درس خارج : جهاد ابتدایی - جلسه 20
دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۱۴ ق.ظ
جهاد ابتدایی - جلسه 20
تاریخ
برگزاری جلسه: 1391/7/18
موضوع: ادامه بررسی
طائفهی سوم آیه 216 بقره- تبیین سه وجه پیرامون حل تعارض ظاهری کراهت و اطاعت از
منظر علامه طباطبایی(ره)- بیان نظر مختار
بسم
الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله
رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
یادآوری: آیهی
216 بقره با چهار قرینه دلالت بر وجوب جهاد ابتدایی دارد؛
در جلسهی
گذشته آیه شریفه
(کُتِبَ
عَلَیْکُمْ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ) را مطرح کردیم و گفتیم با چهار قرینهای که در خود این
آیه شریفه وجود دارد استفاده میکنیم که این آیه دلالت بر وجوب جهاد ابتدایی دارد
و برخی افراد که ولو نادر هم هستند ولی تلاش دارند بر اینکه این آیه را بر خصوص
جهاد حمل دفاعی کنند؛ که در جلسه قبل گفتیم که قرائن خیلی روشن در آیه شریفه وجود
دارد که دال بر این است که این آیه مربوط به جهاد ابتدایی است؛ و اگر از این مطلب
نیز تنزل کنیم، میگوئیم بر فرض دلالت بر خصوص جهاد ابتدایی ندارد اما اطلاق دارد،
(کُتِبَ
عَلَیْکُمْ الْقِتَالُ) بگوئیم قتال اطلاق دارد هم قتال دفاعی را شامل میشود و
هم قتال ابتدایی را. آن مقداری که میخواستیم از آیه استفاده کنیم که وجوب جهاد
ابتدایی است بحثش تمام است.
بررسی
سه وجه پیرامون راه حل تعارض کراهت و اطاعت، از منظر علامه طباطبایی(ره)؛
منتهی یک
نکتهای که در این آیه هست اینست که از یک طرف میفرماید (کُتِبَ عَلَیْکُمْ
الْقِتَالُ) از طرف دیگر میفرماید (وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ)؛ این چه وجهی دارد؟ اگر
یک امری به عنوان دستور خدای تبارک و تعالی است این نباید مورد کراهت مؤمنین و
مسلمین باشد و چرا در اینجا این مسئلهی کراهت مطرح شده؟ مرحوم علامه طباطبائی(ره)
سه وجه را برای این مطلب ذکر کردند که عبارتند از:
«وجه اول»: مومنین هر
چند مطیع فرمان خدا بودند، ولی طبیعت قتال فی نفسه، امر مکروهی است؛
اینکه قتال
خودش فی نفسه موجب از بین رفتن نفوس است، موجب تعب ابدان است، موجب ارتفاع امنیّت
است، از اموری که در زندگی اجتماعی انسان مورد کراهت است، از بین رفتن نفوس، تعب
ابدان، اینها در حیات اجتماعی انسان مورد کراهت انسان است، لذا لا محاله این یک
امر شاقی است. خداوند متعال دستور داده و اینها هم دستور الهی را اطاعت میکردند
ولی این کراهت هم یک امر لا ینفکّی بوده چون به حسب ذات و طبیعت قتال یک امر شاقّی
است، این یک جواب.
«وجه دوم»: مومنین هر
چند مطیع خداوند بودند، ولی قتال در آن زمان از حیث نتیجه، امر مکروهی بوده است؛
این (وَهُوَ
کُرْهٌ لَکُمْ) ربطی به اصل قتال ندارد، ایشان فرمودند بگوئیم مؤمنین میدیدند که
کفار عِده و عُدهی فراوانی دارند و اگر با این عِده و عُدهی فراوانشان بخواهند
با آنها جنگ کنند به مصلحت مسلمانها نیست (وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ) از حیث نتیجهی قتال. به عبارت
دیگر در احتمال اول میگوئیم (وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ)، ضمیر را باید به خود قتال
برگردانیم، ولی در احتمال دوم میگوئیم خود قتال منتهی من حیث نتیجه، مسلمانها میدیدند
میروند و شکست میخورند، میگفتند حالا یک مقدار زمان بگذرد و ما قویتر شویم،
عِدهی ما زیادتر شود و امکانات ما بیشتر شود. بعد اینکه دنباله آیه دارد (وَعَسى
أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً
وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ) این است که شما که علم به نتیجه ندارید، این مؤید احتمال
دوم میشود، خدا میفرماید شما علم به نتیجه ندارید و فکر میکنید به مصلحتتان
نیست ولی در واقع این خیر برای شماست.
«وجه سوم»: مومنین هر
چند مطیع خداوند بودند، ولی طبق بنابر روحیهی شفقت آمیز، قتال امر مکروهی بوده
است؛
احتمال سوم
نیز یک احتمالی است که یک مقداری با زمانهی ما هم سازگاری دارد، میفرمایند چون
مؤمنین به تربیت قرآن و رسول خدا(ص) تربیت شده بودند اینها روی آن شفقتی که بر خلق
خدا داشتند، روی آن رحمتی که میخواستند برای خلق خدا داشته باشند، روی آن رأفتی
که برای بندگان خدا داشتند، از این جهت قتال با کفار برایشان مکروه بوده.
به دیگر سخن،
در احتمال اول میگفتیم خود قتال، حالا کاری نداریم آنهایی که کشته میشوند چه
کسانی هستند؟ خود قتال و ذات آن با طبع انسان سازگاری ندارد ولی در این احتمال سوم
میگویند نباید یک کاری کنیم که اینها از بین بروند، رحمت اقتضا میکند اینها
بمانند، رحمت اقتضا میکند که اینها را از بین نبریم، شفقت این اقتضا را میکند،
خدای تبارک و تعالی میفرماید: اشتباه میکنید، اینجا جای رحمت و شفقت و رأفت
نیست! این هم سه احتمالی که میدهند.
تبیین
نظریهی علامه طباطبایی(ره) از میان وجوه ثلاثة؛
اما بعد
ظاهراً آنچه که علامه طباطبایی(ره) میفرمایند اینست که در میان این سه احتمال،
احتمال اول از همه انسب است؛ یعنی در میان این سه احتمال، (کُتِبَ
عَلَیْکُمْ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ) احتمال دوم این بود که ما میگفتیم نتیجهی قتال برای
مومنین مکروه بوده است، ایعنی ز حیث نتیجه مکروه بوده است و احتمال سوم اینکه میگفتیم
از حیث اینکه قتال با شفقت منافات دارد؛ ظاهر آیهی شریفه همان احتمال اول است،
بیان
نظر مختار از میان
وجوه ثلاثة و تبیین تنقیح مناط قطعی از فراز پایانی آیه، در مورد تنافی ظاهری
واجبات شرعی با طبع انسان؛
همانطوری که
مرحوم علامه(ره) هم فرمودند خود قتال چون بالذات مطابق با طبع انسان نیست، اینها
میگفتند خدا یک فعلی را از ما خواسته که برای ما خیلی سخت است، خدا میفرماید
درست است و مورد پسند شما نیست ولی قتال به مصلحت شماست. البته ما اینجا میخواهیم
یک تنقیح مناط قطعی هم بکنیم کما اینکه در مورد قصاص هم در قرآن آمده (وفی
القصاص حیاةٌ یا أولی الألباب) قصاص هم یک چیزی است که شاید با طبع اولیه سازگاری نباشد
ولی خدا میفرماید: (وفی القصاص حیاةٌ) حدود الهی هم
همینطور است ممکن است انسان با طبع انسان سازگار نباشد مثلا یک کسی که زنا کرده،
باید صد تازیانه به او بزنند، این با طبع سازگاری ندارد و کار سختی هم هست ولی همهی
این
(وَعَسى
أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ)، این مناطی
است که در مورد تمام واجبات و دستورات الهی که به حسب ظاهر یک مقداری با طبع انسان
منافرت دارد، به حسب ظاهر سازگاری با طبع و فطرت انسان ندارد، میگوئیم (وَعَسى
أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ).
بررسی
یک قاعدهی فقهی در مقام از منظر برخی از فقهای معاصر: وِزان تشریع باید بر وِزان تکوین
باشد؛
در فقه یک
حرفی مخصوصاً این سی چهل سال اخیر رایج شده و آن اینکه میگویند: «وِزان تشریع
باید بر وِزان تکوین باشد»، تمام آنچه که تشریع شده باید درست مطابق با فطرت و طبع
ما و نفس انسان باشد، بعضی از فقها که حالا به رحمت خدا هم رفتند در درسشان یا در
کتبشان این را به عنوان یک قاعده مورد استدلال قرار میدادند، در یک دو راهی که در
فقه گیر میکردند که کدام حکم را بدهیم، میگفتند آن حکمی که مطابق با وِزان تکوین
است را میدهیم.
رد
عمومیت این قاعده و تبیین موارد مختلف نقض آن، از منظر مختار؛
ما باشیم و
این قاعده میگوئیم قبلاً ما موارد نقض زیادی برای این قاعده ذکر کردیم چه اینکه:
اولاً: قضیهی قتال
کجایش مطابق با وِزان تکوین است؟ اینکه (وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ)، خداوند
متعال این را مذمت نمیکند، میفرماید درست است الآن کراهت دارید ولی باطنش برای
شما خیر است، اما اصل کراهت را که مذمت نمیکند، لذا احکام شرعیّه نمیتوانیم
بگوئیم همیشه بر وِزان تکوین باید باشد، قتال واجب شده (وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ)؛
پس از این
آیه (کُتِبَ عَلَیْکُمْ الْقِتَالُ) این نکته را استفاده کنید و نکتهی بسیار مهمی است در
مباحث اجتهادی میرسید به جاهایی که بعضیها روی همین مشی اجتهادی که باید احکامی
که در اسلام هست تمام مطابق با فطرت ما باشد، میگوئیم چنین ملازمهای وجود ندارد،
بعضی هایش مطابق با فطرت ماست و بعضی هم مخالف با فطرت ماست، اینطور نیست که تمام
احکام باید مطابق با فطرت باشد.
ثانیاً: قضیهی قصاص
که به عنوان یک حقّی برای ولیّ دم است شاید خیلیها برایشان ناگوار باشد در دنیای
امروز هم که میگویند قصاص اصلاً معنا ندارد، در اوایل انقلاب هم آقایانی که
یادشان باشد نهضت آزادی مسئلهی قصاص را انکار کرد و امام خمینی(ره) نیز، فتوای به
ارتداد آنها دادند یعنی قصاص به عنوان یک حکم ضروری است در اسلام مطرح است؛ که
ظاهراً با فطرت بگوئیم سازگاری ندارد! فطرت را آدم میگوید یک قاتلی، یک شخصی را
کشته و شما هم قاتل را بکشید و یک اذهاق نفس دیگر بکنی؟ اما به حسب ظاهر همینطور
است ولی قرآن میفرماید: (وفی القصاص حیاةٌ یا اولی الالباب)؛
ثالثا: من ندیدم در
میان قدما کسی این قاعده را قائل باشد که وزان تشریع باید بر وزان تکوین باشد ولی
تاکید می کنم که در این چند دههی اخیر خصوصاً بعد از انقلاب، بعضی از
فقهایی هم که به رحمت خدا رفتند در درسشان یا در کتبشان این مساله را به عنوان
قاعده فقهی مورد توجه قرار میدادند. یعنی اینکه شارع نباید یک حکمی بر
خلاف وجوب تکوینی انسان و عالم بدهد! لذا با دقتی که در این آیه میشود این
استفاده را میتوان کرد که لازم نیست وزان اعتباریات بر وزان تکوینیات باشد و وزان
تشریعیات بر وزان تکوینیات باشد، خیر چنین ملازمهای وجود ندارد.
رابعاً: اشاعره میگویند
ممکن است کسی در این دنیا نبی خدا باشد، ولی خداوند او را جهنم ببرد، باید دقت
کنید که عرض ما اینست که برهان عقلی بر ضرورت استحقاق پاداش، نداریم. بحث ما اینست
که اگر خداوند متعال از اول به کسی که این تکالیف را انجام میداد پاداشی نمیداد،
آیا این ظلم بود؟ اشاعره میگویند کسی که ظلم کند، خدا میتواند نادیده بگیرد و
او را به بهشت ببرد و کسی که عقل داشته باشد و کار خیر کرده باشد میتواند نادیده
بگیرد و او را به جهنم ببرد، حسن و قبح ذاتی عقل اصلاً درکی راجع به جزا ندارد،
عقل فقط نهایتش تا مدح میرسد. این مباحث را دقت کنید تا آیه بعد را در جلسه آتی
مورد بررسی قرار دهیم.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین