درس خارج : جهاد ابتدایی - جلسه 13

يكشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۵۱ ب.ظ

جهاد ابتدایی - جلسه 13

تاریخ برگزاری جلسه: 1391/5/17
بیان چند مناقشه ی مهم بر نظریه محقق خویی(ره) - بررسی دو طائفه از روایات پیرامون امکان نسخ- نتیجه گیری بحث نسخ در آیات - بیان نظرات مختار



بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین



یادآوری: تبیین اشکالات محقق خویی(ره) بر اقسام سه گانه‌‌ی نسخ در قرآن و مناقشه بر آنها از منظر مختار

ملاحظه فرمودید که مرحوم محقق خوئی(ره) فرمودند: مواردی که به عنوان نسخ در قرآن ادعا شده، عنوان نسخ ندارند، ولی ایشان دو مورد نسخ را در قرآن پذیرفتند:

مورد اوّل: نسخ در آیه‌ی قبله را پذیرفتند:

مورد دوّم: نسخ در آیه‌ی نجوا را پذیرفتند: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا نَاجَیْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْوَاکُمْ صَدَقَةً ذَلِکَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَأَطْهَرُ فَإِن لَّمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ) گرچه ایشان نسخ در آیه‌ی نجوا را فرمودند از قسمی است که یک آیه‌ای ناظر به آیه‌ی دیگر است و مبیّن برای رفع آن حکم در آیه‌ی دیگر است. اما اگر آیه‌ای ناظر بر آیه‌ی دیگر نباشد و رافع نباشد بلکه فقط «تنافی فی الجملة» بین آن دو جمله برقرار باشد، ایشان فرمودند: آنجا نمی‌توان مسئله‌ی نسخ را قبول کرد. برخی از مناقشات را در دو جلسه‌ی گذشته، نسبت به فرمایش ایشان ملاحظه فرمودید.

مهمترین ماقشه بر نظریه‌ی محقق خویی(ره) از منظر مختار؛ دو طائفه از روایات، شاهد بر نقض مبنای محقق خویی(ره) هستند

امّا مناقشه‌ی مهم در بحث امروز ذکر خواهیم نمود؛ چه اینکه ما در ما نحن فیه در میان روایات، با دو طائفه روایت روبرو هستیم و از مرحوم محقق خوئی(ره) سؤال مینماییم که شما با این دو طائفه از روایات چه برخورد می‌کنید؟

طائفه‌‌ی اول: یک دسته روایات به نحو کلی تصریح دارند بر اینکه در قرآن، ناسخ و منسوخ وجود دارد، محکم و متشابه وجود دارد. اما طبق بیان ایشان، ما غیر از دو مورد، دیگر در قرآن ناسخ و منسوخ نداریم؟! یکی در آیه قبله و یکی هم در آیه نجوا، بقیه موارد را ایشان توجیه کردند.

مناقشه‌ی اول: حال از محقق خویی(ره) باید پرسیده شود که آیا این روایاتی که بسیار تأکید دارند بر اینکه در قرآن ناسخ و منسوخ داریم، فقط برای یکی دو مورد ذکر شده‌اند؟! یا این روایات ظهور در این دارند که موارد نسخ  بیش از یکی دو مورد است، خیر به ایشان باید عرض نمود که موارد نسخ در قرآن موارد کمی نیست؛ پس این یک طائفه از روایات است که برخی از آنها را خواهیم خواند.

طائفه‌ی دوم: یک دسته روایات، در مورد برخی از آیات به خصوصه وارد شده که ائمه‌ی طاهرین(علیهم السلام) فرمودند: «هی منسوخةٌ» این آیه نسخ شده است.

بیان یک توجیه و رد آن: این نکته را نیز، باید تذکر دهیم که این توجیهی که ایشان فرمودند مبنی بر اینکه: کلمه‌ی نسخ، چه بسا در معنای غیر اصطلاحی‌اش استعمال شده باشد، یعنی چه بسا مثلاً در کلمات گذشتگان، آنجایی که یک خاص و عامی وجود دارد، لذا میگویند: خاص، ناسخ عام است و از نسخ، تخصیص را اراده کردند، یا آنجایی که مقیّد و مطلقی وجود دارد، لذا می‌گویند: این مقید، مطلق را تقیید می‌زند و ناسخ آن است؛ یعنی از نسخ، تقیید را اراده کردند، پس طبق این توجیه در این طائفه‌ی از روایات، وقتی ائمه‌ی معصومین(ع) می‌فرمایند: «هی منسوخةٌ»، خیر باید به ایشان عرض نمود که چنین توجیهی، اصلاً راه ندارد، یعنی نمی‌توان ادعا کرد که منظور ائمه(ع) از «هی منسوخةٌ» یعنی «هی مخصصةٌ یا هی مقیّدةٌ» پس اینچنین توجیهی نیز، جریان ندارد.

بیان سه مطلب مقدماتی قبل از بررسی دو طائفه از روایات

مطلب اول: تفسیر ثقل اکبر، بدون مراجعه به بیان ثقل اصغر، ممکن نیست

باید توجه داشت که روایات زیادی، در جلد 27 کتاب «وسائل الشیعة» در مورد قرآن کریم و حتی در مورد تفسیر قرآن، وجود دارد؛ خیلی روایات عجیبی وارد شده که انسان، وقتی این روایات را می‌بیند، خیلی باید محتاطانه در مورد تفسیر قرآن سخن بگوید، در یک روایت امام صادق(ع) می‌فرمایند: «مَن فَسَّر القُرآنَ بِرَأیِهِ اِن اَصابَ لَم یوُجَر»، اگر کسی بدون مراجعه به ما اهل‌بیت(ع)، قرآن را با رأی خویش تفسیر کند حتی اگر به واقع نیز، اصابه‌ کند، اجر ندارد «و اِن أَخطَاَ خَرَّ اَبعَدَ مِنَ السَّماء» و اگر یک آیه‌ای را در قرآن کریم درست تفسیر نکند بلکه اشتباه تفسیر کند، تعبیر شده به اینکه «خَرَّ اَبعَدَ مِنَ السَّماء»، یعنی از آسمان سقوط می‌کند. آری روایات، بسیار عجیب است و مضمون و محور این روایات این است که فقط در باب تفسیر قرآن، باید به اهل‌بیت(ع) مراجعه شود، به عبارت دیگر معنای این روایات یکی از سه نکتهی زیر می‌شود که:

نکته‌ی اوّل: اگر انسان بخواهد «تفسیر القرآن بالرأی» کند، یعنی انسان بدون اینکه هیچ قرینه‌ای از روایات داشته باشد، بخواهد با نظر شخصی خودش بگوید که منظور قرآن این است، چنین کاری درست نیست. البته آن هم یک بحث علمی دقیق لازم دارد؛ در حال حاضر فقط در حال اشاره‌ی گذار هستیم.

نکته‌ی دوّم: اگر انسان حتی بخواهد «تفسیر القرآن بالعقل» نماید، این چنین تفسیری هم درست نیست.

نکته‌ی سوّم: اگر انسان بخواهد «تفسیر القرآن بالقرآن»، نماید البته در جایی که هیچ شاهدی از روایات وجود نداشته باشد، آن هم برای ما امکان پذیر نیست، ولو در برخی از روایات آمده است که: «القرآن یفسّر بعضه بعضاً».

بنابراین مجموعاً از این روایات، این نکات استفاده می‌شود، حالا خود این روایات، یک بحث خیلی جالبی است که در یک ماه رمضان دیگر، انشاءالله آنها را بحث خواهیم کرد. و اساساً سرّ قرار دادن ثقل اصغر، در کنار ثقل اکبر همین است که ثقل اکبر بدون ثقل اصغر، برای مردم قابل تفسیر نیست.

مطلب دوم: محل نزاع، تفسیر است، نه معنای ظاهری

البته این را هم بگوئیم که تفسیر با معنای ظاهری قرآن، فرق دارد، یعنی نزاع در ترجمه‌ی قرآن و معنای ظاهری قرآن نیست چه اینکه معنای ظاهری برای همه، «عربیٌ مبین» است؛ امّا بحث و نزاع در تفسیر قرآن است، تفسیری که به معنای «کشف الغطاء عن ظاهر الآیة»، آمده است، یعنی نزاع در تفسیر قرآن است.

مطلب سوّم: روایات دال بر وجود ناسخ و منسوخ است، نه صرفاً دو مورد

پس ما می‌خواهیم الآن به دو طائفه از روایات اشاره کنیم، یکی اینکه می‌گوئیم در روایات آمده: در قرآن ناسخ و منسوخ هست و این راوایات را  اگر در کنار حرف محقق خویی(ره) بگذاریم، به ایشان میگوییم: این روایات نمی‌گوید که یکی دو آیه، در قرآن ناسخ و منسوخ است، بلکه از آن روایات استفاده می‌شود که لااقل یک عدد معتنابهی از ناسخ و منسوخ باید وجود داشته باشد و با یکی دو آیه نمی‌شود تعابیر روایات را توجیه نمود! پس به محقق خویی(ره) و پیروان ایشان ایشان میگوییم: با این روایات چه باید کار کرد؟ توجیهی هم که ایشان ادعا فرمودند مبنی بر اینکه بگوئیم: نسخ به معنای تخصیص و تقیید است نیز عرض شد که در این راوایات راهی ندارد.

بررسی سه روایت از روایات طائفه‌ی اول به عنوان شاهد بر رد مبنای محقق خویی(ره)

در جلد بیست و هفتم کتاب «وسائل الشیعة» شیخ حرّ عاملی(ره) چند روایت در این زمینه آمده است که عبارتند از:

روایت اول: در «وسائل الشیعة» ج27 صفحه‌ی 191 آمده است: «أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِیُّ» که شخص موثق است «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ بزیع» این هم موثق است، «عَنْ أَبِی إِسْمَاعِیلَ السَّرَّاجِ» که توثیق ندارد، «عَنْ خَیْثَمَةَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْجُعْفِیِّ » که توثیق دارد «عَنْ أَبِی الْوَلِیدِ الْبَحْرَانِیِّ» که توثیق ندارد؛ پس سند این روایت، صحیح نیست «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(ع) أَنَّ رَجُلًا قَالَ لَهُ»، یک مردی به محضر امام باقر(ع) عرض کرد: «أَنْتَ الَّذِی تَقُولُ لَیْسَ شَیْ‏ءٌ مِنْ کِتَابِ اللهِ إِلَّا مَعْرُوفٌ» آن مرد به امام باقر(ع) عرض کرد: [آیا] شما گفتید هیچ چیزی در قرآن نیست الا اینکه معروف است، این معروف یعنی شناخته شده، روشن، آشکار، «قَالَ لَیْسَ هَکَذَا» امام(ع) فرمود: اینطور نیست من این را نگفتم! «إِنَّمَا قُلْتُ لَیْسَ شَیْ‏ءٌ مِنْ کِتَابِ اللهِ إِلَّا عَلَیْهِ دَلِیلٌ نَاطِقٌ عَنِ اللهِ فِی کِتَابِهِ مِمَّا لَا یَعْلَمُهُ النَّاسُ» فرمود: من این را گفتم که شیئی از قرآن نیست، مگر اینکه دلیلی از همین قرآن در کتاب وجود دارد که مردم آن را نمی‌دانند، القرآن یفسّر بعضه بعضا این است، «إِلَى أَنْ قَالَ» بعد فرمود: «إِنَّ لِلْقُرْآنِ ظَاهِراً وَ بَاطِناً وَ مَعَانِیَ وَ نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً وَ مُحْکَماً وَ مُتَشَابِهاً وَ سُنَناً وَ أَمْثَالًا وَ فَصْلًا وَ وَصْلًا» یعنی کجا باید یک آیه‌ای، فصل داشته باشد و کجا وصل داشته باشد؟ «وَ أَحْرُفاً وَ تَصْرِیفاً» آری قرآن این چنین است، ظاهر دارد، باطن و معانی دارد، بعد فرمود: ناسخ و منسوخ هم دارد. بعد در آخر امام(ع) فرمود: «فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ الْکِتَابَ مُبْهَمٌ فَقَدْ هَلَکَ وَ أَهْلَکَ» یعنی اگر کسی فکر کند قرآن مبهم است، خودش هلاک شده و دیگران را هم هلاک کرده و معنای مبهم همانطوری که صاحب وسائل(ره) در ذیل این روایت فرموده: «أَقُولُ الْمُرَادُ مِنْ آخِرِهِ أَنَّهُ لَیْسَ بِمُبْهَمٍ عَلَى کُلِّ أَحَدٍ»، یعنی اگر کسی بگوید هیچ کس قرآن را نمی‌فهمد، حتی ائمه‌ی طاهرین(ع) چنین شخصی «فَقَدْ هَلَکَ وَ أَهْلَکَ» این شاهد اول بود.

روایت دوم: در «وسائل الشیعة» ج27 در صفحه 197آمده است: «وَ عَنْ (مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ)»، در بعضی از نسخ، این روایت را «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ» در کتاب «بَصَائِرِ الدَّرَجَات» دارد «وَ عَنْ (مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ» که همان «احمد بن الحسین اهوازی» است که صحیح هم است. عن ابیه که «حسین بن سعید اهوازی» است که موثق است، «عَنْ بَکْرِ بْنِ صَالِحٍ)» موثق است، «عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْجَعْفَرِیِّ» موثق است، «عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ جَعْفَرٍ» که این هم توثیق ندارد، این «یَعْقُوبَ بْنِ جَعْفَرٍ» بر حسب آنچه در این روایت آمده، می‌گوید: «قَالَ کُنْتُ مَعَ أَبِی الْحَسَنِ(ع) بِمَکَّةَ»، در مکه خدمت امام کاظم(ع) بودم، «فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ» کسی به امام(ع) عرض کرد «إِنَّکَ لَتُفَسِّرُ مِنْ کِتَابِ اللهِ مَا لَمْ تَسْمَعْ» به امام کاظم اعتراض کرد که شما قرآن را تفسیر می‌کنید به چیزی که خودت نشنیدی؟ البته اگر «ما لم نسمع» بخوانیم یعنی چیزی که ما تا به حال نشنیدیم! و احتمال قوی همین است که «لم نسمع» باشد! وحضرت(ع) فرمود: «فَقَالَ عَلَیْنَا نَزَلَ قَبْلَ النَّاسِ وَ لَنَا فُسِّرَ قَبْلَ أَنْ یُفَسَّرَ فِی النَّاسِ» یعنی قرآن، قبل از اینکه برای مردم نازل شود، بر ما نازل شده و قبل از اینکه برای مردم تفسیر شود، برای ما تفسیر شده «فَنَحْنُ نَعْلَمُ حَلَالَهُ وَ حَرَامَهُ وَ نَاسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ» ما حلال و حرام خدا را می‌فهمیم، ما ناسخ و منسوخ قرآن را می‌فهمیم: «وَ فِی أَیِّ لَیْلَةٍ نَزَلَتْ مِنْ آیَةٍ» می‌دانیم حتی این آیه در چه شبی نازل شده «وَ فِیمَنْ نَزَلَتْ فَنَحْنُ حُکَمَاءُ اللهِ فِی أَرْضِهِ» باز شاهد ما این است که حضرت امام کاظم(ع) میفرماید: قرآن ناسخ و منسوخ دارد و لذا نمی‌شود گفت: این ناسخ و منسوخ‌ها، مطلق و مقیّد هستند، این حرف بسیار بعید است. و حتی فخر رازی با اینکه خیلی خودش را به آب و آتش زده که در قضیه‌ی آیه نجوا، دفاع کند!!! اما یک جایی تصریح می‌کند که برخی از صحابه، دنیا را بر آخرت ترجیح دادند! یعنی دنیا را بر رسول خدا(ص) ترجیح دادند. این هم شاهد دوم بود.

روایت سوم: در «وسائل الشیعة» ج27 در صفحه‌ی202 به نقل از تفسیر عیاشی آمده است: «عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِیِّ أَنَّ عَلِیّاً(ع) مَرَّ عَلَى قَاضٍ»، امیرالمؤمنین(ع) بر یک قاضی عبور کرد: «فَقَالَ أَ تَعْرِفُ النَّاسِخَ مِنَ الْمَنْسُوخِ» حضرت(ع) به او فرمود: تو ناسخ و منسوخ را می‌دانی در قرآن؟ «قَالَ لَا فَقَالَ هَلَکْتَ وَ أَهْلَکْتَ»، هم خودت هلاک شدی و هم دیگران را هلاک کردی. اینها پس یک طائفه از روایات است.

مناقشه‌ی اول: از طائفه‌ی اول روایات، تواتر اجمالی بر وجود ناسخ و منسوخ در قرآن به دست می‌آید؛
حالا هر چند بعضی از سندهای طائفه‌ی اول ضعیف است، اما می‌توان ادعا نمود که یک تواتر اجمالی وجود دارد بر اینکه اجمالاً ائمه‌ی طاهرین(ع) این نکته را فرمودند که قرآن، ناسخ و منسوخ دارد، لذا نمی‌شود گفت که ائمه(ع) برای این روایات را آمدند که در قرآن، یک آیه یا دو آیه ناسخ و منسوخ دارد، بلکه از این روایات بر میآید که در مورد نسخ باید چندین آیه باشد، یعنی باید یک مقداری آیه باشد که قابل توجه باشد.

بررسی دو روایت از روایات طائفه‌ی دوّم به عنوان شاهد بر رد مبنای محقق خویی(ره)

حال باید روایات طائفه‌ی دوم را بررسی نمود؛ شما تفاسیر روایی قرآن را در این زمینه همچون، تفسیر صافی ببینید، که مفسرین در این زمینه روایاتی را در ذیل برخی از آیات آوردند. حالا این روایت در کتاب «التهذیب» شیخ طوسی(ره) ج7 ص 298 آمده است که شیخ حرّ عاملی(ره) در کتاب «وسائل الشیعة» آورده است که عبارتند از:

روایت اول: در «وسائل الشیعة» ج20 ص 533 آمده است: «مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ بْنِ أَعْیَنَ»، روایت صحیح است، سند بسیار سند خوبی است، حالا ابراهیم بن هاشم از نظر اینکه صحیح است یا موثق یک مقداری محل حرف است و الا روایت معتبر و صحیح است. زرارة(ره) می‌گوید: «قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ» از امام باقر(ع) راجع به این آیه «وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ» 5مائدة که طبق این آیه ازدواج دائم با زن یهودیّه و نصرانیه صحیح است. امام باقر(ع) فرمود: «فَقَالَ هِیَ مَنْسُوخَةٌ» این آیه به آیه‌ی دیگر نسخ شده یعنی به آیه‌ی (وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ) 10 ممتحنة یعنی این آیه قبل، با این آیه‌ی «وَ لا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوافِرِ» نسخ شده، زیرا نکاح، تمسک به کوافر است، این روایت معتبره است.

مناقشه دوم بر نظریه ی محقق خویی(ره) از منظر مختار: کلام امام(ع) صریح در وجود ناسخ و منسوخ در قرآن است

پس در این روایت امام باقر(ع) می‌فرمایند: «هِیَ مَنْسُوخَةٌ» لذا دیگر بحث عام و خاص هم مطرح نیست، چه در آیه 5 مائده می‌گوید: ازدواج دائم با زن‌های یهودیه و نصرانیه درست است و در آیه‌ی 10 ممتحنه این ازدواج را نهی می‌کند، حال نمی‌شود ما این را حمل بر نسخ به معنای عام و خاص و یا مطلق و مقید کنیم و بگوئیم «نسخ العام» یا «نسخ الاطلاق» است، اساساً نمی‌شود حمل بر این معنا کرد، این یک روایت.

روایت دوم: در «وسائل الشیعة» جلد 22 صفحه‌ی 239 آمده است؛ «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ» می‌گوید: «سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللهِ «وَ الَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنْکُمْ وَ یَذَرُونَ أَزْواجاً وَصِیَّةً لِأَزْواجِهِمْ مَتاعاً إِلَى الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْراجٍ» سؤال کردم، حضرت(ع) فرمود: «قَالَ هِیَ مَنْسُوخَةٌ» راوی میگوید چگونه؟ «قُلْتُ وَ کَیْفَ کَانَتْ»؟ امام(ع) فرمود: «قَالَ کَانَ الرَّجُلُ إِذَا مَاتَ أُنْفِقَ عَلَى امْرَأَتِهِ مِنْ صُلْبِ الْمَالِ حَوْلًا ثُمَّ أُخْرِجَتْ بِلَا مِیرَاثٍ» قبلاً اینطور بوده که اگر یک مردی فوت کرد، قرآن دستور داده که زنش در خانه‌ی او، یک سال بماند و از نفقه‌ و خرجش هم به او بدهند، از مال آن شوهر زندگی‌اش اداره شود «ثُمَّ أُخْرِجَتْ بِلَا مِیرَاثٍ» بعد به زن می‌گفتند برو دنبال کارت و ارثی هم در کار نبود، بعد حضرت(ع) فرمود: «ثُمَّ نَسَخَتْهَا آیَةُ الرُّبُعِ وَ الثُّمُنِ» آنجایی که ولد نداشته باشد. آنجایی که ولد داشته باشد یک هشتم! این آیه آمد ناسخ آن آیه شد.

استشهادات قرآنی شیخ مفید(ره)، برای وقوع نسخ در آیات: آیه‌ی 240 بقره، منسوخ به آیه‌ی234 بقره و 12 نساء؛

شیخ مفید(ره) در کتاب «اوائل المقالات» عنوانی دارد به نام «القول فی ناسخ القرآن»‌ و می‌گوید: «إن فی القرآن ناسخ و منسوخ»، می‌فرماید: ما در قرآن قبول داریم ناسخ و منسوخ هست «کما انّ فیه محکماً و متشابهاً بحسب ما علمه الله من مسائل العباد قال الله عزّ اسمه ما ننسخ من آیةٍ»، اصلاً به همین آیه‌ی (مَا نَنسَخْ مِنْ آیَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَیْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا) 106 بقرة تمسک کرده. بعد خود شیخ مفید(ره) می‌فرماید: نسخ، در مورد نسخ احکام است و عین آیه، باقی است، اما حکمش منسوخ است و سپس شیخ مفید(ره) به این آیه 240 از سوره‌ی مبارکه‌ی بقره اشاره می‌کند که فرمود: (وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنکُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجًا وَصِیَّةً لِّأَزْوَاجِهِم مَّتَاعًا إِلَى الْحَوْلِ غَیْرَ إِخْرَاجٍ) و سپس می‌گوید این آیه با آیه‌ی (وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنکُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجًا یَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا) 234 بقرة  با این آیه که آمد گفت عده‌ی زن، چهار ماه و ده روز است.

رد نظریه‌ی نسخ بین آیه‌ی 240 و 234 بقره از منظر محقق خویی(ره): آیه240 مترصد بیان حکم اخلاقی و آیه‌ی 234 مترصد بیان حکم تکلیفی

اینجا دقت کنید باز هم تعجب از محقق خوئی(ره) است. ایشان این دو آیه را با هم مقایسه کردند، آیه‌ی اول می‌گوید زن را وقتی، شوهرش مُرد، یک سال در خانه نگه دارید و از مال شوهر، خرجش را بدهید، خورد و خوراک و تمام هزینه هایش داده شود و بعد از یک سال برود، ولی آیه دوم می‌گوید: زن اگر شوهرش مُرد، چهار ماه و ده روز عده نگه دارد، مرحوم محقق خویی(ره)، می‌فرماید: اصلاً‌ این دو آیه، با هم منافاتی ندارند، آن آیه‌ی اول یک حکم اخلاقی را بیان می‌کند که حالا زنی شوهرش مُرد روز اول نگوئید از خانه برو بیرون، یک سال نگه دارید، خرج و نفقه‌اش را بدهید، به عنوان یک حکم اخلاقی است، آیه دوم بعد عده‌ی آن را مطرح می‌کند، مسئله‌ی ازدواجش است و اینها با هم منافاتی ندارد، لذا محقق خویی(ره) فرمودند: اینجا اصلاً بحث نسخ، مطرح نیست.

دو مناقشه بر نظریه‌ی محقق خویی(ره) از منظر مختار:
به نظر مختار بر کلام محقق خویی(ره) دو اشکال وارد است و باید به ایشان عرض کنیم که:

مناقشه‌ی اول: ناسخ را چرا آیه‌ی عده قرار دادید؟ ناسخ را باید آیه ربع قرار بدهید، آیه ارث ناسخ است، طبق آیه اولی این یک سال در خانه بماند، خرجش داده شود بعد هم برود، ظهور در این دارد که ارث نمی‌برد از شوهرش، اما آیه دوم می‌گوئیم ارث می‌برد، در روایت هم از ابوبصیر آمده که آیه ربع ناسخ است، البته عرض کردم محقق خوئی(ره) چنین اشاره‌ای نفرموده. به تعبیر دیگر اشکال اول بر نظر محقق خویی(ره) این است که چرا آن ناسخی که آیه‌ی ارث است، مورد توجه شما قرار نگرفته است؟

مناقشه‌ی دوم: از امیرالمؤمنین و امام باقر و امام صادق(علیهم السلام)، در کتاب تفسیر صافی جلد 1 صفحه 204 روایاتی وارد شده است که فرمودند «هی منسوخةٌ نَسَخَتْهَا آیة یتربصن بانفسهن اربعة اشهر عشرا» یعنی در روایات هم ناسخش را آیه 234 بقره قرار داده است، هم آیه ربع و مواریث قرار داده. حالا بیائیم بگوئیم یک حکم اخلاقی بوده قطعاً خلاف ظاهر است. به تعبیر دیگر اشکال این است که راجع به همین آیه 234 بقره  (وَالَّذِینَ یُتَوَفَّوْنَ مِنکُمْ وَیَذَرُونَ أَزْوَاجًا یَتَرَبَّصْنَ بِأَنفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَعَشْرًا) روایت دارد که فرمود «نَسَخَتْهَا»، حال شما که می‌فرمایید بین اینها اصلاً منافاتی نیست، عام و خاصی هم نیست، می‌گوئید آن یک حکم اخلاقی است و این یک حکم عده است، دو تا موضوع است، پس سئوال این است که چه چیز ناسخ آن آیه واقع شده است؟
البته باز موارد دیگری هم هست که اگر به تفاسیر مراجعه کنید پیدا می‌کنید.

نتیجه‌ی بحث نسخ در آیات از منظر مختار
در نتیجه به خوبی از این بحث روشن می‌شود که ما کبرویاً و صغرویاً روایات معتبر داریم که لااقل تواتر اجمالی دارد که ما هم ناسخ و منسوخ در قرآن داریم و هم در روایات ناسخ و منسوخ یک مقداری تا اندازه‌ای روشن شده، پس تمام این بحث‌ها برای این بود که مرحوم آقای خوئی(ره) فرمودند ما نسخ در قرآن نداریم.

جلسه‌ی آتی: بررسی تحقق نسخ در آیات جهاد و تبیین ادله‌ی روایی آن

حال در ما نحن فیه در مورد آیات جهاد، ادعای نسخ شده است در این صورت بحث مبنایی میشود؛ یعنی اگر:

مبنای عدم نسخ در آیات: پذیرفته شد یعنی اگر کسی گفت ما نسخ در قرآن نداریم به او می‌گوئیم: پس طبق مبنای شما، بحث نسخ در آیات جهاد، معنا ندارد.

امّا اگر:
مبنای وجود نسخ در آیات: اختیار شد، یعنی اگر گفتیم در آیات قرآن بحث نسخ مطرح است، در این صورت، طبق این بیانی که ما توضیح دادیم با روایات و ادله‌ای که داریم، امکان جریان نسخ در آیات جهاد وجود دارد که حالا باید بررسی کنیم که نسخ تحقق پیدا کرده یا پیدا نکرده.

وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی