درس خارج : جهاد ابتدایی - جلسه 30
دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۱۷ ق.ظ
جهاد ابتدایی - جلسه 30
تاریخ
برگزاری جلسه: 1391/11/25
در هفته
گذشته عرض کردیم که یکی از آیاتی که «قد یقال» به اینکه دلالت بر جهاد ابتدایی
دارد، آیات اولیه سوره برائت است، این 16 آیه را در بحث گذشته یک معنای اجمالی و
یک ترجمهی اجمالی کردیم که در فضای این آیات، ذهن شریفتان قرار بگیرد. حالا باید
جزئیات مربوط به این آیات را یکی یکی بررسی کنیم.
بسم
الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله
رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
بررسی
جزییات آیه 1 تا 16 مبارکه توبه، دال بر مشروعیت جهاد ابتدایی؛
در هفته گذشته
عرض کردیم که یکی از آیاتی که «قد یقال» به اینکه دلالت بر جهاد ابتدایی دارد،
آیات اولیه سوره برائت است، این 16 آیه را در بحث گذشته یک معنای اجمالی و یک
ترجمهی اجمالی کردیم که در فضای این آیات، ذهن شریفتان قرار بگیرد. حالا باید
جزئیات مربوط به این آیات را یکی یکی بررسی کنیم. در آیه اول خدای تبارک و تعالی
میفرماید:
(بَرَاءَةٌ
مِنْ اللهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّمْ مِنْ الْمُشْرِکِینَ)
تبیین
سه احتمال پیرامون شان نزول سوره مبارکه توبه از منظر محقق طبرسی(قده)؛
البته قبل از
آن باید احتمالاتی که در تاریخ و روایات، راجع به قضیه سوره برائت ذکر شده، این را
هم اشارهای کنیم؛ صاحب کتاب «مجمع البیان»(قده) میفرماید: تمام مفسران و ناقلین اخبار، اتفاق نظر دارند
که این سوره را پیامبر(ص) اول به ابوبکر دادند که او برای مردم مکه قرائت کند، بعد
از او گرفتند و به امیرالمؤمنین(ع) دادند؛ ایشان میگوید: در اصل این مسئله هیچ
کسی اختلاف نظر ندارد، اما در جزئیات و تفصیلش اختلاف وجود دارد. حالا بعضی از آن
احتمالات را که در کتاب «مجمع البیان» آمده را میخوانم؛
احتمال
اول: ارسال ابوبکر
برای قرائت و سپس باز پس گیری از او و انتخاب امام علی برای قرائت، زیرا وحی باید
توسط «رجل منی» خوانده شود؛
این است «أنه
بعثه و أمره أن یقرأ عشر آیاتٍ من أوّل هذه السورة» پیامبر(ص)، ابوبکر را فرستاد و دستور داد تا ده آیهی
اول این سوره را بخواند «و أن ینقض إلی کل ذی عهدٍ عهده» با مشرکینی که پیامبر(ص)
عهد بسته بود «ینقض إلی کل ذی عهد عهده» یعنی عهد خاتمه شده تلقی بشود و بگویند
بین ما و شما عهدی نیست. «ثم بعث علیاً (ع) خلفه لیأخذها و یقرأها علی الناس فخرج
علی ناقة رسول الله(ص) حتّی أدرک أبابکر بذی الحلیفه فأخذها منه» امیرالمؤمنین(ع)
بر ناقهی پیامبر(ص) سوار شد و تشریف بردند ذی الحلیفه، آنجا از ابابکر گرفت و خود
حضرت(ع) برای مشرکین قرائت کرد.
حال چه شد که
پیامبر(ص) اول این سوراه را داد به ابوبکر تا بخواند و بعد از او گرفت؟ خود همین،
هم گاهی اوقات باید واقع بشود که تا مردم افضلیّت امیرالمؤمنین(ع) را بر ابوبکر
بفهمند. ولی اگر از اول پیامبر(ص) میداد به امیرالمؤمنین(ع) که حضرت این سوره را
بخوانند، بعد میگفتند حالا یکی از افرادی که آنجا پیامبر(ص) مصلحت دیده
امیرالمؤمنین(ع) بوده است! اما باید بیان شود که در خواندن این سورهی برائت در
ابلاغ وحی به مردم غیر از امیرالمؤمنین(ع) بعد از رسول خدا(ص) فرد دیگری صلاحیّت
ندارد، یعنی اگر از اول به امیرالمؤمنین(ع) داده بود این نکته مکشوف و روشن نبود
اما با این کار مکشوف شد.
ابابکر دارد
«رجعَ» برگشت «فقال هل نزل فیّ شیءٌ» به رسول خدا(ص) عرض کرد که چیزی درباره من
نازل شده؟ «فقال (ص) لا» حضرت(ص) فرمود نه، چیزی نیامده «إلا خیراً و لکن لا یؤدی انی إلا أنا أو رجلٌ منک»
حضرت(ص) فرمود: راجع به تو مذمّتی نیامده، ولی این مسئله خیلی مهم است که «لا یؤدی
أنی إلا أنا أو رجلٌ منک»، از من آنچه که مربوط وحی است، کسی نمیتواند نقل کند
مگر خودم یا «رجلٌ منی»، اینجا خیلی دلالت روشنی دارد که تو از اهلبیت من نیستی و
این وحی را یا باید خودم ابلاغ کنم یا «رجلٌ منّی»، این یک احتمال.
احتمال
دوم: امام علی از ابتدا برای خواندن سوره برائت انتخاب شده بود؛
این است که
آن زمان ابوبکر از طرف رسول خدا(ص) -البته این احتمال را اهل سنت نقل میکنند- به
عنوان امیرالحاج بوده و از اول، رسول خدا(ص) برائت را به امیرالمؤمنین(ع) دادند که
این سوره را حضرت امیر(ع) برای مردم بخواند «إنه قرأ علیٌ براءة» یعنی سوره برائت «علی الناس و کان
ابوبکر امیراً علی الموسم». ولی در نقل دیگری آمده حتی ابوبکر به ذی الحلیفه هم
نرسیده بود «أخذها من ابیبکر
قبل الخروج» یعنی قبل از اینکه از مدینه بخواهد خارج شود «ودفعها إلی علیٍ و قال لا یبلغ أنی إلا أنا أو رجلٌ
منّی». در روایات ما آمده آن حرفی که در کتب اهل سنت آمده که: ابوبکر در آن زمان
از طرف رسول خدا(ص) امیرالحاج بود، درست نیست؛ و آن زمان هم امیرالمؤمنین(ع)
امیرالحاج بود و هم این سورهی برائت را مأمور به قرائتش بود، صاحب کتاب «مجمع
البیان» میگوید: «روی أصحابنا أن النبی(ص) ولّی علیاً(ع) الموسم أیضاً» که «ایضاً» یعنی
علاوه بر اینکه مأمور کرد این سوره را بخواند، متولی موسم هم امیرالمؤمنین(ع)
قرار داد. باز نظیر آنچه که در فرض اول خواندیم در کتب اهلسنت هم آمده، مثلاً
دارد «قال لا یذهب بهذا إلا رجلٌ من أهلبیتی» باید یک کسی که از اهلبیت من باشد
این کار را انجام بدهد، این یک نکته.
احتمال
سوم: فقط امیر مومنان سوره برائت را خواند؛
بعد این است
که امیرالمؤمنین(ع) فقط آمد این سورهی برائت را برای مشرکین خواند، آیات سوره
برائت را قرائت کرد، یا علاوه بر آن مطالب دیگری هم فرمود. اینجا در کتب اهلسنت
فرزند ابوهریره از خود ابوهریره نقل میکند که «کنت اُنادی مع علیٍ حین أذّن المشرکین» وقتی
امیرالمؤمنین(ع) داشت اعلام میکرد به مشرکین (و
أذانٌ من الله و رسوله إلی الناس یوم الحجّ الاکبر) میگوید: من
هم آنجا بودم «فکان إذا سهل صوته» یعنی وقتی صدای حضرت(ع) یک مقداری خشن میشد،
یعنی خیلی رسا نمیشد و نمیتوانست با صدای بلند بگوید «فیما ینادی دعوتُ مکانه» ابوهریره ادعا میکند من جای او
این را میگفتم، پسر ابوهریره میگوید چه میگفتی؟«یا أبا، أی شیءٍ کنتم تقولون،
قال کنّا نقول: لا یحجّ بعد عامنا هذا مشرکون» سوره برائت در سال نهم هجرت نازل
شده که سال دهم هم سال حجة الوداع بود و سال یازدهم پیامبر(ص) از دنیا رفتند. در سال نهم
هجرت که امیرالمؤمنین(ع) رفتند برای مشرکین مکه این سوره را بخوانند فرمودند «لا
یحجّ بعد عامنا هذا مشرکٌ» مشرک دیگر نباید حج انجام بدهد «و لا یتوفنّ بالبیت
عریانا» کسی نباید لُخت به این بیت طواف کند «ولا یدخل البیت إلا مؤمنٌ» بعد «و من
کانت بینه و بین رسول الله(ص) مدةٌ فإنّ أجله إلا أربعة أشهر» کسی که عهدش با رسول
خدا(ص) تا یک زمانی است این تا چهار ماه است که میرسیم این (فسیحوا
فی الأرض أربعة أشهر) را معنا میکنیم. (فإذا
انقضت الاربعة الاشهر فإن الله بریءٌ من المشرکین و رسوله).
بررسی چهار
نکتهی مهم در محل نزاع؛
در آیه اول،
خداوند متعال میفرماید: (برائةٌ من الله و رسوله)، قبلاً هم
عرض کردیم، «هذا» یعنی این کلامی که الآن میگوئیم و این اعلامی که میکنیم (برائةٌ
من الله و رسوله)، برائت از
ناحیه خدا و رسول(ص) است، به چه کسی؟ (إلی الذین عاهدتم من المشرکین)، حال چند
نکته در این آیه باید بررسی شود.
نکتهی
اول: تبیین مراد از معنای برائت؛
برائت یعنی
چه؟
الف. معنای
لغوی: ما وقتی به
لغت مراجعه میکنیم برائت را به عنوان «انقطاع العصمة»، پرده اگر قطع شود «قطع
العصة»
که من تا به
حال خودم را ملتزم میدانستم که تو را حفظ کنم اما حالا دیگر ملتزم نمیدانم، این
را میگویند برائت. راغب در مفردات میگوید: «اصل البُرء و البرائة و التبری»
معنایش چیست؟ «التفصّی مما یکره مجاورته» تخلص از آنچه که همراهی با آن مورد کراهت
انسان است مثل اینکه میگوئیم «برئت من المرض» یعنی مرض را نمیخواهم همراهش باشم
کراهت دارم. مرض یک چیزی است که مورد کراهت انسان است، بُرء از مرض یعنی تخلّص از
مرض؛
ب. معنای
اصطلاحی: حالا برائت که
معنای لغویاش همان «انقطاع العصمة» است، اینجا معنایش «رفع الأمان» است، «انقطاع
الامان» است، یعنی تا حالا از جانب خدا و رسول(ص)، امانی نسبت به این مشرکین بود که اینها را
نکشند، جنگ نکنند، ولی حالا «انقطاع الأمان و رفع الامان» است.
نکته
دوم: تبیین مراد آیه اول از منظر علامه طباطبایی(قده)؛
مرحوم علامه
طباطبایی(قده) میفرماید: «فالمراد بالآیة القضاء برفع الامان» یعنی خدا دارد حکم
میکند که دیگر امان برداشته شد. از چه کسی امان برداشته شد؟ اینکه امان برداشته
شد به این معناست که خون اینها هدر است و اینها دیگر محترم نیست، نه خونشان و نه
مالشان احترامی ندارد، «هذا برائةٌ من الله و رسوله» به چه کسی؟ (إلی
الذین عاهدتم من المشرکین) به کسانی که شما با آنها عهد دارید، پیمان دارید از
مشرکین. عرض کردیم این شانزده آیه، سه گروه را بیان میکند.یک گروه مشرکینی که با
رسول خدا(ص)
عهد بسته
بودند، (عاهدتم) خطاب مؤمنین
یا پیامبر(ص) و یا مجموع اینهاست که ظهور در این دارد که مجموع شما، یعنی
پیامبر(ص) و مؤمنین با اینها عهد بسته بودید. «هذا براءةٌ» یعنی ما دیگر با شما
عهد نداریم، یعنی از ناحیهی خدا، میآید این عهدی که بین مؤمنین و مشرکین بوده را
برمیدارد و میشکند!
نکته
سوم: تبیین سه احتمال پیرامون علت نقض عهد از جانب خدا و رسول(ص)؛
اینجا این
سؤال مطرح است که این چه وجهی دارد که خدای تبارک و تعالی بیاید نقض عهد کند و یا
رسول خدا(ص) با مشرکینی که عهد بسته الآن بگوید: «عهد همچون عدم عهد است».!؟ ما
قبلاً عهد بستیم که خون شما محترم اما حالا دیگر عهدی نداریم، چطور میشود؟ این یک
سؤالی است که مفسران اینجا یک مقداری به تکاپو افتادند، چطور میشود رسول خدا(ص)
یک عهدی با مشرکین بسته، حالا الآن خدا میفرماید: (براءةٌ من الله و رسوله
إلی الذین عاهدتم من المشرکین)، برائةٌ یعنی ما نقض میکنیم آن عهدی که با
شما مشرکین بستیم.
تبیین
سه پاسخ به سؤال از منظر شیخ طبرسی(قده)
صاحب کتاب
«مجمع البیان» سه جواب در اینجا داده؛ سؤال را این طوری مطرح کرده «کیف یجوز أن
ینقض النبی(ص) العهد» پیامبر(ص) چطور میتواند عهدی که با مشرکین بسته را نقض کند؟
که سه احتمال یا سه جواب میدهد.
جواب
اول: تعلیق زمان عهد تا نقض الهی؛
میگوید «إما
أن یکون العهد مشروطاً بأن یبقی إلی أن یرفعه الله تعالی علیه» محتمل این است این
عهدی که رسول خدا(ص) با مشرکین بسته بوده زمانش را تا زمانی که خدا این عهد را
بردارد معلّق و مشروط کرده، به مشرکین فرموده ما با شما عهد داریم تا هر زمانی که
خدا فرمود: این عهد را بردارید.
جواب
دوم: تعلیق زمان عهد به خیانت و پیمان شکنی مشرکین؛
«إما أن یکون
قد ظهر من المشرکین خیانةٌ و نقضٌ» خدا که میفرماید: «هذا برائة»، چون قبلش
مشرکین خیانت کردند و پیمان را شکستند، حالا که آنها پیمان را شکستند پس «أمر
الله سبحانه بأن ینقض إلیهم عهدهم»، خدا هم میفرماید: شما هم عهدشان را جلوی
خودشان بینداز و بهم بزن.
جواب
سوم: تعلیق زمان عهد به انقضاء مدت؛
فرموده «إما
أن یکون موجلاً إلی مدة فتنقض المدة» این موجّل به یک مدتی بوده و مدت هم گذشته.
بعد مرحوم
طبرسی(قده) میفرماید:
راجع به
احتمال اولی که گفتیم، روایت داریم «وقد وردت الروایة بأن النبی (ص) شرط علیهم
ما ذکرناه» که پیامبر(ص) فرموده: این پیمان تا زمانی باشد که خدا وحی بفرستد و آن
را بردارد؛
راجع به
احتمال دوم هم روایت داریم «قد روی أیضاً أنّ المشرکین کانوا قد نقض العهد أو
همّوا بذلک فأمره الله سبحان أن ینقض عهودهم» روایت داریم که:
اولاً: مشرکین یا
این کار را کردند و پیمان شکنی کردند؛
ثانیاً: و یا تصمیم
گرفته بودند بر شکستن پیمان، یعنی تصمیمی که قریب به فعلیّت بود و مسلّم میخواستند
پیمان شکنی داشته باشند. البته همین مطلب را مرحوم علامه طباطبایی(قده) هم دارند.
مرحوم علامه طباطبایی(قده) میفرمایند: در همین سوره توبه بعد از چند آیه علت را
بیان کرده. در سوره انفال آیه 58 دارد (و
إما تخافنّ من قومٍ خیانةً فانقض إلیهم) اگر خوف داری که یک قومی در پیمانشان خیانت کنند (فنقض
إلیهم)
تو هم عهد را
جلوی آنها بینداز. جایی که هنوز اینها پیمان نشکستند، اما رسول خدا(ص) خوف شکستن و
خیانت را میدهد، علامه(قده) میفرماید: این هم یکی از جاهایی است که رسول خدا(ص)
میتواند پیمان را بشکند، یعنی در آنجایی که خوف خیانت در پیمان هست و لو هنوز
مشرکین پیمان را نشکستند، باز میتواند این کار را انجام بدهد.
حال آیا میشود
از این تنقیح مناط کرد یا این فراز فقط در باب قضیهی مشرکین بوده و اختصاص به
همان مورد دارد؟ یعنی یک کسی بگوید ما از این آیه استفاده میکنیم اگر با کسی عهدی
بسته بودیم تا وقتی خوف این پیدا کردیم که او میخواهد بشکند، ما هم جایز باشد
بشکنیم، نمیشود چنین تنقیح مناطی را کرد ولی در مورد مشرکین بوده. پس چون وثوقی
به عهد اینها نیست و اینها اکثرشان هم قبلاً مخالفت کردند و میثاق را شکستند خدای
تبارک و تعالی «عند مخافة الخیانة» هم اجازهی ابطال عهد را میدهد.
مرحوم علامه
طباطبایی(قده) میفرمایند: یک قیدی دارد در جایی که مشرکین خوف خیانت دارند، رسول
خدا(ص) و مؤمنین میتوانند پیمان را بشکنند اما مشروط به اینکه این نقض را به
مشرکین ابلاغ کنند، «هذا برائةٌ»، (برائةٌ من الله و رسوله)، یعنی به
مشرکین اعلام میکنند که ما پیمانمان را با شما شکستیم، و بین ما و شما پیمانی
نیست و امان برداشته شد و خون شما و مال شما در نزد ما احترامی ندارد. پس مجرّد
اینکه خوف خیانت باشد این اجازه را نمیدهد که این پیمان را بشکنند مگر اینکه به
مشرکین هم چنین اعلامی کنند و بگویند ما از شما خوف خیانت داریم و لذا پیمان را میشکنیم.
نکته
چهارم: بررسی دو مطلب پیرامون علت مهلت دهی چهار ماهه به مشرکین؛
معنای آیه تا
اینجا این شد که
(برائةٌ
من الله و رسوله إلی الذین عاهدتم من المشرکین) یعنی اعلام رفع امان از ناحیهی خدا و رسول به مشرکینی
که مؤمنین با آنها پیمان و عهد دارند که به این معناست که دیگر عهدی نیست (فَسِیحُوا
فِی الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ) به اینها چهار ماه مهلت داده شد بروند سیر کنند. حال این (اربعة
اشهر)
چیست و چرا؟
مطلب
اول: تبیین دو قول در تطبیق زمان چهار ماه؛
یک اختلافی
دارند که این
(اربعة
اشهر)
از چه زمانی
بوده؟
قول اول: بعضیمیگویند:
از روز عید قربان، چون این سوره برائت را در ایام ذی الحجه امیرالمؤمنین(ع) بر
مشرکین خواندند، از روز عید قربان، ذی حجه، محرم، صفر، ربیع الاول تا دهم ربیع
الثانی که میشود چهار ماه؛ این یک احتمال که خیلیها گفتند. از امام صادق(ع) هم
چنین روایتی در این مورد داریم.
قول دوم: بعضی گفتند
که این چهار ماه از اول شوال تا آخر محرم است.
مطلب
دوم: تبیین جریان مهلت دهی چهار ماهه، از منظر روایات؛
حال این قضیهی
چهار ماه چیست؟ از مجموع روایات چند احتمال در اینجا استفاده میشود،
احتمال اول: یکی اینکه
عهدی که رسول خدا(ص) با مشرکین داشت اصلاً مدّت نداشته حالا که مدّت نداشت، خدا میفرماید
چهار ماه به اینها مهلت بده، بعد از این مدت اگر اسلام آوردند فبها و اگر اسلام
نیاوردند خونشان هدر است.
احتمال دوم: بعضیها
عهدشان مدتدار بوده، آن وقت آنهایی هم که مدت دار بوده اگر بیش از چهار ماه است که
خدا میفرماید این عهد را کم کنید و مدتش را بیاورید تا چهار ماه، ولی اگر کمتر از
چهار ماه بوده، خدا فرموده ببر تا چهار ماه.
پس یک ملاک و
ضابطهی معینی را خداوند برای تمام این گروهها قرار داده، آن گروههایی که عهدشان
مدّت ندارد، مدّتش بیشتر یا کمتر از چهار ماه است، میفرماید تا چهار ماه مهلت
دارند در سیر زمین کنند و حوائج خودشان را به دست بیاورند، «فإنقضت هذه المدّة و
لم تسلموا إنقطعت العصمة عن دمائکم»، اگر این مدّت گذشت و شما اسلام نیاوردید
دماء شما و اموال شما احترامی ندارد.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین