درس خارج : جهاد ابتدایی - جلسه 9
شنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۵۴ ب.ظ
جهاد ابتدایی - جلسه 9
تاریخ
برگزاری جلسه: 1391/5/11
بررسی دو قول
چیرامون جواز و امتناع نسخ در طائفه ی اول آیات - بررسی ادله قائلین به انکار نسخ
در محل نزاع، بیان چند مطلب پیرامون نسخ و بیان اقوال مختار
بسم
الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله
رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
یادآوری: دلالت روشن طائفه ی اول آیات بر جهاد ابتدایی
بحث در طائفه ی اول آیات را ملاحظه فرمودید و از این آیات آن طوری که ما استفاده کردیم، مسئله ی جهاد ابتدایی به خوبی از این آیات استفاده می شود، یعنی آیات فقط مسئله ی جهاد دفاعی را مطرح نکرده، بلکه دلالت روشنی بر جهاد ابتدایی دارد. حالا بحث آیات جهاد در قرآن متعدّد است که ما ان شاء الله بعد از این آیات، باید آیات دیگر را نیز، مورد بحث قرار بدهیم.
بررسی دو قول پیرامون جواز یا امتناع نسخ در آیات
قول
اول: بیان چهار
ادّعا درباره ی وجود و جواز نسخ در طائفه ی اول آیات
امّا یکی از نکاتی که در همین آیات باید بحث کنیم این است که آیا در میان این آیات، مسئله ی نسخ مطرح شده است یا خیر؟ چند ادعا در اینجا وجود دارد:
ادّعای اوّل: آیه صد و نود بقره، ناسخ آیه ی هفتاد و هفت نساء
این است که این آیه شریفه 190 یعنی (وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ) ناسخ آن آیهی کف در 77 نساست که فرمود: (أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّواْ أَیْدِیَکُمْ وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتَاعُ الدَّنْیَا قَلِیلٌ وَالآخِرَةُ خَیْرٌ لِّمَنِ اتَّقَى وَلاَ تُظْلَمُونَ فَتِیلاً) چون مسلمانها قبلاً مأمور به کف یعنی خودداری و مقابله نکردن بودند. به عبارت دیگر آن چه که قبلاً برای ایشان واجب بود وجوب الکف بود، وجوب الصفح بود، واعفوا و اصفحوا، آیاتی که قبلاً خواندیم. بعد بگوئیم این آیه 190 ناسخ این وجود کف است این یک ادعا.
ادعای دوّم: آیه صد و نود بقره، منسوخ است به آیه دیگر؛ منسوخ بودن صدر یا ذیل آیه محل نزاع است
گفتهاند این آیه (وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ) خودش منسوخ به یک آیه دیگر است؛ که در نتیجه اگر این ادعا درست باشد و ادعای اولی هم درست باشد این آیه نسبت به یک آیه دیگر ناسخ است، امّا نسبت به آیه دیگر منسوخ است. آن وقت در این که منسوخ در این جا صدر آیه است یعنی (وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ) یا ذیل آیه است یعنی (وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ)، اختلاف شده. یعنی آیا فقط این (وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ) منسوخ است یا اینکه منسوخ (وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدینَ) است، این هم یک اختلاف.
الف. فرض منسوخ بودن صدر آیه صد و نود بقره و چهار قول در ناسخ آن
بر فرض این که صدر این آیه یعنی (وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ) منسوخ باشد اختلاف واقع شده در اینکه ناسخ آن چیست؟
قول اول: ناسخ، آیه ی سی و شش سوره ی توبه است
برخی گفتند ناسخش آیه 36 از سوره توبه است (وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ). پس اگر گفتیم این آیه 190 صدر آیه عنوان منسوخ را دارد، آن وقت در اینکه ناسخ آن چیست، بعضیها گفتند 36 توبه، یعنی صدر این آیه که میفرماید: (وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ) با آنهایی که با شما میجنگند بجنگید، به وسیله آیه 36 توبه که میفرماید: (وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً). همه مشرکین را بکشید، چه آنهایی که با شما میجنگند و چه آنهایی نجنگند! نسخ شده است.
قول دوّم: ناسخ آیه ی صد و نود و یک سوره ی بقره است
بعضی گفتند ناسخش همین آیه بعد است که فرمود: (وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى یُقاتِلُوکُمْ فیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرین) این قول دوم. یعنی یا در آیه 191 بقره میفرماید (وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ) هر کجا این-ها را پیدا کردید بکشید، چه با شما جنگ کنند و چه نکنند! پس طبق این قول ناسخ شد آیه 190،
قول سوم: ناسخ، آیه ی بیست و نه سوره ی توبه است
قول سوم آیه 29 سوره توبه که می فرماید: (قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَلاَ یُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللهُ وَرَسُولُهُ وَلاَ یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ حَتَّى یُعْطُواْ الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ) یعنی ناسخ آیه 29 توبه است که امر به قتال میکند یعنی: (قَاتِلُواْ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ).
قول چهارم: ناسخ، آیه ی پنجم سوره ی توبه است
و قول چهارم آیه پنجم از سوره توبه (فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُواْ لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ وَآتَوُاْ الزَّکَاةَ فَخَلُّواْ سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ) است. یعنی ناسخ صدر این آیه، در سوره توبه آیه 5 آمده است که میفرماید (فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ) هر کجا پیدا کردید.
ادّعای سوم: فراز دوم آیه صد و نود و یک، منسوخ به آیه صدو نود و سه
آن وقت باز از این قسمت آیه که رد میشویم مجدّداً اختلاف شده در این که این فراز از آیه شریفه که فرمود: (وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى یُقاتِلُوکُمْ فیهِ فَإِنْ قاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ کَذلِکَ جَزاءُ الْکافِرین» ادعای سوم میشود، این را هم گفتند منسوخ شده، به چه چیز منسوخ است؟ به این آیه (وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ) یعنی آن آیه میفرماید: اگر در مسجد الحرام اینها با شما مقاتله کردند شما با اینها مقاتله کنید، اگر نکردند حق ندارید مقاتله کنید. اما آیه 193 را که میفرماید (وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ) ادعا کردند که ناسخ آن قسمت از آیه 191 است، یعنی با مشرکین جنگ کنید چه در مسجد الحرام با شما جنگ کنند و چه جنگ نکنند! تا زمانی که کفر و شرک هست با اینها بجنگید
ادّعای چهارم: آیه ی صد و نود چهار، منسوخ به آیه سی و شش سوره ی توبه
و هم چنین آیه ی 194 بقره که فرمود: (الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ) برخی گفتند خود این آیه هم با (وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً) در سوره توبه نسخ شده. این چهار ادعا که در این آیات شریفه شده،
بررسی سه قول در زمینه ی وجود نسخ در آیات از منظر خاصه
و عامه
ادعای نسخ هم
در میان مفسّران شیعه طرفدار دارد و هم در میان مفسران عامه، مخصوصاً در میان
مفسران عامه زیاد اینجا مسئله نسخ را مطرح کردند:
الف. بررسی ادله ی قائلین به وجود نسخ در آیات از منظر خاصه: آن وقت در بین شیعه، علاوه بر اینکه برخی از مفسران مسئله نسخ را مطرح کردند، به ائمه معصومین(ع) هم نسبت داده شده است؛ از جمله محققین زیر:
مرحوم عبد علی بن جمعة العروسی حویزی(ره) در تفسیر «نور الثقلین»:
ایشان در جلد اول صفحه 178 آروده است که: «روی عن ائمتنا(ع) أنّ هذه الآیة» مراد آیه 190 است «ناسخةٌ لقوله تعالی کفوا ایدیکم و کذلک قوله و اقتلوهم حیث ثقفتموهم» آیه 191 «ناسخٌ لقوله ولا تطع الکافرین و المنافقین و دع آذاهم» این را در کتاب «نورالثقلین» نقل کرده و اسناد داده به ائمه طاهرین(ع).
مرحوم علامه مجلسی(ره) در «نوادر الغزواة»
علامه مجلسی(ره) در «نوادر الغزوات» از تفسیر نعمانی نقل میکند که ابو عبدالله محمد بن ابراهیم کاتب نعمانی معروف به «ابن ابی زینب(ره)» در کتاب القرآن نقل کرده از امام صادق(ع) که ایشان از امیرالمؤمنین(ع) مطالبی که مربوط به ناسخ و منسوخ است را نقل کردند یعنی از قول امیرالمؤمنین بیان فرمودند که ترجمهاش این است، امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «وقتی خدای تبارک و تعالی پیامبر اکرم(ص) را به رسالت مبعوث کرد، در ابتدا پیامبر(ص) مأمور بود به این آیه شریفه که «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا(45) وَدَاعِیًا إِلَى اللهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُّنِیرًا (46) وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُم مِّنَ اللهِ فَضْلًا کَبِیرًا(47) وَلَا تُطِعِ الْکَافِرِینَ وَالْمُنَافِقِینَ وَدَعْ أَذَاهُمْ وَتَوَکَّلْ عَلَى اللهِ وَکَفَى بِاللهِ وَکِیلًا (48)» چه این که در آیات هم پیامبر به عنوان شاهد و مبشر و نذیر و داعی و سراج منیر معرفی شده است و هم فرمود که اذیت و آزار منافقین را رها کن و اعتنا نکن (وَتَوَکَّلْ عَلَى اللهِ وَکَفَى بِاللهِ وَکِیلًا) بعد حضرت امیر المومنین (ع) طبق این نقل تفسیر نعمانی فرمودند: «وقتی مشرکان مسئله ی لیلة المبیت را پیش آوردند و بر قتل پیامبر(ص) تصمیم گرفتند (أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا)39 حج نازل شد»، بعد میفرمایند: «در مرحلهی بعد مردم مأمور به قتال شدند، وقتی مأمور به قتال شدند مردم به بیم و هراس افتادند این آیه نازل شد که (وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِیبٍ) در ادامه فرمود: پس آیه قتال یعنی (وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ) آیه کف را نسخ کرد و چون روز جنگ بدر شد ،آنجا خدا (سبحانه تعالی) فرمود (وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا)61 انفال چون اسلام قدرت پیدا کرد فرمود: (وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ)139 آل عمران و بعد میفرماید در آخر خدا(سبحانه تعالی) فرمود (فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ) 6 توبه یعنی از آن روایت نورالثقلین فقط استفاده میشود نسخ در همان دایرهی اول بوده، یعنی اول مسلمانها مأمور به کف بودند و بعد مأمور به قتال شدند، از این کلام امیرالمؤمنین استفاده میشود دایرهی نسخ توسعه دارد و بیش از اینها بوده.
شیخ طوسی(ره) در «التبیان فی تفسیر القرآن» به نقل از ربیع بن انس و عبدالرحمن بن زید بن اسلم
مرحوم شیخ طوسی(ره)در کتاب «التبیان فی تفسیر القرآن» نقل میکند «روی عن الربیع بن انس و عبدالرحمن بن زید بن اسلم» که این آیه «وقاتلوا فی سبیل الله اوّل آیةٍ نزلت فی القتال فلمّا نزلت کان رسول الله(ص) یقاتل من قاتله و یکفّ أما الکف حتّی نزلت اقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم» این ربیع و عبدالرحمن میگویند قاتلوا فی سبیل الله اولین آیه در باب قتال بوده و وقتی این آیه نازل شد پیامبر اکرم(ص) فقط با آنهایی که با ایشان مقاتله میکردند، مقاتله کرد و با آنهایی که مقاتله نکردند، مقاتله نکرد تا این آیه نازل شد که «اقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم فنسخت هذه الآیه» آیه (وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ) منسوخ واقع شده،
مناقشه علامه طباطبایی بر نظر ربیع و عبدالرحمن
مرحوم علامه طباطبائی(ره) این کلام را و این عبارت و روایتی که از ربیع و عبدالرحمن است را نقل میکند و بعد میفرماید: «هذا اجتهادٌ منهما» این اجتهادی است که خود ربیع و عبدالرحمن کرده که این آیه ناسخ است و آن آیه منسوخ است «وقد عرفت أنّ الآیة غیر ناسخة للآیة بل هو من قبیل التعمیم الحکم بعد تخصیصه». مرحوم علامه میفرماید آیه از قبیل تعمیم بعد الخاص است. آنچه که ربیع و عبدالرحمن گفتند درست است که این اجتهادشان است و از پیامبر(ص) هم برای ما نقل نکردند بلکه خودشان گفتند این آیه ناسخ آیه دیگر است، لذا قولشان برای ما اعتباری ندارد و به فرمایش مرحوم علامه(ره) این اجتهادی است که این دو نفر کردند.
مناقشه بر نظر علامه طباطبایی(ره) از منظر مختار؛ با توجه به مبنای علامه، آیه صد و نود بقره نباید خاص باشد.
اما اینجا یک مناقشهای بر فرمایش مرحوم علامه(ره) وارد است و آن این است که خود مرحوم علامه(ره) (الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ) را نه عنوان شرط قرار دادند و نه قید احترازی، که ما مفصل بحث کردیم، وقتی این چنین است حتی آیه وقاتلوا فی سبیل الله هم عنوان خاص را پیدا نمیکند، نمیتوانیم بگوئیم (وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ) است، اگر (الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ) شرط باشد یا قید احترازی باشد این عنوان خاص را پیدا میکند بعد میگوئیم آیات بعد عام است، لذا تعجّب است چطور مرحوم علامه با اینکه خودشان الذین یقاتلونکم را شرط نگرفتند، قید احترازی هم نگرفتند، در نتیجه این آیه 190 نباید عنوان خاص را داشته باشد، بلکه عام است، وقتی عنوان عام را دارد بعد از آن هم عام است و از این جهت نمیتوانیم بگوئیم عام بعد الخاص است.
البته لعلّ مراد علامه(ره) این است که میخواهد بفرماید حالا سلّمنا که شما آیه 190 را شرط بگیرید و در نتیجه خدای تبارک و تعالی فرموده در درجه اول آنهایی که با شما جنگ میکنند را با آنها بجنگید، آیه بعد میفرماید واقتلوهم حیث ثقفتموهم و آیه 193 هم میفرماید: (وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ) می شود از قبیل ذکر عام بعد از خاص.
قول دوم: بیان دو ادعا درباره ی عدم وجود و امتناع نسخ در طائفه ی اول آیات
در مقابل برخی میگویند اصلاً هیچ نسخی در میان این آیات وجود ندارد و به طور کلی میگویند: چون آیات قتال به صورت تدریجی است، لذا مشروعیّت قتال به صورت تدریجی بوده و اصلاً نسخ در این جا وجود ندارد؛ بزرگانی مثل مرحوم علامه طباطبایی(ره) میفرمایند: به هیچ وجهی نسخی در میان این آیات نیست. برخی دیگر هم از ایشان تبعیّت کردند، لذا این هم یک قول که اصلاً بگوئیم در اینجا هیچ نسخی وجود ندارد. کسانی که در این آیات شریفه مسئلهی نسخ را انکار کردند اینها دو ادعا دارند؛
ادعای اول: تدریجی بودن آیات قرآن، نافی نسخ از منظر علامه طباطبایی(ره)
این که میگویند آیات قتال در قرآن به صورت تدریجی مطرح شده، یعنی تا یک زمانی مسلمانها مأمور به «کفّ» بودند، موضوع منتفی شده، زیرا موضوع «کفّ» جایی بوده که مسلمانها قدرت نداشتند و مسلمانها جمعیّت و گروهی نداشتند، بلکه یک افراد معدودی بودند؛ اما وقتی موضوع منتفی شد خدای تبارک و تعالی فرمود «اُذِنَ». باز در مرحله بعد که قدرت مسلمانها بیشتر شد فرمود (وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ) حالا اگر ما «الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ»را هم شرط بگیریم، میگوئیم این هم یک مرحله از قتال بوده، خدا(سبحانه تعالی) اول فرموده (وَ قاتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُمْ) این هم یک مرحله، فرمود اول با آنهایی که با شما جنگ میکنند جنگ کنید! در بعضی از آیات فرمود (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِینَ یَلُونَکُم مِّنَ الْکُفَّارِ) 123 توبه با آن کفاری که نزدیک شما دارند زندگی میکنند جنگ کنید. و در مرحله آخر فرمود (وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ) و (وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً) میگویند چون مشروعیّت آیات عنوان تدریجی را دارد و نزول آیات قتال به صورت تدریجی بوده، لذا اصلاً مسئلهی نسخ در کار نیست، خدا مرحله به مرحله این را بیان فرموده و مشروع کرده، این یک ادعاست.
ادعای دوم: انکار کبرای کلی وجود نسخ در قرآن، از منظر محقق خویی(ره)
این که اساساً برخی میگویند: ما در قرآن کریم نسخ نداریم، یعنی اصلاً کبری را منکر شدند! از جمله کسانی که کبری را منکر شده مرحوم محقّق خوئی(ره) در کتاب شریف «البیان فی تفسیر القرآن» است، ایشان در این کتاب میفرمایند: عدهای از مفسرین عامه آمدند ادعای ناسخیّت و منسوخیّت را در آیات زیادی از قرآن مطرح کردند، در کتب تفسیری فراوان است از این ادعاها که این آیه، ناسخ است و آن آیه منسوخ است و نقل میکنند برخی از همین مفسّرین به نام ابوبکر نحاس، کتابی دارد به نام «الناسخ و المنسوخ» ایشان آن جا صد و سی و هشت آیه را عنوان کرده که بین اینها نسخ واقع شده. و برخی نیز آمدند کلام ایشان را نقد کردند و این ناسخ و منسوخها را از حیث سوره احصائی کردند و گفتند در حدود 50 سورهی قرآن اصلاً ناسخ و منسوخ ندارد، در برخی از سور فقط ناسخ و برخی سور فقط منسوخ و برخی سور هر دو وجود دارد.
مرحوم آقای خوئی(ره) میفرمایند: اینها آمدند 138 آیه را گفتند اینجا مسئلهی نسخ مطرح است! ایشان میفرمایند: اگر یک کسی در معانی این آیات دقت کند در هیچ یک از این آیات مسئلهی نسخ واقع نشد، «حتی واحدةٌ من الآیات» یعنی حتی در یکی از این آیاتی که اینها ادعا میکنند در آن مسئلهی نسخ واقع شده، چنین چیزی واقع نشده! آن وقت بعضی از شاگردان مرحوم آقای خوئی همین نظریهی ایشان را دارند و به تبع استادشان میگویند در قرآن کریم ما اصلاً مسئلهی نسخ نداریم.
خلاصه این که آن چه که تا حالا من عرض کردم اقوال و ادعاهاست که بیان کردیم که عده ای قائل به جواز نسخ شدند و البته بیان شد که در این پنج آیه، چهار ادعای نسخ شده است، این یک نظر و در مقابل کسانی که با مسئلهی نسخ مخالفاند، از راه دو ادعا وارد شدند:
ادعای اول: راه تدریجی بودن مشروعیّت قتال وارد شدند که ما باید این را بحث کنیم که آیا تدریجی بودن دلیل بر عدم نسخ است یا اینکه نسخ با تدریجی بودن هم سازگاری دارد، منافات ندارد که تدریجی باشد اما مسئلهی نسخ هم در کار باشد.
ادعای دوم: و آنچه مهمتر است این ادعاست که اصلاً اینکه ما بگوئیم در قرآن، نسخ وجود دارد، حرف بیاساسی است.
بررسی ادعای دوم ادله منکرین مبنی بر عدم وقوع نسخ در قرآن در ضمن چند مطلب
حالا ما از همین آخر شروع میکنیم یعنی اول باید تکلیف نسخ را روشن کنیم ببینیم مبنای ما چه میشود؟ بالأخره آیا ما وجود نسخ و وقوع نسخ را در قرآن کریم میپذیریم یا خیر؟ البته قبل از ورود به مطالب، اینجا یک نکتهی خوب و مهمی را مرحوم محقق خوئی(ره) تذکر دادند و البته قبل از ایشان هم، این نکته در کلمات علماء وجود دارد؛ به این که:
علماء نسخ در اصطلاح اصولی را در مقابل تخصیص قرار میدهند، اما در اصطلاح تفسیری و علوم قرآن غالباً بر تقیید و تخصیص نیز، نسخ اطلاق شده اسن که این مساله خیلی از مسائل را حل میکند یعنی چه بسا بسیاری از مفسران که آمدند گفتند این آیه ناسخ آن آیه است، میخواهند بگویند این آیه مقیّد آن آیه است، پس بر تقیید و تخصیص، اطلاق نسخ شده است. به هر جهت قبل از پذیرش وقوع نسخ باید پیرامون چند مطلب تحقیق شود:
مطلب اول: بررسی معنای لغوی و اصطلاحی نسخ
الف.
بررسی معنای لغوی نسخ، در ضمن سه معنا
کلمهی نسخ
به چه معناست؟ چند معنای لغوی برای نسخ ذکر کردند، که عبارتند از:
معنای اول: یکی استکتاب است، میگویند من این کتاب را از روی آن کتاب استنساخ کردم، این یک نسخهای از آن است به معنای استکتاب.
معنای دوم: به معنای نقل و تحویل «و إذا بدلنا آیةً مکان آیة» یا در بعضی از آیات دیگر کلمه نسخ به معنای نقل دادن از یک مکان به مکان دیگر، تغییر دادن از جایی به جای دیگر.
معنای سوم: نسخ به معنای ازاله است، زائل کردن و از بین بردن، میگوئیم این منسوخ شد یعنی از بین رفت و کالعدم است. اما در معنای اول و دوم اصلاً بحث ازاله مطرح نیست، لیکن در معنای سوم میگوئیم نسخ به معنای ازاله است، وقتی خورشید آمد، سایه را نسخ کرد، یعنی سایه را از بین برد و ازاله کرد.
ب. بررسی معنای اصطلاحی نسخ، در ضمن سه قید
حالا معنای اصطلاحی نسخ چیست؟ تعاریفی برای نسخ وجود دارد که اولین تعریف برای نسخ این است که: «رفع الحکم الثابت عن موضوعه فی عالم التشریع و الانشاء»، نسخ رفع یک حکمی است که به حسب ظاهر ثابت است. پس نسخ طبق این معنای اصطلاحی چند قید دارد:
قید اول: عدم تقیید ظاهری حکم به زمان خاصی
یعنی وقتی اول خدا فرموده «أَینَما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ الله» به حسب ظاهر اطلاق دارد؛ یعنی در هر زمانی به هر طرفی شما بایستید آنجا «وَجْهُ الله» وجه الله است، (وَلِلهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ أَینََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ الله) 115 بقره؛ پس در نسخ باید یک حکمی خودش به حسب ظاهر مقیّد نباشد، لذا اگر گفتند: این کار بر شما تا روز جمعه واجب است و مقیّد به یک زمانی مثلا روز جمعه شد حال اگر روز جمعه که آمد، وجوب از بین میرود پس در اینجا نمی گویند نسخ شد یا اگر گفتند: روزهی ماه رمضان در این سی روز واجب است، بعد از اینکه این سی روز تمام شد دیگر تمام است! یا اگر گفتند: روزه از اول فجر تا غروب واجب است، در این صورت وقتی زمان واجب که منتفی شود، خود آن هم منتفی میشود، در نسخ باید یک حکمی به حسب ظاهر اطلاق داشته باشد، اطلاق زمانی، یعنی این برای جمیع الأزمنه است، به حسب ظاهر اینطور است.
قید دوم: عدم انتفاء موضوع
آن وقت قید دوم
این است که موضوع نیز، باقی باشد، یعنی الآن اگر یک چیزی موضوعش منتفی شد دیگر نمیگویند
اینجا نسخ است مثلاً کسی که مالک یک مالی است، وقتی مال از بین رفت مالکیّتش هم از
بین میرود، یعنی دیگر نمیگویند اینکه مال از بین رفت، ناسخ مالکیّت است! زیرا
موضوع مالکیّت، وجود مال است، یعنی وقتی مال از بین رفت، مالکیّت نیز، از بین میرود،
از آن طرف موضوعش خود مالک است، حالا مالک از دنیا رفت، دیگر نمیتوانیم بگوئیم
آن میّت مالک این مال است، اگر در یک جا یک حکمی با انتفاء موضوع از بین برود این
هم تعبیر به نسخ نمیشود، نسخ آنجایی است که یک حکمی به حسب ظاهر ظهور در استمرار
دارد، موضوعش هم باقی است.
قید
سوم: لزوم رفع تشریعی و انشائی بودن حکم
اینکه باید
این رفع یک رفع تکوینی هم نباشد، بلکه در عالم تشریع باشد، حالا اگر یک چیزی را
خدای تبارک و تعالی ایجاد کرد و تکویناً از بین برد این را هر چند میگویند نسخ
تکوینی، اما نسخ اصطلاحی مربوط به عالم تشریع است. ببینید این کلمه انشاء را هم که
آوردیم گاهی اوقات آدم دو آیه را در قرآن میبیند، اینها حکم انشائی نیست، مسئله
اخبار در کار است نمیگویند آنجا نسخ است مثلاً در همین سوره واقعه در یک آیه میفرماید: (ثُلَّةٌ
مِّنَ الْأَوَّلِینَ وَقَلِیلٌ مِّنَ الْآخِرِینَ) در آیه 13
واقعه نسخ بین دو امر خبری واقع نمیشود، بین دو تا آیهای که عنوان خبر را دارد
در مقام بیان حکم و انشاء نیست، واقع نمیشود، پس نسخ باید در عالم تشریع و عالم
انشاء باشد، حالا این معنای اجمالی نسخ.
جلسه ی آتی
ان شاء الله کتاب «البیان فی تفسیر القرآن» مرحوم آقای خوئی(ره) را ملاحظه کنید و
ببینید فرمایش ایشان که میفرمایند: ما اصلاً در قرآن نسخ نداریم آیا درست است یا
خیر؟
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین