مصاحبه حضرت استاد نور مفیدی

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۱:۳۲ ب.ظ

مصاحبه حضرت استاد نور مفیدی با نشریه حریم امام پیرامون جهاد ابتدایی

چون رسول خدا (ص) به عنوان مجری فرامین الهی موظف بود احکام خداوند را اجرا کند و اگر جنگی صورت گرفته به خاطر اجرای حکم خدا بوده است. بنابراین نگاه اجمالی به تشریع جهاد در اسلام خالی از فایده نیست.


*بحث جهاد ابتدایی و دفاعی همواره از مباحثی مورد توجه است. به‌ویژه از زمانی که حضرت امام آن جمله معروف را گفتند که«ما آغازگر هیچ جنگی نخواهیم بود». برای شروع بفرمایید اساساً جنگ‌هایی که در ابتدای اسلام انجام شد با چه منشور و منظوری بود؟
**قبل از این‌که به سؤال شما پاسخ دهم فکر می‌کنم مناسب است ابتدائاً اشاره مختصری به مسئله تشریع جهاد در اسلام داشته باشم؛ چون رسول خدا (ص) به عنوان مجری فرامین الهی موظف بود احکام خداوند را اجرا کند و اگر جنگی صورت گرفته به خاطر اجرای حکم خدا بوده است. بنابراین نگاه اجمالی به تشریع جهاد در اسلام خالی از فایده نیست. به طور کلی بعضی از احکام در اسلام به صورت تدریجی و مرحله‌ای تشریع شده اند. از جمله احکام مربوط به خمر. تشریع جهاد هم به صورت مرحله‌ای صورت گرفته. مرحوم علامه طباطبایی در این رابطه می‌فرماید جهاد به طور کلی در دو مرحله تشریع شده: در مرحله اول عدم مشروعیت قتال، جهاد و جنگ با کفار و مشرکین و در مرحله دوم مشروعیت آن بیان شده. بعضی از آیات قرآن اشاره به مرحله اول دارد؛ مثل آیه «لکم دینکم و لی دین» یا آیه «و اصبر علی ما یقولون و اهجرهم هجرا جمیلا». عدم مشروعیت جهاد در شرایطی بود که پیامبر (ص) و یارانشان هنوز عِدّه و عُدّه لازم را نداشتند و لذا علی‌رغم فشارهایی که متحمل می‌شدند، موظف به صبر و تحمل و شکیبایی در برابر اذیت و آزار کفار بودند. اما بعد از مدتی مشروعیت جهاد و قتال با کفار تشریع شد. این حکم قهرا به فراهم‌شدن زمینه‌ها و توانمندشدن پیامبر (ص) و اصحاب و یارانشان بستگی داشت. ولی این خود، چند مرتبه دارد: در درجه اول جواز قتال با مشرکین مکه بیان شده که آیه «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ» اشاره به همین دارد. بعد از آن قتال با اهل کتاب مطرح می‌شود، در مرتبه سوم قتال با مشرکین و نهایتاً قتال با مطلق کفار؛ چه مشرک و چه غیرمشرک. پس سیر تشریع جهاد در اسلام از مرحله عدم مشروعیت شروع می‌شود تا به مرحله مشروعیت و جواز می رسد و در شرایطی از جواز هم بالاتر می‌رود و تبدیل به وجوب و لزوم می‌شود. این سیر تشریع قهراً مطابق با سیر جنگ‌های پیامبر (ص) است. یعنی انسان می بیند بین تشریع آیات جهاد با آنچه در تاریخ اسلام و در زمان پیامبر (ص) اتفاق افتاد انطباق و هماهنگی وجود دارد.
این سیر در بخش ادله جهاد هم باید مورد ملاحظه قرار بگیرد. عموم مفسرین و فقها فی الجمله آیات جهاد را مطلق می‌دانند. یعنی می‌گویند بعضاً این آیات شامل مطلق جهاد، اعم از ابتدایی و دفاعی می شود. حال با توجه به این نکته و بر اساس آنچه در مقام عمل اتفاق افتاد، می‌توانیم بگوییم عمده جنگ‌های پیامبر (ص) در صدر اسلام دفاعی بوده، این مسئله مخصوصاً با ملاحظه شأن نزول آیات جهاد و حوادثی که اتفاق افتاده بیش‌تر آشکار می‌شود. اما بعد از پیامبر (ص) جنگ‌ها و جهاد ابتدایی و فتوحات شروع می‌شود و گسترش پیدا می‌کند. در زمان خلیفه اول ما دو نوع جنگ داشتیم؛ جنگ‌های معروف به جنگ‌های ردّه یا ارتداد و جنگ‌هایی که فتوحات سرزمینی داشت. در زمان خلیفه دوم این نوع جنگ وسیع‌تر شده و توسعه پیدا کرد. در زمان خلیفه سوم هم نمونه هایی اتفاق افتاد. در این دوره، علی‌رغم مسائلی که پس از وفات پیامبر (ص) پیش آمده بود، حداقل عدم مخالفت امیرالمؤمنین با این جنگ‌ها از تاریخ قابل‌استفاده است. لذا اگر بخواهم پاسخ سؤال شما را در یک جمله کوتاه عرض کنم می‌توانم بگویم در دوره حیات پیامبر (ص) عمده جنگ ها دفاعی بوده چون هنوز شرائطش فراهم نشده بود و لذا وقتی شرائط فراهم شد جهاد ابتدایی هم صورت گرفت و بعد از حیات ایشان عمدتاً شاهد جنگ‌های ابتدایی هستیم.

*جهاد ابتدایی در عصر غیبت چه حکمی دارد؟

** قبل از هر چیز لازم است اشاره کنم که تعریف جهاد ابتدایی در کلمات فقها به درستی منقح نشده و معلوم نیست جهاد ابتدایی دقیقاً به چه معناست. یک وقت می‌گوییم جهاد ابتدایی یعنی قتال با مشرکان برای اقامه اسلام، توحید و عدالت. طبق این تعریف هیچ قید و ‌شرطی برای جهاد وجود ندارد. یعنی جهاد صورت می‌گیرد اعم از این‌که کفار و مشرکین حمله و هجوم کرده یا نکرده باشندیا قصد توطئه و کارشکنی و اذیت و آزار داشته یا نداشته باشند. ولی تعریف های دیگری هم از جهاد ابتدایی شده، به هر حال جهاد ابتدایی همان‌طور که از نامش پیداست یعنی جهادی که ابتدائا از ناحیه کشور، مملکت و حاکم اسلامی آغاز می‌شود.
*بی هیچ دلیلی؟
**نه، بی دلیل نیست؛ بلکه برای حاکم‌ کردن اسلام، مسلمان ‌کردن کفار و وادار کردن آنان به پذیرش اسلام است. این‌جا حیثیت‌های مختلفی در مورد جهاد ابتدایی قابل بحث است. از جمله این‌که معنایش چیست. به هر حال نحوه تعریف جهاد ابتدایی می‌تواند در شئون مختلف این مسئله تأثیر بگذارد. در کل می‌توانیم بگوییم اصل جهاد ابتدایی در زمان حضور تقریباً از قطعیات و ضروریات است و تردیدی در آن نیست. هر چند بعضی‌ ادعا کرده‌اند در اسلام اصلا جهاد ابتدایی نداریم و هرچه هست جهاد دفاعی است، ولی واقعیت این است که انسان با دقت در ادله و آیات و روایات درمی‌یابد اصل جهاد ابتدایی در زمان حضور معصوم قطعاً به ادله چهارگانه قابل اثبات است. اگر آیات مختلف جهاد را مورد بررسی قرار دهیم می بینیم این آیات عمومیت دارند؛ هم دفاع را در بر می‌گیرند و هم جهاد ابتدایی را. روایات مستفیضه بلکه متواتره‌ای هم در مورد جهاد ابتدایی داریم. نیز اجماع محصل و منقول داریم. حتی می‌خواهم ادعا کنم برای اثبات آن به دلیل عقلی هم می‌توانیم تمسک کنیم. به این بیان که جهاد ابتدایی به ظاهر جهاد اما در واقع یک دفاع است؛ دفاع از حق الله، حق انسانیت و برای رفع ظلم. اگر بتوانیم تحقق این عناوین سه‌گانه را در جهاد ابتدایی ثابت کنیم قطعاً این جهاد از نظر عقل لازم و واجب شمرده می‌شود.
اما چرا می‌گوییم دفاع از حق الله است؟ برای این که خداوند متعال به عنوان خالق و پروردگار این عالم یک مولویت ذاتیه در این عالم دارد. هم مولویت تکوینی دارد هم مولویت تشریعی. این حق خداست که پرستش، عبودیت و بندگی شود. بنابراین باید با هر رفتار، حرکت و کانونی که بخواهد در برابر این حق بایستد، مقابله کرد.
اما این که دفاع از حق انسانیت است برای این است که انسان فطرتا میل به عبودیت، پرستش و عبادت خدا و توحید دارد. این مثل سایر حقوق انسانی یک حق است. مثلاً حق آزادی یک حق انسانی است و دفاع از آن نزد همه اقوام و ملل پذیرفته شده. ولی اهمیت حق عبودیت و پرستش اگر بیش‌تر نباشد کم‌تر از آن نیست و لذا دفاع از آن هم یک مسئله مهم است. حالا اگر کسی این حق را از انسان بگیرد. باید در برابر او ایستاد. وقتی دولت کفر و کفار مانع وصول و دسترسی انسان به خداوند و توحید هستند و برای این‌که بشر به سعادت واقعی خود برسد مزاحمت و ممانعت ایجاد می‌کنند و جلوی حرکت تکاملی بشر را می‌گیرند، این‌جا قطعاً باید با آن ها مبارزه کرد. پس جهاد ابتدایی از جهتی دفاع از حق انسانیت است. بسیاری از بزرگان هم روی این نکته تأکید کرده‌اند. به خاطرم هست که شهید مطهری هم از این زاویه جهاد ابتدایی را توجیه و تحلیل می‌کند.
هم چنین این نوع جهاد، از یک جهت دفاع از مظلوم است. چون بزرگ‌ترین ظلم، کفر است. کفر طبق روایات و ادله عقلی ظلم به خداوند و نفس و دیگران است. در واقع کسی که تحت سیطره حکومت و دولت کفر زندگی می‌کند مظلوم است. وقتی یک انسان از بعضی حقوق خود محروم می‌شود مثل حق مسکن و خوراک و پوشاک، ما او را مظلوم می‌دانیم. همان‌طور که تعدی به نیازها و حقوق مادی افراد ظلم است، تعدی به فکر و روح و حقوق معنوی و آن چه که مربوط به سعادت و آینده بشر است قطعاً ظلمی بزرگ‌تر است. بنابراین عقل از باب دفاع از مظلوم هم  این حرکت را لازم می داند. لذا به گمانم دلیل عقلی هم بر جهاد ابتدایی داریم. پس با این تحلیل که جهاد ابتدایی در حقیقت دفاع از حق الله و حق انسانیت ودفاع از مظلوم است، عقل آن را لازم می شمارد. می‌دانید که عقل دفاع را لازم می‌داند. به علاوه همه عقلای عالم هم آن را پذیرفته‌اند. عقل حکم می‌کند که انسان در برابر سلب چیزی که متعلق به او است، وظیفه دارد دفاع کند.
پس اصل جهاد ابتدایی با این ادله کاملاً قابل اثبات است.البته ما فعلاً داریم در حوزه نظری بحث می‌کنیم. لذا نمی توان این ادله را با اشکالاتی که ممکن است مربوط به مقام عمل و اجرا باشد، نقض کرد. فعلاً به آنچه به این نام واقع شده یا ممکن است واقع شود کاری ندارم. بلکه در این مقام باید ببینیم اصلاً چنین حکمی قابل اثبات هست یا نیست. آن‌ها که می‌گویند در اسلام اصلاً جهاد ابتدایی نداریم یا تعریف جهاد ابتدایی مد نظرشان را نمی‌توانند توجیه کنند یا در حالت خوش بینانه‌ باید بگوییم جهاد ابتدایی را هم به جهاد دفاعی برگردانده‌اند. ولی همان طور که گفتم آیات، روایات، اجماع و عقل بر آن دلالت دارند. حتی اهل سنت هم این مسئله را پذیرفته‌اند. یعنی این مورد اجماع فریقین است. شیعه و سنی جهاد ابتدایی را لازم می‌دانند. البته این در باره اصل وجوب جهاد ابتدایی است. شرایطش بماند.
حال با ملاحظه این ادله به سراغ این پرسش می‌رویم که آیا این حکم مربوط به همه اعصار و زمان‌هاست یا یک دوره خاص. این‌جا اختلاف وسیعی بین فقهای شیعه وجود دارد. مشهور فقهای شیعه می‌گویند جهاد ابتدایی در عصر غیبت جایز نیست؛ چون یکی از شرایط جهاد ابتدایی را اذن امام معصوم می‌دانند. اشتراط اذن امام معصوم قهراً سر از عدم جواز جهاد ابتدایی در عصر غیبت در می‌آورد. اما در مقابل جمعی قائلند جهاد ابتدایی در عصر غیبت جایز است. حتی از بعضی کلمات امام راحل هم می توان این مطلب را استفاده کرد.

*یعنی امام هم به این جواز قائل است؟

**امام در مقام فتوا می‌گویند جهاد ابتدایی در عصر غیبت جایز نیست، ولی در مباحث استدلالی به استناد قوانین و شواهدی می‌توانم بگویم ایشان متمایل به جواز جهاد ابتدایی در عصر غیبت بوده که اشاره خواهیم کرد، به هر حال ریشه اختلاف در جواز و عدم جواز جهاد ابتدایی در عصر غیبت، به این برمی‌گردد که آیا اذن امام معصوم در جهاد ابتدایی شرط است یا نه. آن‌ها که می‌گویند شرط است قهراً عدم جواز را نتیجه می‌گیرند. آن‌ها که این را شرط نمی‌دانند ومی‌گویند صرفاً اذن امام عادل برای جهاد ابتدایی لازم است، نتیجه می گیرند در عصر غیبت هم، جهاد ابتدایی، مشروع و چه بسا واجب است. این مطلب به نحوه استفاده از روایات برمی‌گردد. چون در روایات تعبیر امام عادل آمده. در این‌که منظور از امام عادل چیست اختلاف وجود دارد. البته ائمه طبق بعضی روایات به نوعی فرموده‌اند ما باید اذن دهیم. ولی عمدتاً تعبیر امام عادل در ادله آمده است. کثیری از فقها امام عادل را بر امام معصوم منطبق کرده‌اند. اما آن‌ها که قائل به جواز شده‌اند معتقدند منظور از امام عادل حاکم عادل است، نه امام معصوم. لذا همین‌که یک حاکم عادل به جهاد ابتدایی اذن دهد کافی است. چون اذن حاکم از شرایط مهم جهاد ابتدایی است، بر خلاف جهاد دفاعی، البته شرایط دیگری هم دارد. این یک جهت است که می‌تواند منشأ اختلاف باشد. هم چنین بعضی برای عدم جواز جهاد ابتدایی در عصر غیبت دلیل آورده‌اند کسی که می‌خواهد اقدام به جهاد ابتدایی کند باید اعرف به دین باشد و ما اعرف از معصوم نداریم لذا دیگران نمی‌توانند وارد این عرصه شوند. اما به استناد همان ادله‌ای که عرض کردم من گمان می کنم جهاد ابتدایی در عصر غیبت جایز و مشروع است. حالا چون الان مجال بررسی تک‌تک آیات و بحث پیرامونش نیست فی‌الجمله می‌گویم. به اقتضای عموم و اطلاق آیات و روایات و آن دلیل عقلی که تقریر کردم باید به جواز جهاد ابتدایی در عصر غیبت ملتزم شویم، هر چند مشهور این است که جایز نیست.مثلاً وقتی می‌گوییم جهاد ابتدایی در واقع دفاع از حق الله، حق انسانیت و دفاع از مظلوم است این ها محصور به یک دوره خاص نیست بلکه این‌ها از اصول احکام اسلامی هستند. هیچ وجهی از دفاع از مظلوم منحصر به زمان خاصی نیست. به علاوه منظومه معارف و تعالیم دینی ما را به این نکته راهنمایی می کند که چه اهتمامی نسبت به عظمت دین و اسلام وجود دارد.در کلمات معصومین بر عزت اسلام، عزت مسلمین و شوکت و قدرت اسلام و مسلمین تأکید شده است.وظیفه انبیاء، معصومین، اولیاء، نواب آن‌ها و فقها دعوت و هدایت مردم به سوی حق تعالی است و این‌که آن‌ها را از دام بندگی‌های غیر خدا رها و از شیطان‌ها دور کنند و در راستای احیاء امر دین و اقامه احکام و عدالت تلاش کنند و این جز با اهتمام به این مسئله در زمان غیبت حاصل نمی‌شود. حتی مرحوم آقای خویی با این‌که ولایت فقیه را با این گستردگی قبول ندارد، می‌فرماید نفی جواز جهاد ابتدایی در عصر غیبت با اهتمام قرآن به مسئله دعوت و تبلیغ دین سازگار نیست. لذا به نظر من با توجه به مجموع آن چه گفته شد می توان به جواز جهاد ابتدایی در عصر غیبت ملتزم شد.

*این جهاد در عصر حاضر چطور پیاده می‌شود؟ در واقع التزامات بین‌المللی جهاد دفاعی و ابتدایی را محدود نمی‌کند؟
**بله ممکن است این‌جا شبهات، سؤالات و اشکالاتی راجع به این مسئله پیش بیاید که شما به یکی از آن-ها اشاره کردید. ولی بعضی از این سؤالات یا اشکالات حتی در فرض حکم به جواز یا وجوب جهاد ابتدایی در عصر امام معصوم هم قابل طرح است. مثلاً این شبهه که جهاد ابتدایی در واقع یعنی تحمیل عقیده و این با آزادی فکر و عقیده جور در نمی‌آید. می‌خواهم بگویم بعضی از شبهات فقط مربوط به جهاد ابتدایی در عصر غیبت نیست، بلکه حتی به دوره حضور هم می‌تواند برگردد.اما باید بگویم جهاد ابتدایی تحمیل عقیده نیست و به نوعی با آنچه در حقوق بین‌الملل مطرح می‌شود که توسل به زور و کشورگشایی جایز نیست، منافات ندارد.
مقدمتاً یک توضیح مختصر می دهم. چون مسئله مهمی است. غرض اصلی از جهاد ابتدایی نه توسعه‌طلبی است، نه کشورگشایی و نه تحمیل عقیده. در جهاد ابتدایی این هدف تعقیب می‌شود که مبدأ و ریشه عقیده شرک و کفر با توسل به زور برداشته شود. وقتی از جهاد ابتدایی با کافران سخن می‌گوییم در رتبه قبلش، دعوت به اسلام داریم. بدون دعوت اصلاً جهاد ابتدایی مجاز نیست. به هر حال جهاد ابتدایی برای این است که مادة الفساد که حکومت و حاکمیت کفر و شرک در یک سرزمین است، از بین برود. چون بالاخره حکومت و حاکمیت در همه شئون زندگی تأثیر دارد. از جمله در تربیت، زندگی، اقتصاد، مناسبات اجتماعی و اخلاق مردم و همه چیز اثر دارد. حاکمیت با برنامه‌ریزی‌هایی که می‌کند یک نقش محوری در جهت‌دهی به جامعه و زندگی مردم دارد. این مسئله امروز بیشتر روشن و ثابت ‌شده که حاکمیت چه نقشی می‌تواند داشته باشد. نمی‌خواهم بگویم تمام العلة است ولی یک نقش محوری دارد لذا تا مادامی که حاکمیت از آنِ کفر و کافران باشد راههای دعوت و انتخاب حق و عقیده صحیح مسدود است. لذا به گمان من فلسفه تشریع جهاد ابتدایی این بوده که موانع دعوت به اسلام، به توحید و خداوند و اقامه عدل برداشته شود. این غیر از تحمیل عقیده است. ریشه‌کن کردن ماده فساد به عنوان مبدأ شرک و کفر از طریق زور در صورتی که حکام کافر واقعا نمی‌پذیرند و می‌خواهند مردم را به سمت بندگی شیطان ببرند و از خدا دور کنند، هیچ ربطی به مسئله تحمیل عقیده ندارد. این جا توجه به یک نکته مهم است: فقها عموماً فتوا می‌دهند بعد از جنگ، کفار یا باید اسلام بیاورند یا کشته شوند.البته منظور کفار غیر اهل کتاب است. چون می‌دانید اگر کفاری که طرف جهاد ابتدایی قرار می‌گیرند از اهل کتاب باشند به آن‌ها می‌گویند یا اسلام بیاورید یا جزیه بدهید. این فتوای فقهاست. اما اگر غیر اهل کتاب باشند یا باید اسلام بیاورند یا کشته شوند. این‌جا ممکن است این شبهه پیش بیاید که این هم تحمیل عقیده است؛ چون با این‌که قتال صورت گرفته و حاکمیت کفر از بین رفته، باز از کفار خواسته می‌شود چنین کنند.در پاسخ به این سؤال یک احتمال را مطرح می‌کنم هر چند فتاوای فقها غیر از این است ولی در بعضی آیات و روایات قرائنی برای این احتمال وجود دارد. ببینید همان‌طور که گفتم به نظر من جهاد ابتدایی در راستای فراهم‌کردن زمینه برای این است که مردم حق انسانی خود را به دست بیاورند و از ایشان رفع ظلم، به معنایی که گفتم، بشود. همچنین هدف این جهاد این است که ساختار و کانونی که تلاش می کرد مردم را در یک فضای خاص نگه دارد تاحق و حقیقت به گوششان نخورد،را در هم بریزد، اما بعد از آنکه حاکمیت کفر از بین رفت و حاکمیت اسلامی مستقر شد، درخواست پذیرش اسلام از آن‌ها به چه معناست؟بعضی‌ گفته‌اند پذیرش اسلام یعنی ظاهراً بپذیرند. یعنی یک اسلام ظاهری بیاورند و شهادتین بگویند و الا کشته شوند. این‌ جواب آن شبهه و سؤال را از بین نمی برد. یک عده هم می‌گویند این‌جا پذیرش اسلام یعنی پذیرش حکومت اسلام. یعنی دولت اسلام را بپذیرند یا کشته شوند. این جواب هم به نظر من تمام نیست. چون فرض این است دولت اسلام مستقر شده. و لذا این‌ که از آن‌ها بخواهیم آن را بپذیرید، تحصیل حاصل است. اما احتمالی که به نظرم می‌آید و می‌تواند بعضی از این شبهات را حل کند این است که به آن‌ها گفته شود قوانین و جریان حکم اسلامی را در مملکت بپذیرند و ملتزم به آن شوند؛ نه این‌که اسلام ظاهری بیاورند یا این ‌که حکومت اسلامی را بپذیرند. اما این به معنای آن نیست که از نظر عقیده هم مسلمان شوند یا حتی ظاهراً اسلام بیاورند. بلکه غرض این است که یک فضایی فراهم شود تا آن ها بتوانند در آن فضا آزادانه انتخاب کنند. البته باید قوانین اسلامی را رعایت نمایند. لذا نمی‌توانند به بعضی محرماتی که حلال می‌دانند،تظاهر بکنند. در این فضا استدلال و برهان برایشان آورده و مطالب هم گفته می شود و کم‌کم زمینه برایشان فراهم می‌شود که قلباً بپذیرند. لذا گمان نمی‌کنم جهاد ابتدایی با این توضیح که عرض کردم تحمیل عقیده باشد. پس جهاد ابتدایی در واقع برای از بین‌ بردن ریشه کفر و شرک و مبدأ فساد با زور و غلبه و جنگ است نه تحمیل عقیده و فکر. نکته مهمی که می تواند به فهم بیشتر این مطلب کمک کند این است که جهاد ابتدایی شرایط بسیار مشکلی دارد. دستورات ویژه‌ای داده‌اند که باچه کسانی قتال کنید و با چه کسانی نه. همچنین تحت زعامت و نظارت و با اجازه حاکم عادل است. سایر شرایطش هم باید فراهم باشد. این‌طور نیست که هر کس از راه برسد بخواهد این کار را انجام دهد.
به علاوه نکته دیگری هم هست که فکر می‌کنم می‌تواند کمک کند به این شبهات پاسخ دهیم؛ واقعیت این است که اگر حاکم اسلامی، با فرض فراهم‌بودن شرایط، دست روی دست بگذارد و ناظر باشد که حکام کفر آزادانه در ممالک خود کفر را توسعه داده و تقویت کنند و مانع رسیدن صدای اسلام به گوش مردم شوند، در آینده چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا آن‌ها به همین وضع راضی می‌شوند یا اگر فرصت کنند همین بلا را سر مسلمین می‌آورند؟ آن‌ها نمی‌توانند تحمل کنند کانون اسلام و دعوت به حق و توحید و خدا در گوشه و جایی وجود داشته باشد چون این کانون را مزاحم خود می دانند. اگر قرار باشد بگوییم ما هیچ کاری نداریم، آن‌ها کار خودشان را می‌کنند و ما هم کار خودمان را می‌کنیم، معلوم نیست در آینده همین وضع ادامه پیدا کند. پس به نوعی می‌توانیم بگوییم جهاد ابتدایی می‌تواند یک اقدام پیشگیرانه هم باشد.

*یعنی حتی التزامات بین‌المللی هم نمی‌تواند مانع از این بشود.
**ببینید در دنیای امروز از نظر حقوق بین‌الملل توسل به زور مذمت شده و ممنوع است. هر چند عملاً قدرت های زور گوی عالم غیر از این عمل می کنند. ولی به هر حال عوارضی هم برای چنین کارهایی گذاشته‌اند. نهادهای بین‌المللی هم هستند. اما در همین حقوق بین‌الملل، اگر در کشوری دیکتاتوری سختی حاکم است که حق آزادی را از مردم سلب می‌کند و مردمش را تحت ظلم و فشار خاصی قرار می‌دهد یا قادر به برقراری امنیت نیست، اجازه داده شده در شرایطی برای دفاع از مردم مداخله شود. البته اگر از منظر آنچه امروز در دنیا عمل می‌شود که حقوق بین الملل ابزاری برای ابرقدرت‌ها شده نگاه کنیم، هر طور تفسیر کنیم این اشکالات به قوت خود باقی است. اما بر اساس مرزبندی‌هایی که صورت گرفته و آنچه روی کاغذ نوشته اند و حقوقی که تعریف کرده‌و استثنائاتی که برای توسل اعضای جامعه جهانی به زور قرار داده‌اند، جهاد ابتدایی می‌تواند در چارچوب دفاع از حق انسانیت و دفاع مظلوم قرار بگیرد. البته پذیرش این‌ها ساده نیست و جای بحث دارد. می‌دانم به همین حرف اشکالاتی وارد خواهد شد. اما اگر به این مطلب توجه کنیم که جهاد ابتدایی توسعه‌طلبی و کشورگشایی نیست و فرض این است که حاکم اسلامی نمی‌خواهد مرزها را تجدید کند و توسعه دهد، بلکه این کار در واقع اعانه و کمک به مردم یک کشور است، در این صورت نظریه مشروعیت جهاد ابتدایی در عصر غیبت قابل دفاع است. همین الان هم به همین بهانه ها اقداماتی انجام می‌شود. به هر حال این احتیاج به بحثی مفصل و طولانی دارد. در مجموع فکر می‌کنم عمدتاً آنچه به عنوان اشکال و شبهه مطرح می‌شود همین دو مورد است: اول این‌‌که جهاد ابتدایی با «لا اکراه فی الدین» و آزادی عقیده جور در نمی‌آید و تحمیل عقیده است که خود قرآن هم آن را نفی کرده. دوم این‌که با حقوق بین‌الملل سازگار نیست و اساساً امروز دنیا این را نمی‌پذیرد. فکر می‌کنم این می‌تواند یک موضوع برای بحثی مستقل باشد که اشاره‌ای به آن کردم.

*چطور می‌توانیم جواز جهاد ابتدایی در عصر غیبت را با فرمایش حضرت امام که فرمود «ما آغازگر هیچ جنگی نخواهیم بود»جمع کنیم؟ آیا مرادامام جمهوری اسلامی بود یا همان عدم شرعیت جهاد ابتدایی در اسلام؟
**مسلماً منظور امام عدم مشروعیت جهاد ابتدایی مطلقا نیست. چون خود ایشان جهاد ابتدایی را در عصر معصوم مشروع می‌داند. حتماً منظورتان در عصر غیبت است. به گمانم امام به عنوان کشور جمهوری اسلامی فرمودند که ما آغازگر هیچ جنگی نیستیم. وجه و علتش هم این بود که شرایطش فراهم نبود. چون جهاد ابتدایی شرایط مهمی دارد. توانایی مالی، توانایی نظامی و نیروی انسانی کافی برای جهاد ابتدایی مهم است. حتی گفته شده تعداد نیرو و نفرات لشکر اسلام نباید کم‌تر از نیروهای طرف مقابل باشد. برداشت من این است که جهاد ابتدایی با این شرایطی که برایش ذکر شده طوری پیش‌بینی شده که نتیجه‌اش پیروزی باشد. یعنی مقدمات به گونه‌ای تمهید شده که نتیجه‌اش پیروزی باشد. همه شرایط و احتیاطات لازم هم در آن صورت گرفته بر خلاف جهاد دفاعی که تقریباً مشروط به شرطی نیست. لذا این جمله امام به نظرم از این زاویه بود که بیش‌تر به تهدیدات پاسخ دهند و از ایران‌هراسی‌هایی که اول انقلاب می‌کردند، جلوگیری کنند. این ایران‌هراسی‌ها برای این بود که از ظرفیت همسایه‌ها علیه ایران استفاده کنند تا بنای ناسازگاری با ایران بگذارند. پس امام در حقیقت در صدد بودند آن توهم را دفع کنند؛ چون عمده همسایه‌های ایران،غیر از همسایه شمالی، مسلمان بودند. لذا جهاد ابتدایی نسبت به آن‌ها معنا نداشت. امام در مورد جهاد ابتدایی، همان طور که گفتم چند قرینه و شاهد در کلمات ایشان وجود دارد که حاکی از تمایل امام به مشروعیت آن در عصر غیبت است. ایشان در کتاب البیع می‌فرماید هر آنچه برای امام معصوم ثابت است برای فقیه هم ثابت است، مگر دو مورد؛ یکی اموری که تشریفاً و تکریماً برای شخص معصوم ثابت شده و به جنبه ریاست و سلطنت مربوط نیست و دیگری اموری که اگر چه به جنبه ریاست و سلطنت مربوط می‌شود، اما به دلیل خاص، اختصاص به معصوم پیدا کرده و شامل دیگران نمی‌شود. مثل جهاد ابتدایی که مشهور آن را مختص به امام معصوم می دانند. ولی در ادامه می‌فرماید: «و ان کان فیه تأمل». یعنی در این‌که جهاد ابتدایی از مختصات امام معصوم بوده که به دلیل خاص از حیطه شأن حکومت و سلطنت امام معصوم خارج شده، تأمل می‌کند. همچنین مقضای ادله‌ای که ایشان برای ولایت فقیه اقامه کرده این است که جهاد ابتدایی در عصر غیبت هم جایز باشد. لکن در این وقت کم فرصت بیان آن نیستو به علاوه یک مطلب را هم من خودم از مرحوم حاج احمد آقا حدود سال 64 شنیدم. ایشان می‌گفت:«امام معتقد است اگر ما توانایی داشتیم با برخی از این کشورها (که نامشان را بردند) جهاد می کردیم و این‌ها را به اسلام دعوت می‌کردیم.» نکته دیگر این که وقتی انسان مجموعه افکار، عقاید و اندیشه‌های امام را کنار هم بگذارد، می‌بیند ایشان این‌همه روی عزت اسلام، حکومت و دولت اسلامی و حفظ کیان اسلام تأکید دارد و آن را از اهم واجبات می‌داند. قهراً بعضی از شرائط وصول به این هدف جز با جهاد ابتدائی ممکن نیست. پس با ملاحظه مجموع این نکات می توان تمایل امام راحل را به این حکم کشف کرد. امروز نظر مقام معظم رهبری نیز همین است.

*استحضار دارید که حدود و ثغور جغرافیایی امروزه خیلی پررنگ است. آیا حد و مرزی برای جهاد دفاعی وجود دارد یا این‌که ایران به صرف حمله کافری به لبنان می‌تواند وارد دفاع شود؟ وجه شرعی‌اش چیست؟
**برای پاسخ به این سؤال توجه به مفهوم دارالاسلام و دارالحرب خیلی مهم است. امروزه مفهوم ملت و مرزهای جغرافیایی یک پدیده مهم است. این برای مردم کشورها مهم است. برای مردم ایران، کشور ایران وطن است و برای مردم عراق، کشور عراق. اما به نظر من از دید اسلام ما دو نوع وطن داریم.

*اصلاً وطن و دفاع از وطن در اسلام موضوعیت دارد یا نه؟ اساساً مراد از وطن چیست؟
**پاسخ به این سؤال هم به جواب سؤال قبلی کمک می‌کند. یعنی این دو سؤال به هم مربوط است. ببینید وطن به معنای عام و متعارفش گردآورنده مفهوم ملت است. ولی به معنای خاص آن که در اسلام مهم‌تر است، امت را در خود قرار می‌دهد. تأکید اسلام به جای ملت، روی مفهوم امت است. اسلام نمی‌خواهد ملیت و وطن نفی شود بلکه یک مرتبه بالاتر را هم ارائه می دهد که امت اسلامی در آن جای می‌گیرند. برای این‌که این مسئله روشن شود یک بیان خیلی زیبا از مرحوم علامه طباطبایی نقل می‌کنم که خیلی به فهم این مطلب کمک می‌کند. ایشان ابتدا به مطلبی در مورد ماده اصلی این عالم در نظام تکوین اشاره کرده و سپس آن را در نظام تشریع تطبیق کرده و هماهنگی بین نظام تکوین و نظام تشریع را بسیار زیبا تبیین می‌کند. ایشان می‌گوید همه کوشش و تلاش ماده اصلی این عالم برای این‌که تبدیل به عنصر شده و بعد وارد عالم نبات و سپس عالم حیوان و مرحله انسانیت شود، این است که از قوا و نیروهای دیگر کمک بگیرد و با تقویت خود به مرحله بالاتر پیشرفت و صعود کند و به آن هدف غایی خود برسد. نظام عالم این‌طور است. هرچه جلوتر می‌رود موجودات این عالم کامل‌تر می‌شوند. چون بر اثر ترکیب و انضمام عناصر و اتحاد با یکدیگر، پیوستگی و فشردگی عناصر بیش‌تر شده و لذا کاملتر و قوی تر می شوند. مرحوم علامه طباطبایی می‌گوید مسئله افراد انسانی در این عالم نیز همین‌طور است. افراد انسانی بر اساس نیازهای طبیعی خود اجتماعاتی را درست کردند. این‌که جمع خانواده و جمع‌های بزرگ‌تر درست شده بر اساس نیازهای طبیعی آن‌ها بوده است. یعنی ملیت مولود نیازهای طبیعی انسان است. این هم برخاسته از فطرت انسان است. چون فطرت انسان بر این است که در اجتماع زندگی کند و با تجمیع و تقویت آنچه پیرامونش وجود دارد به هدف‌های برتر و والاتر برسد. یعنی هم کامل‌تر شود هم نیازهایش برآورده شود و لذا ایشان معتقد است وطن بر این اساس شکل گرفته، پس این اشکالی ندارد و یک مسیر طبیعی است. ولی این‌که وطن و ملیت به همین مرزهای جغرافیایی محصور شود، یک نقص است. نقصش چیست؟ می‌گوید این با جنبه دیگر فطرت سازگار نیست و یک تالی‌فاسد دارد. این‌که یک ملت در یک مرز محصور ‌شود به معنای جداشدن جسم و روح انسان‌ها از یکدیگر است. جسم ملت ایران مثلاً و آن پیوستگی که تحت این نام پیدا می‌کنند باعث می‌شود از ملت دیگر جدا شوند. این جدایی مانع آن فشردگی است که باید همه با هم پیدا کنند تا تقویت شده و در اثر اتحاد به مراحل بالاتر برسند. به علاوه این جدایی باعث می‌شود نگاه یک ملت به ملت دیگر به نگاه استعمارگرانه و استثمارگرانه باشد چون هر گروهی به دنبال کسب و جلب منافع خود می باشد. پس برای این‌که این نقص از بین برود باید اتحاد قوی تری به وجود آید و این اجتماع کامل تر شود. کمال جامعه انسانی به این است که ملت‌ها بیش‌تر به هم نزدیک شده و اتحاد پیدا کنند تا تقویت شوند. این ارتباط قطعاً موجب می‌شود قدرت بیش‌تری پیدا کنند. این بیان ژرف مرحوم علامه است که دقیقاً مبتنی بر نظام تکوین است. در نظام تکوین هرچه پیوستگی‌ بین عناصر بیش‌تر شود موجودی که به وجود می‌آید قوی‌تر و کامل‌تر است. در مورد جوامع انسانی نیز مطلب از همین قرار است. این نکته مهمی است. در دنیای امروز هم می‌بینید اتحادیه‌های متعددی شکل می‌گیرد. اصلاً نفس شکل‌گیری اتحادیه‌های منطقه‌ای و بین‌المللی دقیقاً در همین راستا است. به هر حال اسلام به این مسئله به عنوان یک مسئله بسیار مهم و اساسی و زیربنایی توجه کرده، لذا می‌بینید در فرهنگ قرآنی عمدتاً روی مفهوم امت تکیه می‌شود. مفهوم امت دیگر در محدوده این مرزها نمی‌گنجد. البته سخن من معنایش این نیست که این مرزها را نادیده بگیریم. نه، این هم واقعیتی در جهان امروزاست. باید این‌ها را حفظ کنیم. ولی بحث این است که آیا در همین حد بمانیم و همه همّ ‌و غمّ و سقف افکار و ایده‌هایمان همین باشد؟ یا آن که باید عمق افکار و اندیشه‌های مسلمانان و حکام اسلامی این باشد که به یک امت اسلامی قدرتمند و قوی فکر کنند تا کسی قدرت تعرض به این مجموعه نداشته باشد.بر این اساس مسئله دارالاسلام و دارالحرب، که در کتب فقهی مطرح شده و آثاری بر آن مترتب است، معنای وسیع‌تری پیدا می‌کند. البته در تعریف دارالاسلام و دارالحرب اختلاف است. ولی اگر مجموعه کشورهایی که الان با مرز جغرافیایی از هم جدا شده‌اند را به عنوان دارالإسلام و وطن اسلامی و مردمی که در این کشورها زندگی می‌کنند را امت اسلامی بدانیم، قهراً مسلمین باید در برابر تعرض به هر گوشه ای از این وطن اسلامی به دفاع برخیزند. این‌جا دیگر ایرانی و عرب و لبنانی ندارد. این یک واقعیت است و مبنای خیلی محکمی دارد. البته ما نمی‌خواهیم وطن به معنای متعارفش و مرزها را نادیده بگیریم. نه، هویت ایرانی و ملی ما برای ما مهم وارزشمند است. ولی نباید در این مرز محصور شویم و ملت‌های مسلمان دیگر را نادیده بگیریم. مخصوصاً امروزه که بعضی اتفاقات رخ می دهد گاهی انسان مواضعی ضد یک ملت خاص و مثلاً ضد عرب را حس می‌کند. این‌ها باعث می‌شود کامل نشویم. این یک حقیقت است که باید به آن توجه کنیم. به نمونه‌ای در همین زمینه اشاره می‌کنم؛ در تاریخ ایران خودمان بین سال‌های1327 تا 1330 روسیه به ایران حمله کرد. این حمله همزمان با حمله ایتالیا به لیبی بود. به فتاوای علما در آن دوره نگاه کنید. مرحوم سید صاحب عروه، مرحوم آخوند و مرحوم کاشف الغطاء فتوا دادند که دفاع از مسلمین در ایران در برابر انگلیس و دفاع از مسلمین لیبی در برابر حمله ایتالیا با بذل جان و مال واجب است. این در درجه اول وظیفه کسانی است که آن‌جا هستند و اگر آن‌ها نتوانستند دیگران باید به کمک آن‌ها بروند. این همان نگاه جهان‌شمولی است که عرض کردم که به دارالاسلام به عنوان یک کل و مجموعه نگاه می‌کند و وطن و امت اسلامی را می‌بیند.

*یعنی فرضاً به لبنان برویم و از مسلمانانش دفاع کنیم.
**بدون تردید چنین است. بعضی‌ می‌گویند به ما چه مربوط است در لبنان، افغانستان یا عراق دیگران چه می‌کنند.این نگاه اصلاً با منطق اسلامی سازگار نیست. مخصوصاً با ملاحظه این نکته که در جهاد دفاعی وجوب جهاد مطلق است و مشروط به هیچ شرطی نیست بلکه فقط توانایی دفاع لازم است. یعنی مثلاً اگر محدودیت‌های مالی داشتیم باید برای آن برنامه‌ریزی کنیم ولی این مانع نمی‌شود که به مسلمین تحت تعرض کفار کمک نکنیم. در جهاد ابتدایی شرایط زیادی داریم. از جمله اذن امام، توانایی مالی و توانایی نظامی. اما در جهاد دفاعی این‌طور نیست. اصل در جهاد دفاعی فقط در حد توانایی‌ دفاع‌کردن است.
این‌ها را که آدم کنار هم می‌گذارد، از طرفی آنچه امروز دارد در جهان اسلام اتفاق می‌افتد را می‌بیند و از طرف دیگر اهتمام دنیای کفر و حساسیتی که نسبت به گسترش و رشد اسلام دارد و هزینه‌هایی که می‌کنند را می‌بیند و در عین حال علاقمند است آینده دنیا یک آینده خوب و روشن باشد، قهراً نمی‌تواند نسبت به این امور بی‌تفاوت باشد. البته این‌ها فقط در مقابل کفار نیست. حتی اگر گروهی از مسلمین منحرف و فاسق و ریاست‌طلب به دیگر مسلمین حمله کنند، باز ما وظیفه دفاع داریم. الان داعش به نام اسلام به یک عده دیگر از مسلمین حمله کرده. هر چند این‌ها واقعاً مسلمان نیستند و فقط اسم اسلامی دارند. ولی خطرناک‌تر و بدتر از کفار عمل می‌کنند و به حیثیت اسلام و مسلمین ضربه می‌زنند. قطعاً در برابر حمله این گروه باید به مسلمینی که تحت تعرض این‌ها قرار گرفته‌اند کمک شود و کسانی هم که در این راه کشته شوند قطعاً و بدون تردیدشهیدند.

*به‌کارگیری مزدور برای جنگ ابتدایی و دفاعی از حیث شرعی چه حکمی دارد؟ آیا کشتگان این جنگ‌ها شهید حساب می‌شوند؟
**تعبیر مزدور تعبیر خوبی نیست. درست است مزدور از نظر لغوی یعنی کسی که برای کاری اجرت می‌گیرد و مزدور در جنگ هم کسی است که برای جنگیدن پول می‌گیرد، ولی این کلمه در عرف یک بار منفی دارد. این تعبیر نباید این‌جا به کار رود. کسانی که برای دفاع از مسلمین و سرزمین اسلامی در برابر حمله کفار یا مسلمین فاسق و منحرف می‌جنگند اگر کشته شوند شهید هستند. البته قصد مهم است. این را هم باید بگویم که همه فرق اهل سنت جهاد ابتدایی را قبول دارند و حتی دایره نگاه بعضی از آن‌ها نسبت به ما وسیع‌تر است. آن ها می‌گویند حتی اگر پرچمدار جهاد ابتدایی یک حاکم فاسق و فاجر و ستمکار باشد و جهاد ابتدایی را مصلحت بداند باید با او همکاری کنیم.در حالی که ما این را در جهاد ابتدایی نمی‌گوییم. نکته مهم این‌که فقهای ما در باره جهاد دفاعی گفته‌اند همراهی با حاکم جائر و ستم‌پیشه برای دفع حمله و هجوم کفر به سرزمین اسلامی لازم است. البته به شرط این‌که قصد شخص دفاع از اسلام و مسلمین و سرزمین اسلامی باشد، نه همراهی با حاکم جائر. لذا مسئله قصد مهم است. درست است که هر دو یک فعل است و آن هم همکاری با حاکم جائر برای دفع حمله و هجوم کفار است ولی همان‌جا هم باید قصد شخص دفاع از اسلام و مسلمین باشد، نه همراهی با حاکم جائر. پس این‌که هر کسی در این جهاد کشته شود شهید است یا نه، به قصد بستگی دارد و این‌که به چه قصدی رفته باشد.

*فرق بین شیعه و سنی در جهاد دفاعی و ابتدایی چیست؟
**در لابلای حرف‌هایم اشاره‌ای به نظر اهل سنت و شیعه درباره جهاد ابتدایی و دفاعی داشتم. همه فرق اسلامی، اعم از شیعه و فرق چهارگانه اهل سنت یعنی حنبلی و مالکی و حنفی و شافعی، جهاد ابتدایی را واجب می‌دانند. برخی از آن ها با توجه به همان نکته‌ای که عرض کردم حتی دامنه و دایره‌اش را یک مقدار وسیع‌تر از ما می‌دانند. ما شرایط خاصی برای جهاد ابتدایی داریم اما آن‌ها سهل‌تر با این مسئله برخورد کرده‌اند. در مورد جهاد دفاعی هم همین‌طور است. این اجمال مسئله است ولی تفصیل آن باید در وقت دیگری بررسی شود.
*سپاسگزاریم!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی