مختار و قیامهای بعد از آن شد. با شهادت هر امامی، خون شیعیان به جوش می‏آمد و روحیه شهادت‏طلبی به‏شدّت بین آنها افزایش می‏یافت. بد نیست به قصّه یک نابینا اشاره شود:

من شهادت را از خدا خواسته بودم

ابن‏ِزیاد در روز سیزدهم محرم بر منبر مسجد کوفه رفت و به امام حسین جسارت کرد و گفت: «قُتِلَ الْکَذّاب ابْنِ الْکَذَّاب....»

هنوز کلامش تمام نشده بود که عبد الله بن عفیف اَزدِی از شیعیان و زاهدان نابینا[20] برخاست به ابن‏زیاد گفت: «یَا ابْنَ مَرْجَانَةَ إِنَّ الْکَذَّابَ ابْنَ الْکَذَّابِ أَنْتَ وَ أَبُوکَ وَ مَنِ اسْتَعْمَلَکَ وَ أَبُوهُ یَا عَدُوَّ اللَّهِ؛ ای پسر مرجانه! کذّاب و فرزند کذّاب، تو و پدرت هستی و آن کسی که تو را به کار گرفته است (یعنی یزید) و پدرش‏(معاویه).»

سپس گفت: ای دشمن خدا! فرزندان انبیا را می‏کشی و این‏گونه بر منبر مؤمنان به آنها جسارت می‏کنی؟ ابن‏زیاد تصمیم به قتل او گرفت؛ ولی عده‏ای از بزرگان قبیله «اَزْد» مانع شدند. بعد از آنکه یکی دو بار بین قبیله «ازد» و طرفداران ابن‏زیاد، درگیری رخ داد، عده‏ای از مأموران ابن‏زیاد، خود را به خانة او رساندند. عبدالله با وجود نابینایی، با راهنمایی دخترش به دشمن حمله می‏کرد تا او را دستگیر کردند و نزد ابن‏زیاد بردند. بعد از گفتگوهایی، ‏ابن‏زیاد گفت: به خدا قسم! دیگر از تو پرسش نمی‏کنم تا شربَت ناگوار مرگ را جرعه‏جرعه بنوشی.

عبد الله پس از حمد خدای جهانیان گفت: «أَمَا إِنِّی قَدْ کُنْتُ أَسْأَلُ اللَّهَ رَبِّی أَنْ یَرْزُقَنِیَ الشَّهَادَةَ قَبْلَ أَنْ تَلِدَکَ أُمُّکَ وَ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَجْعَلَ ذَلِکَ عَلَى یَدَیْ أَلْعَنِ خَلْقِهِ وَ أَبْغَضِهِمْ إِلَیْهِ فَلَمَّا کُفَّ بَصَرِی یَئِسْتُ مِنَ الشَّهَادَةِ وَ الْآنَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی رَزَقَنِیهَا بَعْدَ الْیَأْسِ مِنْهَا وَ عَرَّفَنِیَ الْإِجَابَةَ مِنْهُ فِی قَدِیمِ دُعَائِی؛[21] امّا قبل از اینکه تو از مادر متولد شوی از خدا خواسته بودم که مقام شهادت را نصیبم کند و خواسته بودم که شهادت را به دست ملعون‏ترین و مبغوض‏ترین خلقش برایم قرار دهد. پس زمانی که نابینا شدم، مأیوس بودم که به مقام شهادت برسم و اکنون خدا را سپاس می‏گویم که مرا به خواسته دیرینه‏ام رسانید.»

ابن‏زیاد به جلّادان خود گفت: گردنش را بزنید. گردن عبد الله را زدند و پیکر خونینش را در محله «کناسة» کوفه به دار آویختند.

رسول اکرم فرمود: «مَا مِنْ قَطْرَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَطْرَةِ دَمٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ؛[22] هیچ قطرة خونی نزد خدا محبوب‏تر از قطرة خونی نیست که در راه خدا ریخته می‏شود.»

160



.[1] المعجم المفهرس، محمد فؤاد عبد الباقی، دار الحدیث، قاهره، چاپ دوم، 1407‏ق، ص‏232.

.[2] توبه / 41.

.[3] المعجم المفهرس، محمد فؤاد عبد الباقی، ص‏232.

.[4] نهج‏‏الفصاحه، الحاوی لقصار کلمات الرسول الاکرم-، تحقیق غلام‏‏حسین مجیدی، مؤسسه انصاریان للطباعه و النشر، قم، الطبعة الاولی، 1421ق، چاپ دوم، 1424ق و 1282ش، ج‏‏1، ص‏‏‏217 ـ 218.

[5]. همان، ج‏‏1، ص‏‏‏219، ح‏1285.

[6]. نهج‏‏البلاغه، محمد دشتی، انتشارات پارسیان، قم، چاپ دوم، 1379 ش، خطبه 5، ص‏‏‏5.

[7]. همان، نامه 62، ص‏‏‏600.

[8]. بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، مؤسسة الوفاء، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج‏‏46، ص‏‏‏366 ـ 367.

[9]. قیام و انقلاب مهدی(عج) به ضمیمه شهید، مرتضی مطهری، صدرا، قم، چاپ دوم، 1360 ش، ص‏‏‏75.

[10]. مجلّه پاسدار اسلام، 10/2/1360.

[11]. ر.ک: بیداری اسلامی، علیزاده موسوی، امور حج‏‏و زیارت، تهران، چاپ دوم، 1390 ش، ص‏‏‏73.

[12]. نفس المهموم، شیخ عباس قمی، بصیرتی، قم، چاپ اول، 1370 ش، ص‏‏‏230.

[13]. الارشاد، شیخ مفید، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، چاپ اوّل، ج‏2، ص‏92؛ قصه کربلا، نظری منفرد، انتشارات سرور، قم، 1383 ش، ص‏‏‏246.

[14]. تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، مؤسسة ‏الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ چهارم، 1403‏ق، ج‏5، ص‏407؛ قصّه کربلا، نظری منفرد، ص‏‏‏207.

[15]. مناقب ابن شهر آشوب، انتشارات ذوی القربی، قم، چاپ اول، 1421‏ق، ج‏4، ص‏95.

[16]. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج‏‏44، ص‏‏‏381؛ تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ چهارم، 1403‏ق، ج‏‏4، ص‏‏‏305.‏

[17].  www.howzahnews.com.index.aspx.

[18]. بحار الانوار، علامه مجلسی،ج‏27، ص‏214، ح‏16.

[19]. همان، ص‏‏‏209.

[20]. او چشم چپ خود را در جنگ جمل و چشم راست خود را در جنگ صفین از دست داده بود.

[21]. بحار الانوار، ج‏‏45، ص‏‏‏120 ـ 121، با تلخیص.

[22]. همان، ج‏100، ص‏10 و مستدرک الوسائل، محدث نوری، الاسلامیة، تهران، ‏ج‏2، ص‏‏‏244.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی