برخی از دشمنان اسلام ادعا می کنند که پیامبر (ص) دست به تدارک جنگ های زیادی زده است تا غیر مسلمانان را وادار به پذیرش اسلام کند و کسانی که اسلام را پذیرفته اند با اکراه و جبر مسلمان شده اند؛ نه از روی رضایت و تسلیم.[1]
آنان گمان می کنند که سیره ی نبوی شاهدی بر نشر اسلام با تیغه ی شمشیر است و غزوه های پیامبر
( ص ) تنها برای مجبور ساختن مردم با زور و فشار برای پذیرش اسلام بوده است و تلاش می کنند که پیامبر ( ص ) را با دروغ و بهتان در قالب شخصی خون خوار و عاشق کشتار و تجاوز به مردم نشان دهند.
این افترا و تهمت دور از حق و راستی است؛ زیرا پیامبر اکرم( ص ) پیامبر رحمت و رأفت است؛ همان طور که خدای عزّ و جلّ می فرماید: : ﴿ وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ ﴾ [الأنبیاء: 107]« ما تو را تنها به عنوان رحمت و مهربانی برای جهانیان فرستادیم.»، وفرمود: ﴿ لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ ﴾ [التوبة: 128].« بی گمان پیامبری از خودتان به سویتان آمده است، هر گونه درد و رنج و بلا و مصیبتی که به شما برسد بر او سخت و گران می آید، به شما عشق می ورزد و اصرار به هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان دارای محبت و لطف فراوان و بسیار مهربان است.»
پیامبر گرامی ( ص ) شریعتی را آورده که قتل و کشتار را حرام می داند و آن را از بزرگترین گناهان کبیره به شمار می آورد؛ خدای متعال می فرماید: ﴿ وَمَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا ﴾ [النساء: 93]،«و کسی که مؤمنی را از روی عمد بکشد کیفر او دوزخ است و جاودانه در آنجا می ماند و خداوند بر او خشم می گیرد و او را از رحمت خود محروم می سازد و عذاب عظیمی را برای وی تهیه می بیند.» و همچنین می فرماید: ﴿ وَالَّذِینَ لَا یَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ وَلَا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَا یَزْنُونَ وَمَنْ یَفْعَلْ ذَلِکَ یَلْقَ أَثَامًا * یُضَاعَفْ لَهُ الْعَذَابُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَیَخْلُدْ فِیهِ مُهَانًا * إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا ﴾ [الفرقان: 68 – 70]،«و کسانیند که با الله ، معبود دیگری را به فریاد نمی خوانند و پرستش نمی نمایند و انسانی را که خدا خونش را حرام کرده است ، به قتل نمی رسانند مگر به حق، و زنا نمی کنند؛چرا که هر کس این را انجام دهد ، کیفر آن را می بیند. عذاب او در قیامت چند برابر می گردد و خوارو ذلیل، جاودانه در عذاب می ماند. مگر کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد که خداوند بدیها و گناهان ایشان را به خوبی ها تبدیل می کند و خداوند آمرزنده و مهربان است. » وخدای سبحان می فرماید: ﴿ مِنْ أَجْلِ ذَلِکَ کَتَبْنَا عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا ﴾ [المائدة: 32].«به همین جهت بر بنی اسرائیل مقرر داشتیم که هر کس انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در زمین بکشد چنان است که گویی همه ی انسان ها را کشته است.»
از پیامبر(ص) روایت شده است که فرمود: « از هفت جنایت و گناه آزاردهنده بپرهیزید، گفتند ای رسول خدا(ص) آن هفت چیز کدامند؟ فرمود: شریک قرار داد ن برای خدا، سحر، کشتن کسی که خدا آن را مگر از روی حق حرام می داند، رباخواری، خوردن مال یتیم، پشت کردن یا فرار به هنگام جنگ با دشمنان، تهمت زنا زدن به زنان پاکدامن و بی خبر از آن تهمت.»[2]
و اما در باره ی نشر اسلام با زور و تیغه ی شمشیر، می توان گفت که این افترا از جنبه های زیرمردود است:
- پیامبرخدا ( ص ) 13 سال در مکه ماند و با حجت و موعظه ی حسنه؛ بدون قتل و خون ریزی مردم را به اسلام فرا می خواند و در حالی که ایشان و یارانش مستضعف بودند و در برابر شکنجه و اذیت و آزار قرار می گرفتند تا از دینشان برگردند؛ اما این باعث انحرافشان از اسلام نشد و تنها به پافشاری آنان بر پیروی از حق افزود؛ بنا بر این اگر اجباری وجود داشته در منصرف کردن از اسلام ( توسط کفار ) بوده است نه در پیروی کردن از آن.
- اسلام بدون هیچگونه جنگی به سوی مردم یثرب – مدینه ی پیامبر – آمد و هنگامی که پیامبر ( ص ) رهبران آنها رابه اسلام دعوت کرد، آن را پذیرفتند و در عقبه ی اول و دوم با رسول خدا ( ص ) بیعت نمودند، سپس « مصعب بن عمیر » را به میان شان فرستاد. او برای دعوت مردم مدینه چنان تلاش کرد که اغلب آنان به اسلام گرویدند، پس شبهه اجبار مردم مدینه به پذیرش اسلام در کجا است؟ کاملاً بدیهی و مسلم است و شکی در این نیست که مهاجرین و انصار – که پایه و اساس اولین حکومت اسلامی هستند – با رضایت و پذیرش قلبی وارد دین خدا گشته اند و در راه آن مصیبت ها و شکنجه ها تحمل نموده اند و این خود هر گونه شبهه ی اکراه و اجبار را در حقشان نفی می کند.
- شروع اغلب جنگ ها و غزوات اسلامی در عصر پیامبر( ص ) از سوی مسلمانان نبوده است، به عنوان مثال مسلمانان در جنگ بدر و احد و احزاب مورد تهاجم قرار گرفتند و اما غزوه های یهود و فتح مکه و مؤته و تبوک و امثال آن برای تنبیه و ادب کردن کسانی بود که در پیمان ها خیانت کردند و با عهدنامه ها مخالفت نمودند و دشمنی و تجاوز را شروع کردند یا فرستاده ها و پیک های رسول خدا ( ص ) را کشتند.
- غالباً مسلمانان از جهت نیروی انسانی و ساز و برگ نظامی با جنگ هایی نابرابر روبرو می شدند؛ به طوری که دشمنانشان، برتری بی چون و چرایی نسبت به آنان داشتند.
به عنوان مثال در غزوه ی مؤته می بینیم که تعداد لشکر مسلمان حدود 3000 نفر بود؛ در حالی که صرف نظر از برتری در تجهیزات و ساز و برگ نظامی؛ سپاه کفار 200000 رزمنده بود. آیا با این عده ی کم و ضعیف گمان آن می رود که قدرت و توانشان آنها را مغرور سازد و آنان بتوانند دین حق را بر این جمع زیاد تحمیل کنند؟ و آیا 3000 نفر مسلمان می تواند اسلام را بر 200000 نفر تحمیل نماید؟!
- به طور کلی عقاید به وسیله ی شمشیر و زور در دل ها جای نمی گیرد و تنها با قانع کردن و برهان روشن در دل ها نفوذ می کند و اگر ملت ها به زور وارد اسلام شده بودند، بزودی علیه اسلام سرکشی می کردند و آن را از میان خودشان بیرون می راندند؛ اما تاریخ و واقعیت به حقیقتی گواهی می دهد که ملت های مسلمان، با وجود ستمگری ها و جنگ هایی که در بسیاری از نقاط مختلف جهان؛ حتی در عصر ما متحمل می شوند، بیشتر از سایر ملت ها به دین خویش پایبند است.
- بدیهی است که در جنوب شرقی آسیا تراکم جمعیت مسلمانان وجود دارد، در سرزمین هایی مانند فیلیپین و اندونزی که پای هیچ مجاهد مسلمان وفاتحی بر آن گام ننهاده است. در چنین جاهایی دهها بلکه صدها میلیون نفر اسلام آورده اند. در این کشورها چه کسی اینان را مجبور به پذیرش اسلام کرده است. شایان ذکر است که اینان در عصر ما اکثریت مسلمانان را تشکیل می دهند.
همچنین بسیاری از مسلمانان در کشورهای اروپا و آمریکا وجود دارند؛ کشورهایی که فاتحان مسلمانان وارد آن نشده اند و در سایر کشورهای اسلامی اقلیت های مسلمان زندگی می کنند؛ در حالی که الحمد لله به اسلام پایبندند.
افزون بر این، هر روز جمع زیادی در کشورهای غیر اسلامی بدون جنگ یا هر گونه شبهه ای در به کارگیری زور و فشار به اسلام می گروند. آمارهای رسمی کشورهای غیر اسلامی ثبت کرده اند که اکنون اسلام در سرتاسر جهان از سایر ادیان دیگر سریعتر در حال گسترش است.
- از جمله مواردی که بر بطلان این افترا تاکید می کند این است که تاریخ ثابت نموده که برخی از نیروها و سپاهیانی مانند تاتارها که با مسلمانان جنگیده اند و بر آنان پیروز شده اند به دین اسلام گرویده اند و در طول تاریخ بی سابقه و بی نظیر، دسته دسته وارد دین خدا گشته اند، با این وصف چگونه لشکر پیروز وارد دین شکست خورده گردید. چه شبهه ای در مجبور کردن آنها به پذیرش اسلام وجود دارد؟
- در متون شرعی دلایلی بر عدم اکراه و اجبار در دین وجود دارد؛ مانند این فرموده ی خدای متعال که فرمود: ﴿ لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ ﴾ [البقرة: 256]،« اجبار و اکراهی در دین نیست، چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلال مشخص شده است.» و همچنین می فرماید: ﴿ أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ ﴾ [یونس: 99].« آیا تو ( ای پیامبر [ص] ) می خواهی مردمان را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟»
سعدی در تفسیر خود از آیه مذکور در سوره بقره می گوید: « این دلیل روشنی برای کمال این دین اسلامی و کمال براهینش و روشن بودن آیاتش و این که اسلام دین عقل و علم و دین فطرت و حکمت و دین صلاح و اصلاح و دین حق و رشد است. بنا بر این به خاطر کمال اسلام و سازگاریش با فطرت انسان ها نیازی به اکراه و اجبار برای قبول آیینش ندارد؛ زیرا تنها اکراه وقتی روی می دهد که دل ها از آن بیزار و متنفر باشند و با حق و حقیقت سازگار نباشد یا به خاطر این باشد که براهین و آیاتش مبهم و پنهان جلوه کند و گرنه هرکسی که این دین به او عرضه گردد و آن را نپذیرد به دلیل عناد و دشمنی او است؛ زیرا هدایت از گمراهی روشن گشته و برای هیچ کس هیچ عذر و بهانه ای در صورت عدم پذیرش آن باقی نمی ماند.[3]
ممکن است کسی بگوید: چرا جهاد در اسلام وضع شده است؟ آیا این برای مجبور ساختن مردم به پذیرش اسلام نیست؟
در پاسخ به این سوال می گوییم: اساساً جهاد به خاطر مجبورسازی مردم برای به زور مسلمان شدن وضع نشده؛ بلکه هدف اساسی از جهاد همان پاک سازی زمین از زمینه های انحراف و فتنه انگیزی است؛ تا مردم تنها به بندگی خدا و پروردگار جهان درآیند و بندگان از عبادت و پرستش بندگان به سوی عبادت پروردگار بندگان میل کنند و توحید و یکتاپرستی در زمین خدا، میان بندگان خدا برپا شود و بشر به اصل فطرت خویش بازگردد و آن فرمانبرداری از خدای بلند مرتبه ای است که بشر را ازهر نوع بردگی و بندگی خوارکننده نسبت به غیر خدا نجات می دهد.
به همین دلیل است که صحابی بزرگوار « ربعی بن عامر » به رستم پادشاه ایران در مورد توضیح علت جهاد مسلمانان فرمود:« بی شک خدا ما را برانگیخت تا هرکسی را بخواهد از پرستش بندگان به سوی بندگی خدا و از تنگنای دنیا به سوی گستردگی اش و از ستم ادیان به طرف عدل اسلام درآوریم، پس دینش را به سوی مخلوقاتش ابلاغ کردیم تا آنها را به اسلام فراخوانیم تا هر کس آن را بپذیرد از او قبول کنیم و از جنگ با او صرف نظر نماییم و هرکس آن را نپذیرد تا زمانی با او می جنگیم که او را به فرمان خدا بکشانیم.[4]
این همان چیزی است که خدای متعال در قرآن چنین می فرماید: ﴿ وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَیَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِینَ ﴾ [البقرة: 193].« و با آنان پیکار کنید تا فتنه ای باقی نماند و دین از آن خدا گردد، پس اگر دست برداشتند تجاوز کردن جز بر ستمگران نیست.»
ابن کثیر می گوید:« خدای متعال به جنگ با کفار فرمان داده؛ تا زمانی که فتنه ای در کار نباشد؛ یعنی شرک به پایان رسد، ابن عباس و ابو العالیه و مجاهد و الحسن و قتاده و ربیع و مقاتل بن حیان و سدی و زید بن اسلممی گویند ( و یکون الدین لله؛ یعنی دین خدا بر سایر ادیان غالب شود.»[5]
طبری می گوید: « با آنان بجنگید تا شرک نباشد و تنها خدای یگانه ای عبادت شود که هیچ شریکی ندارد، پس بلا و مصیبت از بندگان خدا یعنی فتنه از زمین برداشته شود، ﴿ وَیَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلَّهِ ﴾ [الأنفال: 39]، می فرماید: اطاعت وعبادت به طور کامل و سراسر و خالص برای خدا باشد نه برای دیگران.»[6]
برای شرح این موضوع می گوییم:
وقتی که شما بخواهی ملتی را از اعتیاد به شرابخواری نجات دهی، باید میخانه ها را ببندی و هرگاه بخواهی انسانی از زنا توبه کند نباید او را در میان خانه های روسپیگری رها کنی تا زندگی کند و زمانی که می خواهی مردم تندرست باشند، باید شرایط تندرستی و بهداشت را برایشان فراهم نمایی. جهاد هم وسیله ای برای پاک سازی زمین از دردها و زیان های شرک و نجات دادنش از بیماری های کفر است و این همان مفهوم ( حتّی لا تکون فِتنة) است.»
بنا بر این جهاد در اسلام برای مجبور ساختن مردم به پذیرش اسلام نیست؛ بلکه برای باز کردن راه به روی آنان است تا خدا را عبادت کنند و شرک را ترک نمایند و از راه فراهم آوردن محیط های ایمانی برایشان به آنها کمک می کند تا حق و باطل را از هم تشخیص دهند و هدایت را از گمراهی برایشان روشن سازد. به همین سبب است که خدای متعال می فرماید: ﴿ لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ [البقرة: 256].« اجبار و اکراهی در دین نیست، چرا که هدایت از گمراهی مشخص شده است.»
لازم به یادآوری است که جهاد در اسلام با چندین اصول اخلاقی و ادبی پیوند دارد که هر منصفی بی اختیار نهایت احترام و بزرگداشت خویش را نسبت به این شعار اعلام می کند و به طور قطعی و حتمی می پذیرد که آن محتوای اخلاقی تنها از نور وحی الهی سرچشمه می گیرد.[7]
از جمله این اصول اخلاقی بزرگ، اصل « عدم جنگ با کسی است که با مسلمانان نمی جنگد » و این اصل در اساس با قاعده ی بزرگتری مرتبط است و آن قاعده ی « تحریم تجاوز به ناحق بر دیگران » یا تجاوز به بی گناهان است، بی آن که گناهی مرتکب شده باشند.
بدین سبب، شریعت اسلامی بیان کرده است که مبارزه با کسانی که در جنگ شرکت نمی کنند و توانایی آن را ندارند، نوعی تجاوز به شمار می آید که اسلام از آن نهی کرده است و آن را نکوهش می کند و حرام می داند و آن را از جنایت های جنگی یه شمار می آورد.
از جمله دلایل آن، این فرموده ی خدای متعال است: ﴿ وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ ﴾ [البقرة: 190].«و در راه خدا بجنگید با کسانی که با شما می جنگند و تجاوز و تعدی نکنید؛ زیرا خداوند تجاوزگران را دوست نمی دارد.»
شیخ الإسلام ابن تیمیه می گوید: « هرگاه علت اصلی جنگ مشروع همان جهاد باشد و هدف از آن این باشد که تنها از خدا فرمانبرداری و اطاعت شود و تنها فرمان خدا برتر و غالب گردد، پس هر کس مانع آن شود، به اجماع مسلمانان با او جنگ خواهد شد.اما هرکس از آن جلوگیری و ممانعت نکند و با آن نجنگد مانند زنان و کودکان و راهبان و بزرگسالان و کوران و زمین گیر و امثال آنان، به رأی جمهور علما با آنها جنگ نمی شو، مگر این که آنها با سخن یا عمل خویش با اسلام بجنگند.»[8]
یکی دیگر از دلایل، روایتی است که از «نافع» در صحیحین آمده که « عبدالله ( رض ) » به او خبر داده است که زنی در یکی از غزوات پیامبر ( ص ) کشته شده بود، پس رسول خدا( ص ) کشتن زنان و کودکان را ناپسند شمرد.[9] و در روایتی دیگر « رسول خدا ( ص ) از کشتن زنان و کودکان نهی فرمود.»[10]
همچنین روایت شده است که رسول خدا ( ص ) برای غزوه ای بیرون رفت و جلودار لشکر خالد ابن ولید بود، یاران پیامبر خدا ( ص ) از کنار زنی کشته شده عبورکردند که صف مقدم لشکراو را از پا درآورده بودند، اصحاب ایستادند و با تعجب به او نگاه می کردند تا این که رسول خدا ( ص ) سواره به آنان رسید و یاران راه را برای مرکبش باز کردند، پس رسول خدا ( ص ) کنار زن ایستاد و فرمود: « نمی بایست با این زن جنگ شود »، سپس به یکی از آنان فرمود: « در حقیقیت باید به خالد بگویی: « کودکان و مزدوران ( بردگان ) را نکشید. »[11]
در یکی دیگر از روایات آمده است که پیامبر ( ص ) فرمود: به نام خدا و در راه خدا بجنگید و با کسی که به خدا کفر می ورزد، بجنگید، و فریب ندهید و خیانت نکنید و به زنجیر نبندید و مثله نکنید و نوزادان را نکشید.»[12] و در روایتی دیگر آمده است: « کودکان و زنان و سالخوردگان را نکشید.»[13]
هنگامی که رسول الله ( ص ) لشکریان خود را به جایی می فرستاد، می فرمود: « کودکان را نکشید.» و در روایتی دیگر« سالخوردگان را نکشید.» و در روایتی دیگر آمده است: « کودکان و زنان را نکشید.»[14]
یزید بن هرمز روایت می کند که « نجده » نامه ای به ابن عباس نوشت و در آن از « کشتن کودکان مشرکان » پرسید. ابن عباس در جواب نوشت: « تو در مورد کشتن کودکان مشرکان از من سؤال کرده ای، رسول خدا ( ص ) آنان را نکشت، تو نیز آنها را نکش.»[15]
خلفای پیامبر(ص ) نیز آن راه ارزشمند را با همان روش اخلاقی عالی ادامه دادند. ابوبکر صدیق ( رض ) فرماندهان لشکرش را چنین سفارش می کرد:« هیچ زن و کودک و سالخورده ای را نکشید و هیچ آبادیی را ویران نکنید و سرهیچ گوسفند و یا شتری را جز برای خوردنش نبرید و شاخه ی هیچ نخلی را نکشید و آن را نسوزانید و دیگران را به زنجیر نبندید و ترسو و بزدل نباشید.»[16]
عمر بن الخطاب (رض ) نیز به لشکریان خویش می نوشت: « هیچ زن و کودکی را نکشید.»
در اسلام هیچ کسی به خاطر گناه دیگری کشته نمی شود و هیچ فرزندی به سبب گناه پدرش مجازات نمی گردد و هیچ زنی به علت جرم همسرش کیفر داده نمی شود و هیچ کسی گناه دیگری را بر دوش نمی کشد و این از عالی ترین مفاهیم عدالت و رحمت است.
رسول خدا ( ص ) فرمود: « پس از وفات من به کفر برنگردید؛ طوری که برخی از شما گردن برخی دیگر را بزند و هیچ انسانی به خاطر جرم پدرش و یا گناه برادرش مجازات نمی شود.»[17]احادیث و آثار در این باب بسیار است.
و اما از جنبه ی عملی، با تحقیق و پژوهش و مطالعه ی سیره ی نبوی می بینیم که با وجود زیاد بودن جنگ ها و غزواتی که پیامبر ( ص ) و یارانش وارد آن شده اند، در باره ی آنان در تاریخ ثابت نشده است که فرزندان و کودکان مشرکان یا زنان یا سالخوردگانشان را بکشند یا فساد کنند و بدون مصلحت، جایی را ویران کنند، هرچند مسلمانان در معرض تجاوزات و دشمنی های آشکاری قرار گرفته باشند.
و این خود به طور کامل با هدف اساسی از جنگ در اسلام تناسب دارد؛ زیرا جنگ وسیله ای برای اصلاح مردم و ارشاد و هدایت آنان و برداشتن موانعی است که از رساندن دین راستین به آنان جلوگیری می کند؛ به همین سبب در دین اسلام جایز نیست که مسلمانان به خاطر میل به ویران سازی یا خوار کردن مردم یا شکنجه ی آنان وارد میدان جنگ شوند، همچنان که لشکریان مذاهب دیگر مانند یهود و نصاری چنین رفتار می کردند. آنها ملت ها را به خواری و ذلت می کشاندند و شهرها و مزارع را ویران می ساختند و حیواناتشان را از بین می بردند و در حقیقت تعالیم – تحریف شده ی – کتابشان را که برای کشتار و ویرانی آمده بود، اجرا می کردند.
در کتاب مقدس یهودیان و مسیحیان متونی آمده است که به کشتار افراد ناتوان مانند کودکان و پیران و زنان تشویق می کند، از جمله آن ها نمونه ی زیر است:
« ای دختر بابل ویران شده، خوشا به حال کسی که تو را مثل کسی که ما را مجازات کرد، سزا دهد، خوشا به حال کسی که کودکانت را نگه دارد و آنان را به صخره بکوبد.»[18]
این مساله تنها به کشتار کودکان محدود نمی شود، بلکه به چیزی بسیار زشت تر و ناپسند تر می انجامد که انسان توان تصورش را هم ندارد و آن این که دستور می دهد که با شکافتن شکم مادران، جنین هایشان را بکشند، همچنان که متن زیر آن را به وضوح بیان می کند:« دیار سامره به مجازات می رسد؛ زیرا نسبت به خدای خود سرکشی نمودند، آنان با شمشیر از پا در می آیند کودکانشان نابود می شوند و شکم های مادران حامله شکافته می گردد.[19]»
این موضوع فقط با کشتار کودکان پایان نمی یابد؛ بلکه شامل همه ی بی گناهان از جمله زنان و پیران می شود، بر اساس آنچه در سفر حزقیال آمده است: « چشمانتان به رحم نیاید، گذشت نکنید، به قصد نابودی، پیر و جوان و دوشیزه و کودک و زنان را بکشید.»[20]
سپس کار به قتل و نابودی نوع بشر می انجامد تا این جنایت ادامه یابد و حتی شامل زبان بسته هاو چارپایانی می شود که نمی دانند به چه گناهی کشته می شوند، هم چنان که در متن زیر می گوید: « اکنون برو و بزرگان را بزن و آنان را از هر چه دارند محروم کن و از آنان گذشت نکن بلکه مرد و زن، کودک و شیرخوار، گاو و گوسفند، شتر و خر را بکش.»[21]
با این وصف، مدعیان تمدن و لاف زنان اصول و ارزش های انسانی در مورد این متون مروج خون خواری چه می گویند و کجایند؟ درحالی که آنان به شریعت اسلامی و پیامبر رحمت( ص ) طعنه می زنند و بدگویی می کنند.
کجایند کسانی که سلاح های سراپا ویرانگر اختراع کردند و ملت ها را با بمبهای اتمی هدف قرار دادند و تر و خشک را باهم از بین بردند و موجب چنان ویرانی ونابودی گشتند که آثارش ده ها سال است که ادامه دارد؟ اینان کسانی هستند که کودکان بوسنی و کوزوو را کشتند و شکم های مادرانشان را دریدند و مرتکب جنایت های زشتی شدند که از تصور آن لرزه به اندام انسان می افتد و موها سیخ می شود. این لکه ی ننگ بر پیشانی آن تمدن خیالی باقی خواهد ماند وبر پیشانی آنان که ده ها تن مواد منفجره و کشنده بر سر کودکان بی گناه فلسطینی ریختند و اجسادشان را سوزاندند و اندامشان را پاره پاره نمودند و اعضایشان را بریدند و آنان را بین مرگ و ناتوانی رها کردند. می توان گفت که آن جلادان، همگی نتیجه و مولود طبیعی آن آموزه های تروریستی هستند.
جای بسی تعجب است که آنها را می بینی با فخرفروشی و افاده مسلمانان را متهم به تروریسم و خون ریزی می کنند و بعضی از آنان از روی نادانی و غفلت یا خودستایی و گزافه گویی و کینه توزی – که خالی از اغراض پست نیست – گردن کشی می کنند تا عیب های دینشان را به دین اسلام یا پیامبر رحمت ( ص ) نسبت دهند!
شکی دراین نیست که متون این دین بزرگ و مقررات و تاریخ و سیره اش بر مزیت اخلاقی آن در صلح و جنگ، گواهی می دهد، و این مزیت و برتری تنها به خاطر ربانی و الهی بودن اسلام در منشا و سرچشمه ی این متون شرعی است.
http://www.alukah.net/sharia/0/76350/#ixzz3kb7EEFcH
[1] – به موضوع « پاسخ به دروغ ها و افتراهای پیرامون جهاد در اسلام » در کتاب « پاسخ های انکار ناپذیربه افتراهای تهاجمی و متناقض» از مؤلف ( ص: 171 – 210 )
[2] – بخاری: 2560 و مسلم: 129
[3] – تفسیر سعدی ( ص: 92 )
[4] – البدایة والنهایة (5: 107، 108).
[5] – تفسیر ابن کثیر (1: 341).
[6] – جامع البیان؛ازطبری (6: 327).
[7] – نگاه کن به کتاب “أخلاق الحروب الإسلامیة، فی سیرة خیر البریة”؛ ازمؤلف.
[8] – السیاسة الشرعیة از ابن تیمیه ( ص : 105 ) چاپ انتشارات المعارف .
[9] – البخاری: 3014، ومسلم: 1744.
[10] – البخاری: 2792، ومسلم: 3280.
[11] – أحمد: 17158، وأبو داود: 2669، و آلبانی آن را در کتاب «السلسلة الصحیحة (2: 314)» صحیح دانسته است.
[12] – مسلم: 1731، وأبو داود: 2613
[13] – البیهقی در کتاب «الکُبرى»: 17934.
[14] – شرح معانی الآثار از طحاوی (3: 221).
[15] – مسلم: 1812
[16] – ابن کثیر در کتاب « ارشاد الفقیه »( 2: 320 ) می گوید: این موضوع به صورت های مختلف از ابوبکر ورایت شده است.
[17] – النسائی: 4127.
[18] – سفر المزامیر (137: 8 – 9).
[19] – سفر هوشع (13: 16).
[20] – سفر حزقیال (9: 6).
[21] – سفر صموئیل الأول (3 : 15).
ایهاب کمال احمد / ترجمه: حمید محمودپور- مهاباد
eslahe.com