سخنرانی - جنگ و جهاد1 - حجة الاسلام محسن قرائتی
سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۲۰ ق.ظ
جنگ و جهاد
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
در مطالعه ای که درباره ی جهاد داشتم به روایت هایی برخورد کردم که برای من خیلی تازگی دارد. هرچه رزمنده ها آگاهانه تر باشند و بدانند کارشان چیست، با شور و نشاط بیشتری جهاد خواهند کرد. البته بعضی ها مثل کسانی که ذاتاً طبع شعر دارند اینها نیازی به بحث و فن و خطابه ندارند. یک کسی ذاتاً زیبا و خوشرو است. یک کسی را هم باید زیبا بکنند. یک عده از رزمنده ها بدون اینکه این مقدار که ما می دانیم، بدانند سالها از ما جلوتر هستند و جنگ هم می کنند. اما این حدیث ها که می خوانم نوری است برای کسانی که در این انقلاب هنوز هم نرسیدند و باید یک مقدار دیگر تابش بخورند و برسند. چون بعضی از میوه ها آخر از همه می رسند. بعضی از میوه ها هم زودرس و نوبر و گران قیمت و ارزشمند هستند. جوان های ما آنهایی که ارزش داشتند سالها می جنگند. 43 دستورالعمل از 43 حدیث انتخاب کردم که رزمنده باید در جبهه چه کند؟ این بحث برای برادران رزمنده و بسیجی و نیروی انتظامی و غیره مفید است.
پیغمبر اسلام در منطقه ای که مسلمان ها تمرین می دیدند، عبور می کرد. رزمنده ها تمرین می کردند. رسول خدا پابرهنه شد و راه رفت. گفتند: یا رسول الله چرا پا برهنه شدید؟ فرمود: اینجا زمینی است که در آن دوره می بینند. زمینی که سربازها در آن تیراندازی یاد می گیرند، این زمین مقدس است و من با کفش روی این زمین مقدس راه نمی روم. این تکه در کتاب آیین نبرد صفحه ی 496 آمده است.
حدیث داریم خدا با یک فشنگ سه نفر را به بهشت می برد ."عَامِلَ الْخَشَبَةِ وَ الْمُقَوِّیَ بِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الرَّامِیَ بِهِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ الکافی ج 5 ص50 "کسی که برای خدا این فشنگ را ساخته است. کارمندها و کارگرهای مهمات سازی. کسانی که در کارخانه های مهمات کار می کنند. کسی که مهمات را بسازد. مکانیک هایی که تانک وغیره را تامین می کنند. سازنده به بهشت می رود. "والمقوی به فی سبیل الله" کسی که این را می خرد و در اختیار رزمنده می گذارد. جبهه را با پس اندازش، با گوشواره اش، با نان و کشمش و حلوا و خرما و عدس و گوسفندش، با اشک و دعایش، با بچه اش، با شستن لباس رزمنده، "تقویت می کند والرامی" و رزمنده ای که فشنگ را رها می کند. سازنده، کمک کننده، پرتاب کننده، با یک فشنگ سه نفر به بهشت می روند. سازنده، خریدار که می خرد و در اختیار رزمنده می گذارد. رزمنده ای که پرتاب می کند. (
پیغمبر(ص) فرمود: "اکمل المومنین ایمانا" کامل ترین مسلمان ها از نظر ایمان، "یجاهد فی سبیل الله لنفسه و ماله" رزمنده ها از همه ی مردم ایمانشان بیشتر است. کسانی که جبهه نرفتند، و در زمره ی رزمنده ها قرار نگرفتند اینها هم ناقص الایمان هستند. یا ایمانشان کامل است و آن درجه نیست. اگر هم کامل است، در آن درجه نیست. این حدیث در کنز العمال است. کنز العمال یک کتاب است مثل بحار که چندین هزار حدیث شیعه در آن است، کنزالعمال چند جلد کتاب برای سنی ها است که همه ی آن روایت است و روایت هایش از پیغمبر است. تقریباً کنز العمال برای سنی ها مثل بحار برای ما است. من حدیث هایی که نقل می کنم، هم از شیعه هست و هم از سنی است. پیغمبر فرمود: هرکس تیراندازی بلد است، گاهی برای تمرین برود تا آنچه را که می داند فراموش نکند. آنهایی که تیراندازی را بلد هستند گاهی تمرین کنند. پیغمبر فرمود: "من ترک رمی" کسی که تیراندازی را رها کند، "من بعد ما علم" با اینکه تیراندازی یاد گرفته است، مدتی نرفته و فراموش کرده است. "رغبة عنه فانها نعمة ترکها اوقال کفرها" این نعمت خدا را کفران کرده است. کسی که بعد از یادگیری تمرین می کند نعمت خدا را کفران کرده است. این حدیث هم اهل سنت نقل کرده است. (سنن ابی داود جلد 4 صفحه ی 13)
رسول خدا فرمود: "لولم اشق امتی ما قطعت خلف الطریعه" اگر مردم خسته نمی شدند من همیشه با کفار می جنگیدم. اینکه می ینید گاهی چند روز جنگ متوقف می شود برای این است که مردم خسته نشوند. تجدید قوا کنند. امکانات را به جبهه برسانند. بعد رسول خدا فرمود: "لوددت" هروقت جلوی جمله ای "لام" است معنای آن والله قسم می شود. "لوددت" از نظر ادبیات عرب معنایش "والله دوست دارم است ". والله دوست دارم که در راه خدا شهید شوم. "ثم احیی" دوباره خدا من را زنده کند، "ثم اقتل" باز شهید شوم. "ثم احیی" دوباره خدا من را زنده کند، "ثم اقتل" دوباره شهید شوم. رسول خدا فرمود: والله دوست دارم بارها در جبهه شهید شوم و بارها در جبهه زنده شوم. حدیث از کنز العمال است.
رسول خدا فرمود: "لان امشی مجاهداً فاکبه علی لحده قضا روحته علی دنیا و ما فیها" یک رزمنده ای را که بدرقه می کنم، در بعضی شهرها رزمنده را تا دروازه ی شهر بدرقه می کنند. رسول خدا فرمود: صبح یا شب که رزمنده به جبهه می رود، من که برای بدرقه می روم، بدرقه ی رزمنده از آنچه در دنیا است، برای من بیشتر ارزش دارد. رسول خدا فرمود: مجروح روز قیامت جاهایی که از بدنش خون آمده است، بوی عطر از او استشمام می شود.
امام صادق(ع) فرمود: " الْخَیْرُ کُلُّهُ فِی السَّیْفِ وَ تَحْتَ ظِلِّ السَّیْفِ وَ لَا یُقِیمُ النَّاسَ إِلَّا السَّیْفُ الکافی ج 5ص2 "تمام خیرها زیر سایه ی شمشیر است خلاصه خون و شمشیر مردم را نگه می دارد. همه ی خیرات و برکات زیر سایه ی انقلاب است. اگر نماز جمعه داریم به خاطر خون است. اگر حجاب داریم به خاطر خون است. اگر روحیه قوی است به خاطر خون است. اگر در دنیا مطرح شدیم به خاطر خون است. اگر کتاب های شهید مطهری ده هزار تا، ده هزار تا چاپ می شده و حالا صدهزار تا چاپ می شود به خاطر خون است. اگر محبوبیات جوان ها شعر عشقی بود، حالا محبوبیات آنها چیز دیگری است، به خاطر خون است. اگر در مسجدها پیرمرد بود، حالا در مسجدها جوان است به خاطر خون است. اگر دخترهای دبیرستانی ما همه حجاب دارند به خاطر خون است. اگر کتاب های درسی تغییر کرد به خاطر خون است. اگر کتاب های دانشجو تغییر کرد به خاطر خون است. اگر برنامه های صدا و سیما از رقاصی ها و غیره به قال الباقر و قال الصادق رسید، به خاطر خون است. اگر خط ما مثل خط امام شد به خاطر خون است. اگر نمایندگان آمریکا نمایندگان مردم شدند به خاطر خون است. اگر قوانین دادگستری ما اسلامی شد، به خاطر خون است. همه ی ما اینها را داشتیم، ولی چون اسلحه و خون و انقلاب در ما نبود اینها نبود. ولذا درست است. امام صادق فرمود: تمام خیرها زیر سایه ی خون است. ما هرچه داریم از مکتب و حسین داریم. حسین اگر خون نمی داد، مکتب زنده نبود وَ السُّیُوفُ مَقَالِیدُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ " شمشیر کلید بهشت است. "مفاتیح الجنان" یعنی کلید بهشت شمشیر است. (
حدیث داریم روز قیامت رزمنده ها از یک در خصوصی وارد می شوند. "لجنة باب" بهشت بابی دارد، " لِلْجَنَّةِ بَابٌ یُقَالُ لَهُ بَابُ الْمُجَاهِدِینَ یَمْضُونَ إِلَیْهِ فَإِذَا هُوَ مَفْتُوحٌ وَ هُمْ مُتَقَلِّدُونَ بِسُیُوفِهِمْ وَ الْجَمْعُ فِی الْمَوْقِفِ وَ الْمَلَائِکَةُ تُرَحِّبُ بِهِم الکافی ج5 ص 2 " خدا برای رزمنده ها یک در خصوصی قرار داده است. رزمنده ها وقتی می خواهند وارد بهشت شوند، شمشیرهایشان به گردنشان آویزان است. رسول خدا فرمود: جبرئیل به من گفته است: هرکسی در جبهه به خاطر مشکلات جبهه سردرد بگیرد، همین سردردی که در راه انقلاب می گیری گویا در راه خدا شهید شدی. یعنی انقلاب به قدری ارزش دارد که قدمی که انسان بر می دارد، دردسر و بی خوابی هم که می کشد پاداش شهید را دارد. رسول خدا فرمود: اگر در جبهه رزمنده به خاطر انقلاب و حمایت از اسلام و مکتب به دردسری مبتلا شود، دردسرش پاداش شهید شدن را دارد. (
امام صادق(ع) فرمود: " الْجِهَادُ أَفْضَلُ الْأَشْیَاءِ بَعْدَ الْفَرَائِضِ- الکافی ج5 ص3 جهاد از جمله ی فرائض است. رزمنده نباید حساب کند که یک ارتشی و یک سپاهی، یک سپاهی و ژاندارم یا شهربانی، آنکسی که رزمنده است نباید حساب کند یک کار خیر می کند. کار خیر می کند، اما خیری که تمام کارهای خیر به آن وصل است. کسی که چاه آب می زند، نباید بگوید: من چاه آب زدم. چاه آب که زدی اگر گندم هم هست به خاطر آب است. اگر میوه و هندوانه و خربزه هم هست به خاطر آب است. اگر سبزی و درختی هست به خاطر آب است. چاه آب زدن یک خیر است. منتهی خیری است که تمام خیرها به آن وصل است. جنگ خیری است که تمام خیرها درسایه ی جنگ است. اگر ما در یک حادثه طبیعی بودیم منافقین وتوده ای ها ریشه کن نمی شدند. جبهه ی ملی و لیبرال ها چنین وضعی برایشان پیش نمی آمد. فرد مسلمان و دیگران به این سرنوشت گرفتار نمی شدند. جنگ سیلی بود که تمام تفاله ها و چوب کبریت ها را برد. اگر در جنگ می خواستیم این آشغال ها را جارو کنیم گرد آن بینی ما را می سوزاند. اما سیلی آمد و سیل همه را بدون سر و صدا و گرد و غبار برد. این جنگ انقلابی بود که چنان پایین و بالا کرد که کف ها بیرون ریختند. انقلاب دیگی است که همینطور زیر و رو می کند و صاف و ناصاف را از هم جدا می کند.
امیرالمومنین می فرماید: "افضل ما توسل به المتوسلون الایمان بالله و رسوله و الجهاد" بهترین چیزی که اهل توسل به آن متوسل می شوند جبهه است. توسل به حضرت عباس سر جای خود است. توسل به موسی بن جعفر و روضه سر جای خود است. امیرالمومنین می فرماید : بهترین راه توسل، توسل به خدا، شرکت در انقلاب و جبهه و کمک به رزمنده است. توسل های ما یک شاخه از توسل است، درست است ما متوسل می شویم و حق هم هست و درست است، توسل به اهل بیت(ع) با پختن شله زرد، و پختن غذا و آبگوشت و برنج و سینه زدن، این یک شاخه از توسل است. امیرالمومنین می فرماید: از این شاخه بهتر توسل به خدا از طریق جنگ است .
امیرالمومنین می فرماید: رزمنده "إِنَّ الْغُزَاةَ إِذَا هَمُّوا بِالْغَزْوِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ بَرَاءَةً مِنَ النَّارِ" رزمنده همین که تصمیم می گیرد، خداوند آزادی از آتش جهنم را برای او امضا می کند. فَإِذَا تَجَهَّزُوا لِغَزْوِهِمْ بَاهَی اللَّهُ تَعَالَی بِهِمُ الْمَلَائِکَةَ " وقتی یک رزمنده ساکش را می بندد، خدا به ملائکه ها می گوید: این جوان را ببینید. تازه داماد است . نامزد دارد . هزار تا آرزو دارد. همه را زیر پا می گذارد و به جبهه می رود. خدا به همه ی فرشته ها تو را نشان می دهد و به این بشر مباهات می کند. ملائکه می فهمند که وقتی گفتند: بشر خونریز را چرا خلق کردی؟ در میان بشر خونریز این موجودات هم بودند. خدا مباهات می کند. " فَإِذَا وَدَّعَهُمْ أَهْلُوهُمْ بَکَتْ عَلَیْهِمُ الْحِیطَانُ " وقتی با مادرش خداحافظی می کند، هستی به او نظاره گر است. چون این عالم هستی یک شعوری دارد. خدا علامه طباطبایی را رحمت کند. در چند مورد از تفسیر المیزان از آیات قرآن استفاده می کند که این هستی شعور دارد. زمین شهادت دارد. یعنی شعور دارد. درخت شعور دارد. حیوان ها شعور دارند. منتهی شعور انسان یک مرحله از شعور است، مثل اینکه شمع نور دارد خورشید هم نور دارد. هستی شعور دارد. هستی به همان مقدار که شعور دارد، این عمل را مقدس می داند. (بحار، جلد 97، صفحه ی 13) اینها اهمیت جهاد بود.
چه جهادی ارزش دارد؟ در دنیا خیلی جنگ هست. منتهی جهاد ما با جهادهای دیگر فرق می کند. از آیات قرآن استفاده هایی می شود که برایتان می گویم. 1- جهاد براساس وظیفه؛ اگر انقلاب و جهاد براساس وظیفه باشد، ما انقلابی زیاد داشتیم، اما در میان انقلابی ها امام بزرگوار اسم چند نفر را خیلی می برد. مثلاً اسم شیخ فضل الله نوری را می برد. امام اسم مرحوم مدرس را مکرر برده است. امام اسم مرحوم آیت الله کاشانی را می برد. ما انقلابیون دیگری هم داشتیم اما امام اسم اینها را زیاد می برد. چرا؟ برای اینکه اینها فقهایی بودند که در مقابل رضاشاه و پسرش، و قبل از رضاشاه در مقابل طاغوت می ایستادند. آخر گاهی وقت ها یک کسی داغ می کند، داغ شده است. یک وقت هم یک کسی را قرآن داغ می کند. اگر کسی تکلیف الهی داغش کند این انقلاب ارزش دارد. چون مایه دارد. مایه اش وحی است. مایه که خدا شد، این انقلاب ارزش دارد. قرآن می فرماید: "وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُوا" یعنی "جاهدوا" به دنبال "آمنوا" است. باید براساس وظیفه باشد. (انفال / 74) برای خدا باشد. در راه خدا، در قرآن مکرر این کلمه هست که همه فارسی زبان ها می دانند. می گویند: "فیِ سَبِیلِ الله " یعنی در راه خدا، انقلاب در راه خدا، جهاد در راه خدا، چون قرآن می فرماید: عده ای در راه طاغوت می جنگند. الآن صدامی ها هم در راه حفظ صدام می جنگند. در بسیاری از کشورهای دنیا جنگ است. جنگ های سرد و گرم و کوچک و بزرگ و جزئی و کلی. اما آنچه ارزش دارد، فی سبیل الله است. در راه خدا باشد. آنوقت در راه خدا معنایش این است که اگر گفتند: بایست، بایست. اگر گفتند: برو، برو. در راه خلق فایده ندارد. مجاهدین خلق، جهاد در راه خلق غلط است. در راه هوس ها غلط است. در راه خاک غلط است. مگر اینکه قرآن به ما بگوید در راه خاک، آن موقع درست است. جهادی ارزش دارد همراه با استقامت باشد. "جاهدوا و صبروا" قرآن در آیات جهاد، می فرماید: "جاهدوا و صبروا" صبر به معنی پشتکار است. یکبار کسی یک مرتبه یک کار انقلابی می کند، اینقدر می رود بعد یکباره می گوید: بس است. افرادی بودند که در زمان شاه به منبرهای داغ انقلابی می رفتند. در جمهوری اسلامی به دلیل یا بی دلیل اینها در گود نبودند. آن وقت می دیدی آن کارهای انقلابی قبل را کنار می زدند. انقلابی کسی است که با استقامت باشد. یعنی اگر مدیر کل بود انقلابی باشد، اگر معاون هم شد انقلابی باشد. اینطور نباشد که اگر رئیس شد انقلابی باشد. اگر معاون شد سست باشد. استقامت داشته باشد.
جهادی خوب است که همه جانبه باشد. چون قرآن می گوید: "وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِم" (یونس / 84) هم مال و هم جان. ممکن است کسی با جانش حاضر باشد جان بدهد. در جبهه حاضر است جانش را برای اسلام بدهد. اما در مسائل مالی می لغزد. قرآن به رزمنده ها در آیه ی خمس می گوید: ای رزمنده ها که غنایم بدست آوردید، "إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّه " (یونس / 84) اگر ایمان دارید باید از این غنایم خمس بدهید. رزمنده ای که در صدر اسلام به جبهه رفته است، خدا به او می گوید: اگر دین داری خمس بده گاهی آدم از جانش می گذرد، اما به غنیمت که رسید از مال نمی گذرد. آدمی هم حاضر است صد هزار بار بدهد ولی یک سیلی نخورد. "باموالهم و انفسهم"
جهادی خوب است که از یک نوع بینش برخوردار باشد. یعنی رزمنده یک دینی داشته باشد که هیچ وقت شک نکند. قرآن می فرماید: "لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا" (حجرات / 15) از کسانی تعریف می کند که شک نمی کنند و می جنگند. گاهی ممکن است رزمنده بجنگد، اما یک وقت هم می گوید: ما نفهمیدیم چه شد؟ اگر رزمنده در عین اینکه می جنگد یکباره بگوید: یعنی چه؟ این یعنی چه را نباید بگوید. یک بینشی مثل بینش امام باشد. می فرماید: اگر جنگ بیست سال هم طول بکشد ما ایستاده ایم. چرا؟ برای اینکه خدایی که من را خلق کرده است، فرموده است: نباید زیر بار ظلم بروید. علی اکبر به امام حسین(ع) پدر بزرگوارش می گوید: آیا ما بر حق هستیم؟ امام حسین فرمود: بله ! می فرماید: اگر ما با حق هستیم دیگر نمی ترسیم. دیگر شک نداریم. حضرت قاسم 13 ساله مورد سوال قرار می گیرد. عموی بزرگوارش امام حسین(ع) می گوید: پسر برادر، مرگ را چطور می بینی؟ می گوید: از عسل شیرین تر است. اینکه می گوید: مرگ از عسل شیرین تر است، پیداست که این پسر سیزده ساله دارای یک بینشی است. می فهمد چه کار می کند. اینطور نیست که به زور باشد. آخر گاهی یک کسی را به زور وارد کاری می کنند. با بینش چادر سر می کند . می گوید: این بی حجابی به ما چه کرد؟ چشم جوان ها به ما می افتاد و به هوس دچار می شدند و دنبال اینها راه می افتادند. 1- کنار خیابان به اینها متلک می گفتند. 2- سوء قصد پیدا می شد. 3- به دنبال سوء قصد تجاوز می شد. 4- دنبال تجاوز به زنا کشیده می شد. 5- دنبال زنا مجبور بودیم سقط کنیم. 6- گاهی مجبور بودیم از خانه فرار کنیم. 7- گاهی مجبور بودیم برای والدینمان دلهره ایجاد کنیم. 8- دنبال هوس بیماری مقاربتی ایجاد می شد. 9- به دنبال هوس گاهی امراض روانی پیدا می شد. 10- دنبال هوس ضرر علمی به درس و مدرسه وارد می شد. 11- دنبال هوس آمار طلاق بیشتر می شد. 12- دنبال هوس ولخرجی هایی می شد. حساب می کند بی حجابی دودمان پهلوی چه کرد؟ دخترها را برهنه کرد، چشمان بچه های بی تقوا به دختر نگاه می کند و هوس پیدا می کند. نتایج هوس هم که گفتم. اینها را می سنجد بعد با یک بینشی حجاب درست می کند. یک کسی را هم می بینی که از ترس اینکه از اداره و مدرسه بیرونش نکنند حجاب سر می کند. حجاب براساس بینش، جهاد بر اساس بینش، هرچیزی اگر بینش داشته باشد ارزش دارد. ایمان هم همینطور است. قرآن می فرماید: "یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا" اول فکر می کند. بعد می گوید: "رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلا" (آل عمران / 191) به کسی می گوییم: آقا چرا در امور تربیتی آمدی؟ می گوید: ما دیپلم گرفتیم در فکر بودیم چه کنیم، گفتیم: خوب در امور تربیتی برویم. این موفق نیست. اما یک موقع هم می گوید: حساب کردم، مربی امور تربیتی، برای مدرسه ضرورت دارد. در مقابل گروهک ها باید پاسدار اسلام و مکتب باشد. وقت زیادی داشته باشد، مطالعه کند و بچه ها را بسازد. تربیت بر تعلیم مقدم است و امور تربیتی ضرورت دارد و مهم است. کار انبیا است. با بینش می رود مسئول امور تربیتی می شود. این خیلی ارزش دارد. اگر کسی بتواند خوبی کند نان خالی هم بخورد دست از کارش برنمی دارد. زن اگر بداند شوهرش چه کاره است، اگر بداند شوهرش کار خیر می کند، بگوید: گرچه حقوقش زیاد نیست اما همان مقدار ارزش دارد. گرچه نیم مثقال هم برای من طلا نخریده است، اما در عوض کار شوهرم مقدس است. کارها فرق می کند. شغل ها فرق می کند. شغل معلمی با شغل اداره دخانیات خیلی فرق می کند. معلم علم تقسیم می کند. مسئول دخانیات دود تقسیم می کند. تقسیم علم با تقسیم دود فرق می کند. آدم نباید حساب کند که چقدر اسکناس است. گاهی که در ماشین به مسافرت می روم. اینقدر به کسی که باعث شد من طلبه شدم دعا می کنم. برای اینکه می بینم یادداشت هایم یا آیه ی قرآن است یا حدیث است. اینها را از کتاب ها در می آورم و یادداشت می کنم و در شهرهایی که می روم می خوانم. خدا هم می رساند. یکبار گفتم آدم اگر نداشته باشد روی زیلو می نشیند که نخ است. وضعش که خوب شد روی قالی می نشیند که پشم است. یعنی فقرش نخ است. سرمایه داری اش پشم است. یک طرف دنیا پشم است. یک طرفش هم نخ است. آدم وقتی ندارد خانه اش خشت است. خشت هم گل نپخته است. بعد خانه اش آجری می شود گل پخته است. این مسئله ی مهمی نیست. آدم باید احساس کند با عمرش چه کرده است؟ عمرش در چه راهی بود؟ برای چه کسی صرف شد؟ بینش لازم است. در هر کاری بینش لازم است. انتخاب شغل، انتخاب همسر، برای دختر خانم جوانی به خواستگاری می آید. بنشین فکر کن این جوان چه جوانی است؟ اگر کمالی دارد، با فقرش می ارزد. علی بن ابی طالب کمال دارد، گرچه مهریه ندارد. مسئله ی کمال مهم است. جهادی که براساس بینش همراه با تقوا باشد مهم است. اگر رزمنده بی تقوا باشد فایده ندارد. نه تنها رزمنده، نمازخوان، روزه دار، "إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقینَ (مائده / 27)" فقط کار افراد با تقوا قبول است. انقلابی است اما تقوا ندارد. راحت غیبت می کند. متاسفانه داریم افرادی را که نماز می خوانند اما تقوا ندارند. روزه می گیرند ولی کم تقوا هستند. در راه خیر جان می کنند اما کم تقوا هستند. کم تقوایی و بی تقوایی کارها را از بین می برد. وقتی می خواهند حمام را کاشی کاری کنند، می گویند: پشت کاشی باید سیمان باشد. گل باشد کاشی نمی ایستد. پشتوانه ی کاشی باید سیمان باشد. عمل صالح و کار خیر مثل کاشی می ماند. اگر پشتش تقوا نباشد می افتد. یعنی بند نمی شود. چسب تمام کارهای خیر تقوا است. چسب نداشته باشد بند نمی شود. قرآن به رزمنده هایی که به جبهه رفتند و برگشتند. بدنشان خونی بود و مشغول پانسمان بودند. رسول خدا فرمود: ای رزمنده ها! گفتند: بله، فرمود: دشمنی که فرار کرد دوباره حمله کرده است، با اینکه بدن اینها خونی بود باز زره را پوشیدند و با بدن خونی بار دیگر به جبهه رفتند. آنوقت خدا نمی گوید: اینها آدم های خوبی هستند. می گوید: "لِلَّذینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظیمٌ (آل عمران / 172)" رزمنده هایی که روی خون لباس می پوشند و دوباره به جبهه می روند، باز نمی گوید: حتماً خوب هستند. می گوید: "للذین احسنوا منهم و اتقوا" اگر اینها "احسنوا و اتقوا" باشند، "اجر عظیم" وگرنه مجاهدین خلق هم زمان شاه شکنجه شدند. اما عاقبت "احسنوا منهم واتقوا" نشدند. شیطان شش هزار سال، عبادت کرد. بعضی ها می گویند: چرا فلانی را کنار گذاشتند؟ فلانی در زمان شاه خیلی زحمت و شکنجه دید، اما دیدی تا آخر از بنی صدر دست برنداشت. عاقبت سر و کله اش کجا پیدا شد؟ چه مصاحبه ای کرد؟ چه مقاله ای نوشت؟ ناراحت نشو از اینکه چرا بعد از این همه سال انقلاب فلانی را تحویل نگرفت. پانزده سال انقلابی بود اما با یک مقاله که نوشت، باید کنار می رفت. قرآن شش، هفت مرتبه قصه ی ابلیس را نقل می کند. ابلیس قرن ها، سالها عبادت کرد. امیرالمومنین می فرماید: شیطان شش هزار سال عبادت کرد، اما به خاطر یک سجده که نکرد، کنار گذاشته شد. شما نگو: آقا چرا این راننده را گرفتی؟ این سی و دو سال است تصدیق پایه یک دارد. قبول است. ولی فعلاً خوابش برد، مسافرها را چپ کرد. هرچه از فضایل ایشان می گویی من قبول دارم. اما این مقاله، این مصاحبه، این ملاقات، این قرارداد، این امضا، این برنامه، این تبلیغات، این توطئه او را سقوط داد. اینکه قرآن دائم قصه ی ابلیس را می گوید، هدف دارد. به ابلیس گفتیم: سجده کن. سجده نکرد. از درگاه ما رانده شد. تو هم مثل او هستی. شش هزار سال عبادت می کنی. اما جایی که باید عبادت کنی، نمی کنی. تو هم مثل او رانده می شوی. اینکه به ما می گویند: قرآن بخوان و تدبر کن معنایش همین است. قرآن بخوان فکر کن. من درباره ی روضه ی امام حسین(ع) گفتم: وقتی می گویند: روضه برو یعنی چه؟ روضه خوان بالای منبر می گوید: اباعبدالله حسین(ع) علی اصغر را روی دست گرفت و گفت: مردم به خیال شما اگر من گناه کردم، این بچه چه گناهی کرده است؟ تا گفت: این بچه چه کار کرده است، حرمله تیر سه شعبه زد و گلوی علی اصغر شکافته شد. بچه ی شش ماهه روی دست بابا شهید شد. همه گریه می کنیم. اینکه گریه می کنیم یعنی مواظب باش! از تو بهتر امام حسین(ع) است. از بچه ی تو بهتر علی اکبر و علی اصغر است. گلوی بچه را روی دست پدرش شکافتند. در راه خدا بود. تو هم مواظب باش. تو هم باید اینطور باشی. اصلاً معنای روضه همین است. وگرنه اگر من بروم سی لیتر گریه کنم اما به بچه ام بگویم: جبهه نروی، این چه روضه ای است؟ اینکه می گویند: به روضه بروید، یعنی بروید و ببینید از تو بهترها چه کردند، تو هم همان کار را بکن.
آخرین جهاد این است که از تبلیغات هم دلهره نداشته باشد. آرامش داشته باشد و دلهره نداشته باشد. قرآن می فرماید: "یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ" (مائده / 54) وقتی یک قدم و راهی را انتخاب کرد- انقلابی خوب کسی است که وقتی راهش را انتخاب کرد، گفت: راه من این است- " لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ " از ملامت این و آن دیگر نترسد. اینطور نباشد که جلو بیاید، ما باید تا آخرین...! لیبرال ها که روی کار بودند اول انقلابی بودند، بعد تا می دیدند رادیو ها اینطور می گویند، می گفتند: آقا دنیا دارد ما را محکوم می کند. عقب می آمدند. دانشجوهای مسلمان پیرو خط امام وقتی دیپلمات های آمریکا را گروگان گرفتند، درو دیوار به اینها فشار آورد که آقا دنیا شما را محکوم می کند. اما محکوم کردن دنیا اصل نیست. اصل این است که "وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ" یعنی از هیچ نیشی نترسی. هرکاری می خواهد بکند. شما کار خود را بکنید.
زمان شاه ما رفتیم در یکی از دبیرستان ها سخنرانی کنیم. تا رفتیم سخنرانی کنیم، گفتم: بسم الله الرحمن الرحیم، بچه ها گفتند: آی! آرام که شدند، دوباره رفتم گفتم: بسم الله الرحمن الرحیم. خلاصه سه ربع هرچه ما رفتیم سخنرانی کنیم اینها سر و صدا کردند تا ما حرف نزنیم. گفتم: خیلی خوب من حرف نمی زنم، اما یک قصه برایتان بگویم. گفتم: یک دکتر که به تیمارستان می رود دست دیوانه ها را می گیرد که ببیند درجه ی تب این دیوانه چقدر است. دست دیوانه را که می گیرد دیوانه می گوید: آهای! دکتر سرش به کار خودش است. چون اگر بخواهد بازی این را ببیند نمی تواند درجه ی تب را ببیند. اگر آدم بخواهد اعتراض اینها را حساب کند، حواسش پرت می شود. بهترین نوع جنگ این است که وظیفه ای باشد، هل هم ندهند. در راه خدا باشد. خلق و هوس و رقابت نباشد. استقامت داشته باشد. همه جانبه باشد. در مقام مال راحت پول بدهد. در مقام جان هم راحت جان بدهد. وقتی می گویند: به جبهه برویم، می گوید: آماده! می گوییم: آقا خمس بده. خمس؟ برو بابا، خودمان هم نداریم. هم مال، هم جان. با بینش باشد. با تقوا باشد. این آیه ها و حدیث ها خورشیدی برای میوه های نرسیده است. در ایران ما میوه هایی رسیدند و چند سال هم هست که جبهه را براحتی اداره می کنند. این برای من و تو است که حال نداریم. البته بد نیست که جبهه رفته ها هم بدانند و یک خرده توجه و شناختشان بیشتر شود.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد، همینطور که یکی از دعاهای ماه رمضان "قتلاً فی سبیلک" است ما را از همه ی خیرها بهره مند بفرما . سفره ی لطفی که برای رزمندگان پهن کرده ای ما را هم بهره مند بفرما. عزیزان رزمنده را پیروز و این روحیه ای که به رزمندگان ما دادی، به همه ی مستضعفین جهان مرحمت بفرما.
ماخذ اصلی: نرم افزار بلاغ -1363/04/08