مکتب دفاعی اسلام - مقاله :تشیّع و فرهنگ جهاد و شهادت
يكشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۴۶ ق.ظ
در قرآن کریم بیش از پنجاه بار مادة جهاد در قالبهای گوناگون همچون: «جاهَدُوا»، «تجاهِدون»، «جَاهِدُوا»، «مُجاهِدین»[1] و... و پنج نوبت در قالب امر (دو نوبت «جاهِد الکفار» و سه نوبت به صورت «جَاهِدُوا») به کار رفته است. از جمله فرمود: انْفِرُوا خِفافاً وَ ثِقالاً وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ[؛[2] «]همگی به سوی میدان جهاد[ حرکت کنید؛ سبکبار یا سنگینبار و با مال و جان خود در راه خدا جهاد کنید.» و همینطور مادّه قتال در شکلهای گوناگون (تَقْتُلُونَ، اَقْتَلُوهُمْ، تُقَاتِلُوهُمْ، یُقَاتِلُون، قَاتِلُوا، القِتَال، و...) بیش از 183 مورد به کار رفته است.[3]
روایات فروانی درباره بحث جهاد مطرح شده است؛ آنقدر که در کتب فقهی شیعه و سنّی، یک کتاب به بحث جهاد اختصاص یافته و همچنین فقط در کلمات قصار نهج الفصاحه بیش از 20 روایت از شخص پیامبر اکرمِ دربارة ترغیب به جهاد آمده است؛[4] از جمله آن حضرت فرمود: «ذِرْوَةُ سَنَامِ الْاِسْلَامِ الْجِهَادُ فِی سَبِیلِ اللهِ لَا یَنَالُهُ اِلَّا اَفْضَلُهُمْ؛[5] بالاترین نقطه کوهان اسلام، جهاد در راه خدا است، به آن نقطه (بلند) جز برترین مجاهدان نمیرسند»؛ ولی با همة این اشتراکات، جهاد و شهادت از چند جهت در فرهنگ تشیّع، خصوصیات و ویژگیهایی دارد که بهشدت میتواند بیدارکننده و موجآفرین باشد:
1. برخورداری از تعالیم زیبا در موضوع جهاد و شهادت.
تعالیم زیبایی درباره جهاد و شهادت، در لسان رهبران شیعه و ادبیات شیعیان وجود دارد؛ به همین جهت فرهنگ جهاد و شهادتطلبی با ماهیّت شیعه عجین شده است.
در اینجا به چند نمونه از آن اشاره میشود:
حضرت علی فرمود: «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِیطَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّه؛[6] سوگند به خدا! اُنس و علاقه فرزند ابیطالب به مرگ (در راه خدا) از علاقه طفل به پستان مادر بیشتر است.»
آن حضرت در جای دیگر فرمود: «وَ إِنِّی إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ وَ لِحُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاجٍ؛[7] و همانا من برای ملاقات پروردگار، مشتاق و به پاداش نیک او منتظر و امیدوارم.»
امام حسین فرمود: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِیدِ الْفَتَاة... مَنْ کَانَ فِینَا بَاذِلًا مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا؛[8] قلّادة مرگ بر گردن آدمیزاده، همانند گردنبندی است بر گردن دختران جوان (یعنی شهادت، زینت مرد است)... هر کس آماده است خون خود را در راه ما نثار کند و خود را آمادة لقای خداوند سازد با ما رهسپار شود.»
همچنین صدها حدیث دیگر از رهبران شیعه رسیده است که هر کدام به صورت شعار برای آنان در آمده و با جان و دل شیعیان، عجین شده است. در لابهلای اشعار شیعیان، صدها مورد میتوان یافت که عشق به شهادت در آن موج میزند.
استاد شهید مطهّری میگوید: «یکی از واژههایی که از قداست خاصی برخوردار است [خصوصاً در مکتب تشیّع] و هالهای از نور، این کلمه را فرا گرفته است، کلمه شهید و یا شهادت است. این کلمه در تمام جوامع با قداست و عظمت، توأم است؛ ولی از نظر اسلام (و تشیّع) هر کس به مقام و درجة شهادت نائل آید و اسلام با معیارهای خاص خودش او را شهید بشناسد؛ یعنی واقعاً در راه هدفهای عالی اسلام به انگیزه برقراری ارزشهای واقعی بشری کشته بشود، به یکی از عالیترین و راقیترین درجات و مراتبی که یک انسان ممکن است در سیر صعودی به آن برسد، نائل میگردد.»[9]
دشمنان اسلام نیز ویژگی شهادت و جهاد را در فرهنگ تشیّع بهخوبی درک کردهاند. پرفسور بیل آمریکایی در ایّام جنگ تحمیلی طی سخنانی در کشور کویت گفته بود: «یکی از عوامل ادامة انقلاب اسلامی ایران، شهادتطلبی است.»[10]
اسرائیل در جنگ 33 روزه علیه حزبالله با پیشرفتهترین امکانات نظامی، حملههای همهجانبه زمینی، هوایی و دریایی را انجام داد و طی این مدت از زمین و آسمان بر سر مردم لبنان خصوصاً جنوب لبنان بمب ریخت؛ اما حزب الله توانست با غرقکردنِ ناو بزرگ «ساغر» و نابودی هواپیماهای پیشرفته اسرائیلی، نیروی هوایی و دریایی اسرائیل را فلج کند و سی هزار نیروی ورزیده زمینی آنها را زمینگیر کند.[11]
عامل اصلی این پیروزی، شهادتطلبی جوانان شیعه حزب الله لبنان بود. بارها سران صهیونیستی در آن روزها به این امر اعتراف کردند که ما همه چیز داریم؛ ولی حزب الله نیرویی دارد که ما نداریم و آن عشق به شهادت است؛ بنابراین، شهدای حزبالله اغلب از سینه و جلو، ولی کشتگان اسرائیلی از پشت سر تیر خورده بودند؛ زیرا عاشقان شهادت، در حال پیشروی و دشمنان در حال فرار بودند.
2. قیام امام حسین و ارزشدادن به شهادت
پیامبر اکرم ارزشدادن به شهادت و جهاد را بنیان گذارد؛ ولی باید اعتراف کرد که دانشگاه شهادتطلبی و ارزش آن در کربلا تأسیس شد.
راستی! کجا نوجوان دوازده یا سیزده سالهای را میتوان یافت که شهادت را برتر و شیرینتر از عسل بداند؟ آن گونه که حسین بن علی از برادرزادهاش پرسید: «کَیْفَ الْمَوْتُ عِنْدَکَ؛ مرگ، نزد تو چگونه است»، او نیز عرض کرد: «اَحْلَی مِنَ الْعَسَلِ؛ از عسل هم شیرینتر است.» [12]
این شوق و ذوق برای شهادت، از بین نرفت؛ بلکه در تاریخ، ماندگار شد و به افرادی چون «حسین فهمیده» رسید تا با شهادت خود، تانک دشمن بعثی را منفجر کند و امروزه نیز این ویژگی را در کودکان فلسطینی میتوان دید که با حمله به نظامیان صهیونیستی، جان و تن خویش را فدا میکنند.
به راستی کجا پیرانی شیدای شهادت چون مسلم بن عوسجه میتوان یافت که در شب عاشورا بگوید: حسین جان! به خدا قسم! اگر بدانم کشته میشوم و بعد زنده میشوم و سپس مرا میسوزانند و دیگر بار زنده میگردم و سپس بدنم، زیر پایِ شتران، درهم کوبیده میشود و تا هفتاد بار این کار را در حقّ من روا میدارند، هرگز از تو جدا نمیشوم تا در خدمت تو به استقبال مرگ بشتابم و چرا چنین نکنم که کشتهشدن یک بار است و پس از آن کرامتی است که پایان ندارد.
همچنین کجا میتوان فردی چون زهیر بن قین یافت؛ وی تازه حسینی شده و از عثمان برگشته بود؛ اما فریاد میزد: حسین جان! به خدا سوگند! دوست دارم کشته شوم، باز زنده گردم و سپس کشته شوم و این کار، هزار مرتبه انجام شود، تا خدا تو را و اهل بیت تو را در امان بدارد.[13]
حافظة تاریخ، این عشقها را فراموش نکرد و بعد از 1400 سال، رزمندگان سالخورده شیعه در جنگ تحمیلی، این صحنهها را دوباره تکرار کردند تا امروز سالخوردهای فلسطینی هم جرأت کند و حاضر شود برای آزادی قبلة اوّل مسلمانان و نابودی غاصبان، جان خویش را در عملیات انتحاری فدا کند و مصریان و دیگران نیز این شهامت را پیدا کنند.
در کربلا جوانِ رشید، خوشاخلاق و خوشسیمای حسین بن علی پس از آنکه پدر بزرگوارش، خبر شهادت تمام یاران را داد. او عرض کرد: «اَفَلَسْنَا عَلَی الْحَقّ؛ (پدرجان) مگر ما بر حق نیستیم.» پدر فرمود: «سوگند به آن کسی که بازگشت بندگان به سوی او است، ما بر حقیم.» این جوان عرض کرد: «إِذاً لَا نُبَالِی بِالْمَوْتِ؛ اگر در مسیر حق به شهادت برسیم از مرگ و شهادت، باکی نداریم.» سپس حضرت در حق فرزندش چنین دعا کرد: «خداوند، تو را جزای خیر دهد آنگونه که پدری را به فرزندش جزا میدهد.»[14]
ذهن تاریخ، این اندیشه را ذخیره کرد تا سالها بعد از داستان کربلا، هزاران جوانِ شهادتطلب و عاشق شهادت در جنگ تحمیلی مانند علیاکبر، جان خویش را در راه حق فدا کنند و جوانان شیعة جنوب لبنان نیز به خود آیند و با تشکیل حزبالله و اهدای جان خویش، آن افتخارات جاودانه را در جنگ 33 روزه و امثال آن در تاریخ ثبت کنند. به همین ترتیب است که میبینیم جوانان فلسطینی، تونسی، مصری، بحرینی و... نیز به خروش میآیند و جان برکف در راه حق و حقیقت، جان خویش را فدا میکنند.
راستی! همچون بنیانگذار دانشگاه شهادت، حسین بن علی را کجا میتوان یافت که اینگونه حماسی و عاشقانه از شهادت سخن بگوید؛ آنجا خبر شهادت مسلم بن عقیل را شنید، فریاد برآورد:
وَ إِنْ تَکُنِ الْأَبْدَانُ لِلْمَوْتِ أُنْشِئَتْ |
اگر بدنها برای مرگ آفریده شدهاند، کشتهشدن آدمی با شمشیر در راه خدا افضل است.
همچنین وقتی در مقابل حُر رسید فرمود: «فَإِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا شَهَادَةً وَ الْحَیَاةَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً؛[16] مرگ را جز شهادت نمیدانم، و زندگانی با ستمگران را غیر از ننگ و خفّت نمیدانم.»
این سخنان در سینة تاریخ میماند و بعد از صدها سال، وقتی پای چوبة دار از شیخ فضل الله نوری خواسته میشود که مشروطه را امضا کند و خود را از مرگ برهاند. شیخ شهید میفرماید: «من دیشب، پیامبر را در خواب دیدم و به من فرمود: فردا شب، مهمان من هستی. پس چنین امضایی نخواهم کرد.»[17]
همین سخنان باعث میشود تا امام خمینیR بعد از شهادت 72 تن از بهترین یارانش در حزب جمهوری اسلامی و در رأس همه، شهید مظلوم بهشتی فرمود: «بکُشید ما را، ما از مرگ نمیترسیم» و همین روحیه است که رهبران حزب الله، یکی پس از دیگری با شهادت خویش رهبریِ شجاعانه شیعیان را به عهده میگیرند و با هر سخنرانی، خاورمیانه را زیر و رو میکنند.
آرامآرام این روحیه بر دیگر رهبران جهادی از جمله حماس و جهاد اسلامی و کشورهای دیگر جهان اسلام اثر میگذارد.
از اینجا میتوان دریافت که امام خمینیR چقدر ژرفاندیش بود و بصیرت نافذ داشت که بر زنده نگهداشتن محرّم و صفر تأکید میکرد و بر عزاداری امام حسین پای میفشرد؛ چون میدانست که فرهنگ شهادت، دانشگاهی عظیم برای فرهنگسازی ایثار و فداکاری، تربیت انسانها، ظلمستیزی و زیر بار ذلّت نرفتن است.
3. شهادت امامان شیعه
یازده امام شیعیان، همگی به ضرب شمشیر در محراب عبادت یا در میدان جنگ با شهادت از دنیا رفته و یا ستمگران با سم، آنان را شهید کردهاند؛ بنابراین در روایات داریم که حضرت رضا فرمود: «وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ شَهِید؛[18] به خدا قسم از ما کسی نیست (که از دنیا رفته باشد) مگر با قتل و شهادت.»
علامه مجلسی میگوید: بسیاری از علمای شیعه نظرشان این است که تمامی امامان به شهادت رسیده. آنان به قول حضرت صادق استدلال کردهاند که فرمود: «وَ اللَّهِ مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُولٌ شَهِیدٌ.»[19]
همیشه شهادت امامان در جامعه شیعی، موج ایجاد کرده است؛ خصوصاً شهادت سرور شهیدان حسین بن علی که عامل بیداری جامعه آن زمان و نهضت توابین، قیام مختار و قیامهای بعد از آن شد. با شهادت هر امامی، خون شیعیان به جوش میآمد و روحیه شهادتطلبی بهشدّت بین آنها افزایش مییافت. بد نیست به قصّه یک نابینا اشاره شود:
من شهادت را از خدا خواسته بودم
ابنِزیاد در روز سیزدهم محرم بر منبر مسجد کوفه رفت و به امام حسین جسارت کرد و گفت: «قُتِلَ الْکَذّاب ابْنِ الْکَذَّاب....»
هنوز کلامش تمام نشده بود که عبد الله بن عفیف اَزدِی از شیعیان و زاهدان نابینا[20] برخاست به ابنزیاد گفت: «یَا ابْنَ مَرْجَانَةَ إِنَّ الْکَذَّابَ ابْنَ الْکَذَّابِ أَنْتَ وَ أَبُوکَ وَ مَنِ اسْتَعْمَلَکَ وَ أَبُوهُ یَا عَدُوَّ اللَّهِ؛ ای پسر مرجانه! کذّاب و فرزند کذّاب، تو و پدرت هستی و آن کسی که تو را به کار گرفته است (یعنی یزید) و پدرش(معاویه).»
سپس گفت: ای دشمن خدا! فرزندان انبیا را میکشی و اینگونه بر منبر مؤمنان به آنها جسارت میکنی؟ ابنزیاد تصمیم به قتل او گرفت؛ ولی عدهای از بزرگان قبیله «اَزْد» مانع شدند. بعد از آنکه یکی دو بار بین قبیله «ازد» و طرفداران ابنزیاد، درگیری رخ داد، عدهای از مأموران ابنزیاد، خود را به خانة او رساندند. عبدالله با وجود نابینایی، با راهنمایی دخترش به دشمن حمله میکرد تا او را دستگیر کردند و نزد ابنزیاد بردند. بعد از گفتگوهایی، ابنزیاد گفت: به خدا قسم! دیگر از تو پرسش نمیکنم تا شربَت ناگوار مرگ را جرعهجرعه بنوشی.
عبد الله پس از حمد خدای جهانیان گفت: «أَمَا إِنِّی قَدْ کُنْتُ أَسْأَلُ اللَّهَ رَبِّی أَنْ یَرْزُقَنِیَ الشَّهَادَةَ قَبْلَ أَنْ تَلِدَکَ أُمُّکَ وَ سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ یَجْعَلَ ذَلِکَ عَلَى یَدَیْ أَلْعَنِ خَلْقِهِ وَ أَبْغَضِهِمْ إِلَیْهِ فَلَمَّا کُفَّ بَصَرِی یَئِسْتُ مِنَ الشَّهَادَةِ وَ الْآنَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی رَزَقَنِیهَا بَعْدَ الْیَأْسِ مِنْهَا وَ عَرَّفَنِیَ الْإِجَابَةَ مِنْهُ فِی قَدِیمِ دُعَائِی؛[21] امّا قبل از اینکه تو از مادر متولد شوی از خدا خواسته بودم که مقام شهادت را نصیبم کند و خواسته بودم که شهادت را به دست ملعونترین و مبغوضترین خلقش برایم قرار دهد. پس زمانی که نابینا شدم، مأیوس بودم که به مقام شهادت برسم و اکنون خدا را سپاس میگویم که مرا به خواسته دیرینهام رسانید.»
ابنزیاد به جلّادان خود گفت: گردنش را بزنید. گردن عبد الله را زدند و پیکر خونینش را در محله «کناسة» کوفه به دار آویختند.
رسول اکرم فرمود: «مَا مِنْ قَطْرَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَطْرَةِ دَمٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ؛[22] هیچ قطرة خونی نزد خدا محبوبتر از قطرة خونی نیست که در راه خدا ریخته میشود.»
160
.[1] المعجم المفهرس، محمد فؤاد عبد الباقی، دار الحدیث، قاهره، چاپ دوم، 1407ق، ص232.
.[2] توبه / 41.
.[3] المعجم المفهرس، محمد فؤاد عبد الباقی، ص232.
.[4] نهجالفصاحه، الحاوی لقصار کلمات الرسول الاکرم-، تحقیق غلامحسین مجیدی، مؤسسه انصاریان للطباعه و النشر، قم، الطبعة الاولی، 1421ق، چاپ دوم، 1424ق و 1282ش، ج1، ص217 ـ 218.
[5]. همان، ج1، ص219، ح1285.
[6]. نهجالبلاغه، محمد دشتی، انتشارات پارسیان، قم، چاپ دوم، 1379 ش، خطبه 5، ص5.
[7]. همان، نامه 62، ص600.
[8]. بحار الانوار، محمد باقر مجلسی، مؤسسة الوفاء، بیروت، چاپ دوم، 1403 ق، ج46، ص366 ـ 367.
[9]. قیام و انقلاب مهدی(عج) به ضمیمه شهید، مرتضی مطهری، صدرا، قم، چاپ دوم، 1360 ش، ص75.
[10]. مجلّه پاسدار اسلام، 10/2/1360.
[11]. ر.ک: بیداری اسلامی، علیزاده موسوی، امور حجو زیارت، تهران، چاپ دوم، 1390 ش، ص73.
[12]. نفس المهموم، شیخ عباس قمی، بصیرتی، قم، چاپ اول، 1370 ش، ص230.
[13]. الارشاد، شیخ مفید، مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم، چاپ اوّل، ج2، ص92؛ قصه کربلا، نظری منفرد، انتشارات سرور، قم، 1383 ش، ص246.
[14]. تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ چهارم، 1403ق، ج5، ص407؛ قصّه کربلا، نظری منفرد، ص207.
[15]. مناقب ابن شهر آشوب، انتشارات ذوی القربی، قم، چاپ اول، 1421ق، ج4، ص95.
[16]. بحار الانوار، علامه مجلسی، ج44، ص381؛ تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، چاپ چهارم، 1403ق، ج4، ص305.
[17]. www.howzahnews.com.index.aspx.
[18]. بحار الانوار، علامه مجلسی،ج27، ص214، ح16.
[19]. همان، ص209.
[20]. او چشم چپ خود را در جنگ جمل و چشم راست خود را در جنگ صفین از دست داده بود.
[21]. بحار الانوار، ج45، ص120 ـ 121، با تلخیص.
[22]. همان، ج100، ص10 و مستدرک الوسائل، محدث نوری، الاسلامیة، تهران، ج2، ص244.