درس خارج : جهاد ابتدایی - جلسه 37
دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۲۰ ق.ظ
جهاد ابتدایی - جلسه 37
تاریخ
برگزاری جلسه: 1392/2/4
آخرین نکتهای
که در بحث گذشته عرض کردیم گفتیم از فرمایش مرحوم علامه طباطبائی(قده) استفاده میشود
که این (حتی یسمع کلام الله) قید برای استیجار است، یعنی اگر یکی از مشرکین
استیجار کند برای سماع کلام الله (فأجِرهُ) اما عرض کردیم ما باشیم و ظاهر آیهی شریفه
(حتی یسمع کلام الله) قید است و غایت برای (أجِرهُ) است
بسم
الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله
رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
ادامه
بررسی نکات آیه 6 مبارکه توبه؛
بحث ما در
آیه ششم از سوره مبارکه توبه بود، اعوذ بالله من الشیطان الرجیم (وَإِنْ
أَحَدٌ مِنْ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلَامَ
اللهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَعْلَمُونَ)
آخرین نکتهای
که در بحث گذشته عرض کردیم گفتیم از فرمایش مرحوم علامه طباطبائی(قده) استفاده میشود
که این (حتی یسمع کلام الله) قید برای استیجار است، یعنی اگر یکی از مشرکین
استیجار کند برای سماع کلام الله (فأجِرهُ) اما عرض کردیم ما باشیم و ظاهر آیهی شریفه (حتی
یسمع کلام الله)
قید است و
غایت برای (أجِرهُ) است، یعنی نتیجه این میشود که اگر مشرک به هر قصدی آمده پناه
گرفته شما پناه بده تا کلام خدا را بشنود.
بررسی
یک احتمال در تایید نظریهی علامه طباطبایی(قده)؛
در بحث امروز
میخواهیم عرض کنیم ظاهر آیه همان است که عرض کردیم که (حتی یسمع کلام الله) غایت
برای (أجِرهُ) است، این احتمال هم هست که بگوئیم این «حتی» غایت برای هر دو باشد، یعنی او استیجار کرده برای
سماع کلام خدا، شما هم پناه بده تا کلام خدا را بشنود، این احتمال هم وجود دارد که
اگر این احتمال باشد آن وقت کلام مرحوم علامه(قده) کلام تامّی میشود.
در آیه میفرماید
(ثم ابلغه مأمنه) بعد که کلام خدا را شنید، اینجا این نکته را عرض کنیم که زمان
برایش معیّن نشده که حالا یک روز کلام خدا را بشنود، بلکه این مدت بستگی به اختیار
آن حاکم دارد ، آن کسی که در زمان رسول خدا، خود رسول خدا(ص) و بعد هم ائمه
معصومین(ع). این بستگی به آن ولی و حجّت دارد، لذا نمیشود بگوئیم که این (حتی
یسمع کلام الله) خواه یک سال باشد یا هر چه خود آن شخص مشرک گفت، یعنی مشرک نمیتواند
بگوید من میخواهم دو سال، پنج سال در پناه شما بمانم، زمان را نمیتواند معیّن
کند، زمان در اختیار نبی اکرم(ص) هست و آن ولی و حجت خدا.
بررسی
نکات مهم فراز «ثم ابلغه مأمنه»؛
تا میرسیم
به اینکه (ثم ابلغه مأمنه)
نکته
اول از منظر
علامه طباطبایی(قده): فراز «ابلغهُ مأمنه» دلالت بر شدت و تحفظ الهی بر هدایت و
حریت انسانها دارد؛
کلامی را از
مرحوم علامه(قده) در اینجا بخوانیم که میفرماید «إن قوله فی تتمیم الأمر بالإجارة
ثم ابلغه مأمنه مع تمام قوله فأجِرهُ حتّی یسمع بدونه فی الدلالة علی المقصد» تا
اینجا مقصود تمام است (وَإِنْ أَحَدٌ مِنْ الْمُشْرِکِینَ
اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یَسْمَعَ کَلَامَ اللهِ) مثل اینکه بگوئیم اگر کسی از شما تقاضا کرد که دعوتش
کنید و مهمانی بدهید، مهمانی بدهید و خوب احترامش کنید، جمله تمام میشود. پس
اینکه بگوئیم بعد از اینکه مهمانی تمام شد شما این را دوباره برسانید خانه، این یک
چیز اضافهای است، اینجا بعد از اینکه کلام خدا را شنید کلام مطلوب و مقصود و غرض
تمام است، چرا خدای تبارک و تعالی میفرماید (ابلغهُ مأمنه)؟ علامه(قده) میفرماید
این «یدلّ علی کمال العنایة بفتح باب الهدایة علی وجوه الناس و التحفظ علی حرّیة
الناس فی حیاتهم و أعمالهم الحیویة و الإغماض فی طریقه عن کل حکمٍ حتمیٍ و عظیمةٍ
قاطعة لیهلک من هلک عن بیّنه و یحیی من حیّ عن بیّنه»، این تعبیری است که مرحوم
علامه(قده) میکند. میفرماید این دلالت بر این دارد که خدای تبارک و تعالی
نسبت به فتح باب هدایت کمال عنایت را دارد و میخواهد در مسیر هدایت حریّت کامل
باشد و این تعبیر را دارند که خدای تبارک و تعالی برای هدایت دنبال شدّت و هدّت و
یک حکم قطعی حتمی حتی الامکان نمیرود، دنبال این است که این راه را برای هدایت
بشر باز بگذارد. چرا؟ تا اینکه اگر این واقعاً هلاک بشود «لیهلک من هلک عن بیّنةٍ»
اگر هم هدایت شود «یحیی عن بیّنة». آن وقت میخواهند بفرمایند که این آدم
باید(ابلغهُ مأمنه)، آن محل امن خودش را و خانهی خودش را یا هر جایی که هست
برساند به آنجا، بعد که به آنجا رسید اگر مسلمان شد و در زمرهی مسلمین آمد فبها،
اما اگر مسلمان نشد آنجا مسلمانها میتوانند او را بکشند!
در مباحث قبل
عرض کردیم این آیه (وَإِنْ أَحَدٌ مِنْ الْمُشْرِکِینَ
اسْتَجَارَکَ)
استثنا و
تخصیص برای «فاقتلوا المشرکین» است و باز تأکید میکنم این نکتهای که ما به آن
رسیدیم که در باب جهاد ابتدایی (فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ
فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ
وَاقْعُدُواْ لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ
وَآتَوُاْ الزَّکَاةَ فَخَلُّواْ سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ) گفتیم این به
نحو تخییری است، آن وقت از همین حکم تخییری از یکی از اطرافش که مسئلهی قتل باشد
استثنا شد که اگر یک کسی پناه خواست گفت من میخواهم راجع به اسلام تحقیق بیشتری
کنم، شما حق ندارید او را بکشید! باید او را در پناه خودتان نگه دارید، کلام خدا
را بشنود بعد که شنید او را به محل خودش برسانید، حتی اینجا که پیش شماست اگر کُفر
و شرک دارد و اسلام را اختیار نکرد باز حق کشتنش را ندارید، این در پناه شماست، از
پناه خارج شود، این برود به مأمن خودش.
نکته
دوم: بررسی چند مطلب پیرامون فراز ابلغه مامنه؛
اینجا چند
مطلب وجود دارد،
مطلب
اول: بررسی دو
احتمال پیرامون موضوعیت داشتن فراز ابلغه مامنه؛
یکی اینکه
(ابلغهُ مأمنه)، آیا موضوعیت دارد یا نه؟ باید طوری بشود که این از پناه شما خارج
شود،
احتمال
اول:
ظاهر و آنچه
ما از آیه استظهار میکنیم (ابلغهُ مأمنه)، موضوعیّـتی ندارد، این عنوان مُشیر است
به این که طوری از پیش شما خارج شود که در امن خودش قرار بگیرد یعنی الآن دیگر در
تیررس شما بالفعل نباشد، اینکه حتماً در خانهاش قرار بگیرد و برود میان خودشان،
نه! ممکن است جای دیگری برود که مأمن است، یعنی مأمن را مأمن خارجیِ معیّن، معنا
نکنیم، مأمن یعنی جایی که از تیررس شما خارج است و این عنوان مشیر باشد، این یک
نکته که به نظر میرسد همین است.
احتمال
دوم:
اینطور نیست
که بخواهیم بگوئیم موضوعیت دارد، این فرض کنیم از مکه به مدینه آمده و پیش مسلمانها
پناه آورده تا کلام خدا را بشنود بگوئیم (ابلغهُ مأمنه) معنایش این است که برسد به مکه، تا به مکه
نرسد شما حق ندارید او را بکشید، نه! این رفت یک جایی که برای خودش امن است، این
مأمن است، مأمنه مأمن معیّن مشخص نیست یک عنوان کلی است یعنی هر جایی که «یصدق» که این مأمن
برای این شخص است، آنجا اگر با اختیار خودش و با ارادهی خودش اسلام را اختیار کرد
این میشود «مامون الدم»، اما اگر بر کفر و شرکش باز خواست باقی بماند حکم سایر
مشرکین را دارد و «مهدور الدم» است، این یک نکته.
مطلب
دوم:
به قرینه ذیل
آیه، تمام ملاک، شنیدن کلام الهی است و لذا استیجار طریقیت دارد نه موضوعیت؛
باز میخواهم
عرض کنم؛ یکی از اشکالاتی که در باب جهاد میکنند، بیاطلاعیشان از بحث جهاد
ابتدایی است، ببینید چه ظرافتهایی را اسلام رعایت کرده، اسلام نمیگوید این شمشیر
بالای سر این، یا بگو مسلمانم یا باید کشته شوی، نه! اگر او گفت به من مهلت بدهید
میخواهم تحقیق کنم مانعی ندارد، باید به او مهلت داد. از همین جا یک نکتهی دومی
را ببینیم میشود از آیه شریفه استفاده کرد؟ بگوئیم تمام الملاک، سماع کلام الله،
در نتیجه خود استیجار هم طریقیت دارد، یعنی اگر یک مشرکی، الآن مشرکینی که در بلاد
خودشان دارند زندگی میکنند نمیآیند استیجار کنند و از مسلمانان پناه بگیرند ولی
وقتی به آنها گفتیم باید اسلام بیاورید گفتند به ما مهلت بدهید ما بررسی کنیم،
ظاهرش همین است، این استیجار موضوعیّت و خصوصیت ندارد، حالا استیجار یک امر رایجی
بوده در آن زمان، یک مشرکی میآمده استیجار پیدا میکرده، اما استیجار به نظر میرسد
این هم طریقیت دارد، موضوعیت ندارد! حالا اگر یک مشرکی در مقابل مسلمانها گفت به من مهلت
بدهید تا راجع به اسلام تحقیق کنم، میخواهم یک مقدار بیشتر تحقیق کنم، اینجا باز
آیهی شریفه همین را هم شامل میشود، مخصوصاً ذیل آیه که میفرماید: (ذلک
بأنهم قومٌ لا یعلمون)، این در هر جا که صدق کرد همان جا مسئله
باید پیاده شود.
بررسی یک
نکته دیگر از منظر علامه طباطبایی(قده) پیرامون فراز «حتی یسمع کلام الله»: مسائل
اعتقادی باید از روی علم و یقین باشد وصرف ظن کافی نیست؛
مطلب هشتمی
هم در کلام مرحوم علامه(قده) هست که میفرماید «إن الآیة کما قیل»، معلوم میشود
دیگران هم این مطلب را گفتند و مرحوم علامه(قده) پذیرفتند، «تدلّ علی أن الاعتقاد بأصل الدین یجب أن یکون
عن علمٍ قطعیٍ»، میفرمایند
آیه دلالت دارد که مسائل اعتقادی باید از روی علم قطعی باشد «لا یداخله الشک» شک
در آن نباشد «و لا یمازجه ریبٌ، و لا یکفی فیه غیرهُ یعنی غیر العلم، ولو کان الظن
الراجح»، در مسائل اعتقادی علم و یقین لازم است، ظنّ راجح هم به درد نمیخورد، «و
قد ظنّ الله اعتبار الظن» در آیات زیادی تبعیت از ظن را مذمت کرده، بعد علامه(قده)
میفرماید «ولو کفی فی أصل الدین عن اعتقاده...» اگر در اصل دین، اعتقاد تقلیدی
کافی باشد «لم یستقم الحکم بإجارة من استجار لتفهم اصول الدین و معارفه لجواز ان
یکلّف بالتقلید»، میفرماید
حکم به اینکه کسی را پناه بدهیم تا تفهم پیدا کند اصول دین را، این درست نبود،
برای اینکه خدا تکلیف میدهد تقلیداً اعتقاد پیدا کند. پس ببینید مرحوم علامه(قده)
مطلب را قبول کرده، این آیه شریفه (حتّی یسمع کلام الله) ظهور دارد که در اعتقادات
علم یقینی، میگوئیم (یسمع کلام الله) برای چیست؟ برای اینکه علم پیدا کند، یعنی در مسائل
اعتقادی ما محتاج به علم قطعی و یقینی هستیم، تقلید معنا ندارد که بگوئیم چون پدرم
مسلمان بوده من هم مسلمانم، این فایدهای ندارد! تقلید درست نیست.
البته اینکه
ما میگوئیم علم یقینی، مقصود این نیست که هر کسی مسائل اعتقادی را از روی استدلال
و برهان باید توجه داشته باشد نه! بلکه میفرماید «ولکن المقدار الواجب فی ذلک أن
یکون عن علمٍ قطعیٍ»، مقداری که در مسائل اعتقادی لازم است اینست که علم برای
انسان حاصل شود، حالا «سواءٌ کان حاصلاً عن الاستدلال بطرق الفنیّة»، ممکن است این
علم از روی طرق فنی و استدلال و برهان «أو بغیر ذلک من الوجوه المفیدة للعلم ولو
علی سبیل الاتفاق»، یک کسی اگر گفت من از افتادن برگ درخت علم به وجود خدا پیدا
کردم، تمام! این نه برهان نظم را بلد است، نه برهان صدیقین و برهان علیت و ... را بلد است،
ایشان میفرماید لازم نیست این براهین را بلد باشی ولی باید علم داشته باشی. آیه
میگوید مسائل اعتقادی چون در مورد اصل خدا و اصل اسلام و اینهاست باید از روی علم
باشد، یعنی(حتّی یسمع کلام الله) یعنی «یسمع ثم یعلم بعلمٍ». لذا (ذلک بأنهم قوم لا یعلمون)
معنایش این است که با سماع کلام الله علم پیدا میکند، قبل از سماع کلام الله علم
نداشت و الآن با سماع کلام الله علم پیدا میکند این هم آخرین نکتهای است که
مرحوم علامه(قده) فرمودند و به نظر ما میرسد که این نکته صحیح است.
نتیجهگیری
بحث:
آیات ابتدایی
توبه دلالت روشنی بر جهاد ابتدایی دارند؛
پس این آیه
ششم هم این مقدار خصوصیاتی که میشد از آن استفاده کرد، مخصوصاً با نکات جدیدی که
امروز بیان کردیم این هم راجع به این آیه شریفه. آیه بعد میفرماید (کَیْفَ
یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللهِ وَعِنْدَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِینَ
عَاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا
لَهُمْ إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ» کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ
عِندَ اللهِ وَعِندَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدتُّمْ عِندَ الْمَسْجِدِ
الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُواْ لَکُمْ فَاسْتَقِیمُواْ لَهُمْ إِنَّ اللهَ
یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ ﴿۷﴾
کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَ یَرْقُبُواْ فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً
یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَى قُلُوبُهُمْ وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ ﴿۸﴾
اشْتَرَوْاْ بِآیَاتِ اللهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَصَدُّواْ عَن سَبِیلِهِ إِنَّهُمْ
سَاء مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ ﴿۹﴾
لاَ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً وَأُوْلَئِکَ هُمُ
الْمُعْتَدُونَ ﴿۱۰﴾ فَإِن تَابُواْ وَأَقَامُواْ الصَّلاَةَ
وَآتَوُاْ الزَّکَاةَ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَنُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ
یَعْلَمُونَ ﴿۱۱﴾
وَإِن نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُم مِّن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُواْ فِی دِینِکُمْ
فَقَاتِلُواْ أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ
یَنتَهُونَ ﴿۱۲﴾
أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَّکَثُواْ أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ
الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللهُ أَحَقُّ
أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُّؤُمِنِینَ ﴿۱۳﴾ قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللهُ
بِأَیْدِیکُمْ وَیُخْزِهِمْ وَیَنصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ
مُّؤْمِنِینَ ﴿۱۴﴾
وَیُذْهِبْ غَیْظَ قُلُوبِهِمْ وَیَتُوبُ اللهُ عَلَى مَن یَشَاءُ وَاللهُ عَلِیمٌ
حَکِیمٌ ﴿۱۵﴾
أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُواْ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللهُ الَّذِینَ جَاهَدُواْ
مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُواْ مِن دُونِ اللهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ
الْمُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَاللهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿۱۶﴾ ) الی آخر که از آیاتی است که خیلی روشن مسئلهی جهاد
ابتدایی از آن فهمیده میشود و عرض کنم که بعضیها قائلاند به اینکه این پانزده
آیهی اول سورهی توبه تماماً مربوط به همین بحث جهاد ابتدایی است، شش آیه را بیان
کردیم و از همین آیات به خوبی بحث جهاد ابتدایی را استفاده کردیم تا دنبالهی آیات
انشاءالله.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین