موفقیت در نبرد و شکست دشمن به یارى خداوند

پنجشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۱۳ ق.ظ

پیروزى : موفقیت در نبرد و شکست دشمن به یارى خداوند

پیروزى یا فیروزى به معناى غالب شدن بر دشمنان و نیز فوز و کامیابى است.[1] معادل قرآنى این کلمه، ظفر، فتح و فوز است که هنگام کامیابى[2] و گشایش به کار مى‌‌رود.[3] کلمات متعدد دیگرى مانند نصر، غلبه، سلطه، اظهار و معناى فوقیت و علو نیز به نوعى در ارتباط با این مفهوم هستند، افزون بر این، معناى پیروزى از فحواى برخى آیات نیز برداشت مى‌‌شود.
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 6، صفحه 553
پیروزى و شکست دو مفهوم متضاد و دو روى یک سکه هستند، چنان‌‌که سخن از عوامل عدم پیروزى در واقع بررسى ادله شکست است. از کاربرد واژه‌‌هاى پیروزى در قرآن مى‌‌توان نتیجه گرفت که سه ماده فتح، ظفر و علوّ در آنجا که به معناى پیروزى به کار رفته‌‌اند به خداوند ارتباط داده شده و مخصوص مؤمنان گشته و تنها در پیروزیهاى ظاهرى به کار رفته‌‌اند. (فتح/48،1؛ صف/61، 13؛ فتح/48،24؛ آل عمران /3،139؛ طه/20، 68) ماده «نصر» نیز همچون موارد گذشته، آنجا که به معناى پیروزى آمده به خداوند نسبت داده شده و به صراحت از دیگران نفى گردیده است (آل‌‌عمران/3،126؛ انفال/8،10)؛ اما ماده «غلبه» از سوى خداوند در بیشتر موارد براى مؤمنان به کار رفته (نک: انفال/8،65؛ مائده/5،56) و تنها در یک مورد براى غیر مؤمنان استفاده شده است. (روم/30، 2 ـ 3) نیز براى وعده پیروزى غیر مؤمنان، آنگاه که گویندگان سخن، کافران مانند شیطان و ساحران هستند از این ماده استفاده شده است. (انفال/8، 48؛ شعراء/26،44) ماده غلبه تنها براى پیروزیهاى ظاهرى به کار رفته است. دو ماده اظهار و سلطه نیز داراى معناى گسترده‌‌ترى بوده، در پیروزى صالحان و کافران هر دو به کار رفته‌‌اند. (توبه/9، 33؛ توبه/9، 8؛ نساء/4،90؛ حشر/59، 6)

 نگاه کلى قرآن به پیروزى:

پیروزى در قرآن کریم در معنایى گسترده‌‌تر از پیروزى ظاهرى و مادى به کار رفته و رسیدن به فلاح و فوز اخروى نیز‌‌از سوى خداوند پیروزى دانسته شده است.[4] قرآن کریم در آیات متعددى بر این اصل تأکید مىورزد که پیروزى تنها از سوى خداوند است (صفّ/61،14) و به صراحت آن را از دیگران نفى مى‌‌کند:«و مَا النَّصرُ اِلاّ مِن عِندِ اللّه».(آل‌‌عمران/3،126؛ انفال/8،10)[5] قرآن کریم پیروزى و غلبه ایمان راستین بر کفر را سنت الهى مى‌‌داند[6] و به مؤمنان بشارت و وعده فتح و ظفر مى‌‌دهد؛ مادامى که آنان به لوازم ایمان خود پاى‌‌بند باشند.[7] وعده پیروزى اسلام (توبه/9،33؛ صفّ/61،9)، انبیا (صافّات/37،171؛ مجادله/58،21)، حزب اللّه (مائده/5،56؛ مجادله/58،22) و جنداللّه (صافّات/37،173) نیز در همین راستاست.
انتظار و امید دو عنصر اساسى براى ایجاد انگیزه در انسان است. قرآن نیز با بهره‌‌گیرى از این دو عنصر، مسلمانان را به انتظار براى فرا رسیدن وعده الهى بر پیروزى خود دعوت کرده، (سجده/32،30)[8] توصیه مى‌‌کند که همواره به این
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 6، صفحه 554
مطلب امید داشته باشند. (نساء/4،104)[9]
خداوند پیروزى ظاهرى کافران را حقیر مى‌‌شمارد:«اَلَّذینَ یَتَرَبَّصونَ بِکُم فَاِن کَانَ لَکُم فَتحٌ مِنَ‌‌اللّهِ قَالوا اَلَم نَکُن مَعَکُم و اِن کَانَ لِلکـفِرینَ نَصیبٌ قالوا اَلَم نَستَحوِذ عَلَیکُم و نَمنَعکُم مِنَ المُؤمِنین...».(نساء/4،141) دراین آیه شریفه پیروزى و فتح مسلمانان به خداوند نسبت داده شده، در حالى که از پیروزى کافران به «نصیب» تعبیر شده است. برخى از مفسران این مطلب را اشاره به کم مقدار بودن بهره کافران از پیروزى دانسته‌‌اند که تنها شامل دنیاى آنان است.[10]
در آیات قرآن آنجا که هدف اطاعت الهى است پیروزى و شکست یکسان است: «...‌‌و مَن یُقـتِل فى سَبیلِ اللّهِ فَیُقتَل اَو یَغلِب فَسَوفَ نُؤتیهِ اَجرًا عَظیما»(نساء/4،74)، با این حال یارى اسلام و اعمال نیک وقتى قبل از پیروزى و سیادت ظاهرى باشد ارزشمندتر است: «... لا یَستَوى مِنکُم مَن اَنفَقَ مِن قَبلِ الفَتحِ و قـتَلَ اُولئِکَ اَعظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذینَ اَنفَقوا مِن بَعد».(حدید/57،10)[11]
از منظر قرآن پیروزى مادى تنها از راه جنگ و جهاد به دست نمى‌‌آید، بلکه گاهى این صلح است که پیروزى را تضمین مى‌‌کند. صلح حدیبیه نمونه روشنى براى این مطلب است: «اِنّا فَتَحنا لَکَ فَتحـًا مُبینـا».[12] (فتح/48،1) مفسران این صلح را برترین پیروزى شمرده‌‌اند.[13] در میان آیات قرآن به مواردى از پیروزیهاى مسلمانان اشاره شده است. البته مفسران در مورد این آیات آراى گوناگونى دارند و در مورد شأن نزول آنها اتفاق نظر وجود ندارد. این پیروزیها عبارت است از پیروزى در بدر[14] (آل عمران/3، 126؛ انفال/8،10)، حدیبیه[15] (فتح/48،1، 24، 27)، بنى‌‌قریظه[16](احزاب/33، 26‌‌ـ 27)، بنى‌‌نضیر[17] (حشر/59، 2، 6)، تبوک[18] (توبه/9،‌‌42، 48، 83، 94)، حنین (توبه/9، 25‌‌ـ‌‌26)، خیبر[19](فتح/48، 18،20، 27) و مکه[20] (فتح/48،1،18؛ نصر/110، 1 ـ 2؛ صفّ/61،‌‌13)
پیروزى نهایى چنان‌‌که قرآن آن را ترسیم مى‌‌کند، رهایى از آتش جهنم و ورود
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 6، صفحه 555
به بهشت است[21] (توبه/9، 111؛ آل عمران/3، 185) و‌‌پیروزى مادى وسیله‌‌اى براى امتحان* و آزمایش است.[22] قرآن مسلمانان را هنگام پیروزى به تسبیح‌‌خداوند و استغفار دعوت مى‌‌کند. (نصر/110،1ـ3) و با یادآورى پیروزیهاى گذشته به‌‌تقوا (آل عمران/3،123) و شکرگزارى (آل‌‌عمران/3،123، انفال/8، 26) فرا مى‌‌خواند.

 کافران و منافقان در برابر پیروزى مؤمنان:

قرآن کریم در آیاتى به امید کافران براى پیروزى بر صالحان اشاره مى‌‌کند. (اعراف/7، 113؛ شعراء/26،41) کافران براى دستیابى به این پیروزى به غیر خدا دل بسته (شعراء/26،44) و به رفتارهایى غیر منطقى متوسل مى‌‌شوند. (فصّلت/41،26) کافران پیروزى خود بر صالحان را دلیلى بر پاى‌‌بندى به مذهب خویش و عدم پیروى از پیامبران الهى مى‌‌شمرند. (شعراء/26،40)[23] شیطان نیز در این میان به کافران وعده یارى و غلبه بر مؤمنان مى‌‌دهد؛ اگرچه با رسیدن نصرت و پیروزى الهى، کافران را تنها گذاشته و از عمل به وعده خود ناتوان مى‌‌ماند.[24] (انفال/8،48) قرآن کریم با اشاره به پرسش همراه با تمسخر کافران از زمانِ فرا رسیدن پیروزى مؤمنان، (سجده/32،28) آنان را به پیروزى نهایى صالحان توجه داده و غلبه کافران بر آنان را نفى کرده است. (انبیاء/21،44)[25]
قرآن کریم به واکنش منافقان در برابر پیروزى مسلمانان نیز توجه کرده است. منافقان در ابتدا سعى مى‌‌کنند با یارى دشمنان اسلام از پیروزى مسلمانان جلوگیرى کنند. (مائده/5،52) آنان با وارونه نشان دادن امور به پیامبر سعى در جلوگیرى از غلبه حق دارند (توبه/9،48) و در این راه از ایجاد اختلاف در صفوف مسلمانان نیز دریغ ندارند. (توبه/9،48) آنان وعده الهى به پیروزى مؤمنان را دروغ و فریب مى‌‌انگارند (احزاب/33،12)[26]؛ اما باز هم با برخوردى دوگانه خود را از سویى به مسلمانان و از سوى دیگر به کافران نزدیک مى‌‌کنند تا در صورت پیروزى هریک از دو طرف بى‌‌نصیب نمانند: «اَلَّذینَ یَتَرَبَّصونَ بِکُم فَاِن کَانَ لَکُم فَتحٌ مِنَ اللّهِ قَالوا اَلَم نَکُن مَعَکُم و اِن کَانَ‌‌لِلکـفِرینَ نَصیبٌ قالوا اَلَم نَستَحوِذ عَلَیکُم و نَمنَعکُم مِنَ‌‌المُؤمِنین...».(نساء/4،141)[27] خداوند آنان را از پشیمانى، هنگام پیروزى مسلمانان بیم مى‌‌دهد: «...‌‌فَعَسَى اللّهُ اَن یَأتِىَ بِالفَتحِ اَو اَمر مِن عِندِهِ فَیُصبِحوا عَلى
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 6، صفحه 556
ما اَسَرّوا فى اَنفُسِهِم نـدِمین».(مائده/5،52)[28] پس از پیروزى اسلام، منافقان اگرچه از این مطلب ناراحت هستند: «... حَتّى جاءَ الحَقُّ و ظَهَرَ اَمرُ اللّهِ و هُم کـرِهون»(توبه/9،48)[29]؛ اما براى بهره‌‌گیرى از غنیمت و امکانات مادى پیروزى، خود را به مسلمانان نزدیک کرده[30]، آرزوى همراهى با مسلمانان را دارند. (نساء/4،73)[31]

 عوامل پیروزى:

قرآن کریم از منظرى هدایتى و تربیتى به برخى عوامل پیروزى مؤمنان اشاره کرده است:

 1. آرامش قلبى:

آرامش از مهم‌‌ترین شاخصه هایى است که به موفقیت انسان کمک مى‌‌کند. خداوند نیز آرامش و سکینه را موهبتى برمى‌‌شمرد که با اعطاى آن به مسلمانان راه براى پیروزى آنان هموار مى‌‌شود.[32] (توبه/9،25 ـ 26؛ و ...) در این آیات خداوند سکینه و آرامش را به خود منسوب مى‌‌کند که نشان از الهى بودن این آرامش نازل بر قلوب مؤمنان دارد. مفسران ذیل این آیات بحثهاى فراوانى داشته و درباره حقیقت و چیستى «سکینه» اختلاف نظر دارند.[33] برخى از آنان سکینه را از جنود الهى دانسته‌‌اند.[34]

 2. تأییدات الهى:

در آیات متعددى پیروزى حاصل تأیید و یارى خداوند دانسته شده است: «فَاَیَّدنَا الَّذینَ ءامَنوا عَلى عَدُوِّهِم فَاَصبَحوا ظـهِرین»(صفّ/61،14) و به مسلمانان یادآورى مى‌‌کند که حتى عوامل ظاهرى یارى آنان نیز از خود اختیارى ندارند و یارى و کمک تنها از سوى خداوند صورت مى‌‌گیرد: «و مَا النَّصرُ اِلاّ مِن عِندِ اللّهِ العَزیزِ‌‌الحَکیم».‌‌(آل‌‌عمران/3،126)[35] این یارى به صورتهاى گوناگون به مؤمنان عرضه شده است؛ از جمله اعطاى معجزه به پیامبران الهى (قصص/28،35)،[36] ارسال ملائکه (انفال/8،9)،[37] ایجاد رعب در دل کافران (احزاب/33،26؛ حشر/59،2)[38] و باد و طوفان. (احزاب/33،9)[39] (‌‌‌‌امدادهاى غیبى)
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 6، صفحه 557

 3. ایمان:

در قرآن کریم پیروزى و یارى خداوند منوط به ایمان اشخاص و گروهها یاد شده است؛ به عبارت دیگر شاخص دستیابى به وعده الهى براى پیروزى، ایمان است:«اَنتُمُ الاَعلَونَ اِن‌‌کُنتُم مُؤمِنین».(آل عمران/3،139[40]؛ انفال/8،‌‌19؛ روم/30،47)

 4. صبر:

صبر وسیله‌‌اى براى افزایش قدرت و در نهایت پیروزى و از عوامل نزول یارى خداست. (آل عمران/3،125) البته برخى صبر* را در آیه شریفه به شجاعت تفسیر کرده‌‌اند.[41] اهمیت این عامل تا جایى است که کاهش و افزایش میزان صبر مسلمانان، نقش مستقیمى در قدرت رویارویى آنان با دشمنان داشته است (انفال/8، 65 و 66)؛ همچنین صبر از سوى برخى مفسران از ملاکهاى پیروزى دانسته شده است.[42]

 5. توکل:

توکل بر نصر الهى از عوامل کلیدى در کسب پیروزى است. در آیه 23 مائده/5 و از زبان دو تن از مؤمنان بنى‌‌اسرائیل بر این مطلب تأکید شده است که ورود به عرصه کارزار با توکل بر خدا غلبه و فتح را در پى دارد: «فَاِذا دَخَلتُموهُ فَاِنَّکُم غــلِبونَ و عَلَى اللّهِ فَتَوَکَّلوا اِن کُنتُم مُؤمِنین»(مائده/5،23)؛ همچنین بر کفایت خداوند از کسى که بر او توکل* کند در آیات متعددى تأکید شده است.[43](احزاب/33،3؛ طلاق/65،3)

 6. دعا:

دعا براى پیروزى نیز از جمله راههایى است که خداوند براى دستیابى به فتح آن را توصیه مى‌‌کند و پیروزى و ظفر، استجابت خداوند براى این دعاى مؤمنان است.[44] (آل‌‌عمران/3، 147 ـ 148) به دعا* براى پیروزى قبل از ورود به عرصه جهاد در آیات دیگرى نیز اشاره شده است. (بقره/2، 250، 251، 286)

 7. رضایت الهى:

در آیه 18 فتح/48 رضایت الهى نیز از عوامل فتح به شمار آمده است: «لَقَد رَضِىَ اللّهُ عَنِ المُؤمِنینَ ... و اَثـبَهُم فَتحـًا قَریبـا».‌‌برخى از مفسران ذیل این آیه تصریح کرده‌‌اند که پیروزى وعده داده شده، نتیجه رضایت الهى از مسلمانان است.[45]

 8. ولایت الهى:

پذیرفتن ولایت* خداوند و پیامبرش در قرآن از عوامل ورود در حزب خداوند و به دست آوردن پیروزى نهایى دانسته شده است. (مائده/5،56)[46]

 9. تقوا:

تقوا* در کنار دیگر عوامل مى‌‌تواند فتح و ظفر را به همراه داشته باشد[47]: «فَاصبِر اِنَّ
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 6، صفحه 558
العـقِبَةَ لِلمُتَّقین».(هود/11،49)
برخى از مفسران تقوا را به همراه صبر دو ملاک پیروزى دانسته‌‌اند.[48]
افزون بر این موارد، در قرآن از عوامل شکست نیز سخن به میان آمده است که مى‌‌توان از آن به «زمینه‌‌هاى پیروزى دشمن» نیز، تعبیر کرد. برخى از این عوامل عبارت‌‌است از: سستى، تفرقه، درگیرى، سرپیچى از دستورات (آل‌‌عمران/3،152) و ترس. (حشر/59،2)
در بخشى از آیات به برخى آثار پیروزى مؤمنان اشاره شده است. بعضى از این آثار مانند شادمانى مؤمنان، ذلت کافران (توبه/9،14) و اندوه منافقان (توبه/9،50) و پشیمانى آنان از همراهى نکردن مؤمنان (مائده/5،52) پیامدى است که در همه پیروزیهاى مؤمنان خود را نشان مى‌‌دهد؛ اما بعضى دیگر مانند گرویدن دسته‌‌هاى بسیارى به اسلام در فتح مکه (نصر/110، 1 ـ 3)، ایمان ساحران پس از پیروزى حضرت موسى (اعراف/7، 120 ـ 122؛ طه/20،70؛ شعراء/26، 46 ـ 47) و ... آثار پیروزى خاصى را بازگو مى‌‌کنند. در آیات دیگرى پاره‌‌اى از آثار پیروزى کافران مانند آزمایش مؤمنان (آل عمران/3، 120 ـ 121) و شناسایى مؤمنان از منافقان (آل عمران/3،167) آمده است.

 بازتاب آیات پیروزى در عرفان:

فتح در نظر عارفان عبارت است از گشایش ابواب معارف و علوم و مکاشفات از جانب حق بعد از آنکه آن ابواب بر او بسته است.[49] در برخى تفاسیر عرفانى آیاتى که در آنها از پیروزى سخن گفته شده بر همین معنا حمل شده است.[50]
از سوى دیگر بعضى از آیات پیروزى در کتب عرفانى براى تقسیم بندى عالم فتح (از عوالم دوازده‌‌گانه و از مقدمات عالم خلوص) استفاده شده است.[51] از منظر عارفان فتح به سه قسم تقسیم مى‌‌شود و براى هریک از این اقسام به آیاتى از قرآن استناد کرده‌‌اند: 1. فتح قریب و آن عبارت است از ظهور به کمالات روحى و قلبى، پس از عبور از منازل نفسى، با استفاده از آیه شریفه «نَصرٌ مِنَ اللّهِ و فَتحٌ قَریب»(صفّ/61،13) 2. فتح مبین و آن ظهور به مقام ولایت و تجلیات انوار اسماى الهى است که صفات روح و قلب را فانى و کمالات سرّ را ثابت مى‌‌کند، با استناد به آیه «اِنّا فَتَحنا لَکَ فَتحـًا مُبینـا».(فتح/48،1) 3. فتح مطلق و آن همان تجلى ذات احدیت و استغراق در عین جمع با فناى رسوم خلقى است، با بهره‌‌گیرى از آیه «اِذا جاءَ نَصرُ اللّهِ والفَتح».(نصر/110،1)[52]
گرچه آن‌‌گونه که از تعبیرهاى برخى عارفان برمى‌‌آید مقصود آنان از فتح، معناى لغوى آن (گشایش) است و در پاره‌‌اى از مکتوبات خود به
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 6، صفحه 559
این معنا تصریح کرده‌‌اند[53]؛ اما با توجه به قرار گرفتن عالم فتح پس از عالم جهاد اکبر در زمره مقدمات عالم خلوص، نوعى پیوند معنایى بین اصطلاح عرفا و مفهوم متداول پیروزى برقرار مى‌‌شود. این پیوند نیز از سوى برخى عارفان مورد توجه قرار گرفته است.[54]

منابع

ارشاد العقل السلیم الى مزایا القرآن الکریم، ابى‌‌السعود؛ انوار التنزیل و اسرار التأویل، بیضاوى؛ الانوار الساطعة فى شرح زیارة الجامعه؛ انوار العرفان فى تفسیر القرآن؛ التبیان فى تفسیر القرآن؛ تحفة الملوک فى السیر و‌‌السلوک؛ ترتیب کتاب العین؛ تفسیر الجلالین؛ تفسیر شبّر؛ تفسیر الصافى؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر منهج الصادقین؛ جامع البیان عن تأویل آى القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبى؛ الجواهر الحسان فى تفسیر القرآن، ثعالبى؛ الدرالمنثور فى التفسیر بالمأثور؛ روض‌‌الجنان و روح‌‌الجنان؛ زادالمسیر فى علم التفسیر؛ شرح چهل حدیث؛ شرح فصوص‌‌الحکم؛ فتح‌‌القدیر؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ مجمع‌‌البحرین؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن؛ مخزن‌‌العرفان در تفسیر قرآن مجید؛ مدارک التنزیل و حقائق التأویل، نسفى؛ مصباح‌‌الانس؛ معالم التنزیل فى التفسیر والتأویل، بغوى؛ الوجیز فى تفسیرالکتاب العزیز.
حمید بیگزاده جلالى



[1]. لغت‌‌نامه، ج 4، ص 5191، «پیروزى».
[2]. لسان العرب، ج 4، ص 519، «ظفر»؛ مجمع‌‌البحرین، ج 3، ص‌‌437، «فوز».
[3]. ترتیب العین، ص 194؛ لسان العرب، ج 2، ص 536، «فتح».
[4]. مجمع‌‌البحرین، ج 2، ص 281، «زکو»؛ ج 3، ص 426، «فلح»؛ مجمع‌‌البیان، ج 1، ص 90؛ تفسیر قرطبى، ج 1، ص 182.
[5]. مجمع‌‌البیان، ج 4، ص 438؛ تفسیر شبر، ص 102.
[6]. المیزان، ج 4، ص 27.
[7]. المیزان، ج 5، ص 116.
[8]. تفسیر قرطبى، ج 14، ص 112؛ فتح القدیر، ج 4، ص 258؛ المیزان، ج 16، ص 268.
[9]. الوجیز، ج 1، ص 340؛ المیزان، ج 5، ص 63.
[10]. تفسیر بیضاوى، ج 2، ص 269؛ تفسیر ابى السعود، ج 2، ص 245؛ المیزان، ج 5، ص 116.
[11]. مجمع البیان، ج 9، ص 386؛ تفسیر قرطبى، ج 17، ص 156؛ تفسیر شبر، ج 1، ص 503.
[12]. مجمع البیان، ج 9، ص 181؛ تفسیر قرطبى، ج 16، ص 260؛ تفسیر بیضاوى، ج 5، ص 199.
[13]. مجمع‌‌البیان، ج 9، ص 182؛ تفسیر قرطبى، ج 16، ص 260.
[14]. مجمع البیان، ج 2، ص 829؛ ج 4، ص 808.
[15]. الکشاف، ج 4، ص 331، 341، 345.
[16]. تفسیر بیضاوى، ج 3، ص 379.
[17]. مجمع البیان، ج 9، ص 387، 391.
[18]. مجمع البیان، ج 5، ص 51، 55، 86، 93.
[19]. الکشاف، ج 4، ص 340 ، 346.
[20]. الکشاف، ج 4، ص 331، 810؛ تفسیر بیضاوى، ج 4، ص 58، 160.
[21]. تفسیر قرطبى، ج 8، ص 171؛ تفسیر نسفى، ج 1، ص 196.
[22]. التبیان، ج 1، ص 155.
[23]. تفسیر بیضاوى، ج 4، ص 237؛ منهج الصادقین، ج 6، ص 443؛ الصافى، ج 4، ص 34.
[24]. جامع البیان، مج 6، ج 10، ص 25 ـ 28؛ مجمع البیان، ج 4، ص 477.
[25]. جامع‌‌البیان، مج 10، ج 17، ص 42؛ تفسیر ابن کثیر، ج 3، ص 189؛ الدرالمنثور، ج 4، ص 68.
[26]. تفسیر قرطبى، ج 15، ص 161 ـ 163؛ تفسیر بیضاوى، ج 4، ص 366؛ المیزان، ج 16، ص 286.
[27]. تفسیر قرطبى، ج 5، ص 419؛ المیزان، ج 5، ص 116.
[28]. تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 71.
[29]. مجمع البیان، ج 5، ص 65؛ المیزان، ج 9، ص 290 ـ 291.
[30]. جامع‌‌البیان، مج 4، ج 5، ص 229؛ تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 468.
[31]. تفسیر قرطبى، ج 5، ص 229؛ تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 537؛ تفسیر بیضاوى، ج 2، ص 217.
[32]. جامع‌‌البیان، مج 6، ج 10، ص 134؛ التبیان، ج 5، ص 199؛ روض‌‌الجنان، ج9، ص 188؛ المیزان، ج 9، ص‌‌220.
[33]. التبیان، ج 5، ص 199؛ تفسیر قرطبى، ج 3، ص 248 ـ 249؛ تفسیر ابن کثیر، ج 2، ص 358.
[34]. المیزان، ج 9، ص 280.
[35]. جامع البیان، مج 3، ج 4، ص 112؛ تفسیر ثعالبى، ج 1، ص 308؛ تفسیر ابى‌‌السعود، ج 2، ص 82.
[36]. مجمع‌‌البیان، ج 7، ص 395؛ تفسیر بغوى، ج 3، ص‌‌383؛ تفسیر قرطبى، ج 13، ص 287.
[37]. تفسیر قرطبى، ج 4، ص 193؛ تفسیر بیضاوى، ج 3، ص 92؛ المیزان، ج 9، ص 90.
[38]. جامع البیان، مج 3، ج 4، ص 63؛ التبیان، ج 8، ص 333؛ تفسیر قرطبى، ج 6، ص 241.
[39]. تفسیر مجاهد، ج 2، ص 515؛ التبیان، ج 8، ص 320؛ الدرالمنثور، ج 5، ص 185؛ جامع البیان، مج 11، ج 21، ص‌‌182.
[40]. تفسیر بغوى، ج 1، ص 278؛ تفسیر قرطبى، ج 20، ص 20؛ المیزان، ج 4، ص 27.
[41]. انوار العرفان، ج 6، ص 448.
[42]. المیزان، ج 4، ص 27.
[43]. جامع البیان، مج 7، ج 12، ص 192؛ تفسیر قرطبى، ج 18، ص 162؛ تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 530.
[44]. التبیان، ج 3، ص 12 ـ 13؛ مجمع‌‌البیان، ج 2، ص 412؛ روض‌‌الجنان، ج 5، ص 88.
[45]. التبیان، ج 9، ص 328 ـ 329؛ زادالمسیر، ج 7، ص 167؛ المیزان، ج 18، ص 285.
[46]. جامع البیان، مج 4، ج 6، ص 390؛ تفسیر بیضاوى، ج 2، ص 340؛ تفسیر جلالین، ج 1، ص 147.
[47]. الوجیز، ج 1، ص 523.
[48]. المیزان، ج 4، ص 27.
[49]. چهل حدیث، ص 341.
[50]. مخزن العرفان، ج 12، ص 188.
[51]. تحفة الملوک، ص 116.
[52]. ر. ک: مصباح الانس، ص 49 ـ 52.
[53]. الانوار الساطعه، ج 4، ص‌‌524.
[54]. تحفة الملوک، ص 106 ـ 107.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی