در اسلام صلح بر جنگ اولی تر است
باید دانست که معنی « جهاد »در لغت و در عرف قران گسترده تر از « قتال »است و به معنای مطلق کوشش در هر راهی و به هر منظوری است و با قرینه معلوم می شود که این کوشش در راه خیر است یا شر.
در آیه ی « وَجَاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ » حج/78 کلمه « فی الله » قرینه است و مقصود از آن کوشش در راه خیر، و در آیه ی « وَإِنْ جَاهَدَاکَ عَلَى أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ » لقمان/15 عبارت « عَلَى أَنْ تُشْرِکَ » قرینه است و مقصود از آن کوشش در راه شر است. بنابراین، جنگ در راه خدا مصداقی از جهاد به معنای لغوی است و در واقع، جهاد به معنای اخص است، و ما در اینجا همین جهاد به معنای اخصّ را که باید آن را جهاد اصطلاحی نامید، مورد بحث قرار می دهیم.
پیش از این که به اصل بحث جهاد بپردازیم، لازم است که در این باره دو مطلب را بیان کنیم:
اول اینکه، آیا از نظر اسلام، جنگ برای تحمیل عقیده مجاز است یا خیر؛ دوم اینکه، آیا در مقابل دشمن مهاجم، صلح اصل است و باید با دفع تهاجم دشمن در پی از بین بردن جنگ و ایجاد صلح بود یا جنگ اصلل است و باید هر چه بیشتر به آن دامن زد؟
درباره ی مطلب اول
در این باره باید گفت از نظر اسلام جنگ برای تحمیل عقیده مجاز نیست زیرا آیه ی « لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ » بقره/256 می گوید: « اجبار و اکراهی در ( قبول ) دین نیست ، چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلال مشخّص شده است ».
این جمله ی خبری معنای انشایی یم دهد و این که می گوید: « هیچ اجباری در دین نیست » به معنای این است که نباید هیچ اجبار و تحمیلی در دعوت به دین به کار رود زیرا حق و باطل به حکم وجدان و فطرت انسان مشخص است و نیازی به اجبار نیست. پس اجبار چه به صورت تهدید باشد و چه به صورت جنگ نباید برای تحمیل دین و عقیده اعمال شود.
به بیان دیگر، اساسا" عقیده یک امر قلبی است که با زور به وجود نمی آید زیرا انسان هر چه را فطرتش بدان حکم می کند می پذیرد و زور و تحمیل نه عقیده فرد را تغییر یم دهد و نه عقیده ی جدیدی در او به وجود می آورد و به این دلیل اعمال زور کاری بی حاصل است، پس به حکم آیه ی مزبور از نظر اسلام جنگ برای تحمیل عقیده و دین مجاز نیست.
درباره مطلب دوم
در این باره باید گفت که در مقابل دشمن مهاجم، صلح اصل است نه جنگ، با این بیان که جنگ حالتی اضطراری است و پس از تهاجم دشمن ضرورت پیدا می کند و بعد از درهم شکستن دشمن دیگر ضرورت ندارد، و بدین سبب قرآن کریم پایان جنگ را رفع تهاجم و از بین رفتن فتنه ای که دشمن به وجود آورده دانسته و گفته است : « وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَکُونَ فِتْنَةٌ » بقره/193 « و با آنان پیکار کنید تا فتنهای باقی نماند ( و نیروئی نداشته باشند که با آن بتوانند شما را از دینتان برگردانند ) ». و اگر گفته شود لفظ فتنه در آیه نکره در سیاق نفی است و افاده ی عموم می کند و م یگوید با آنان نجنگید تا هیچ فتنه ا یدر جهان نباشد نه فقط فتنه ای که دشمن مهاجم به وجود آورده است، جوابش این است که به قرینه آیه ی قبل « فَإِنْ قَاتَلُوکُمْ فَاقْتُلُوهُمْ » بقره/191 « پس اگر با شما جنگیدند ایشان را بکشید » که جنگ را به تهاجم دشمن مشروط می کند در اینجا مقصود فتنه ی خاصی است که دشمن مهاجم به وجود آورده است. بدیهی است این که در آیه برای جنگیدن غایت و پایان ذکر شده به این معناست که وقت یفتنه و شر دشمن رفع شد دیگر جنگیدن مجاز نیست. در حقیقت، آیه می خواهد بگوید: شما باید با دشمنی که شروع کننده جنگ است بجنگید و ریشه فتنه را بخشکانید تا جنگ نباشد و صلح برقرار شود. قرآن کریم در سوره انفال که بخش مهمی از آن به جنگ بدر مربوط است می فرماید: « وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ » انفال/61 « اگر آنان به صلح گرایش نشان دادند ، تو نیز بدان بگرای ( و در پذیرش پیشنهاد صلح تردید و دودلی مکن و شرائط منطقی و عاقلانه و عادلانه را بپذیر ) و بر خدای توکّل نمای که او شنوای ( گفتار و ) آگاه ( از رفتار همگان ) است . »
و قبل از این آیه می فرماید: « وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُمْ وَآخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَیْءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یُوَفَّ إِلَیْکُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ »انفال/60
« برای ( مبارزهی با ) آنان تا آنجا که میتوانید نیروی ( مادی و معنوی ) و ( از جمله ) اسبهای ورزیده آماده سازید ، تا بدان ( آمادگی و ساز و برگ جنگی ) دشمنِ خدا و دشمن خویش را بترسانید ، و کسان دیگری جز آنان را نیز به هراس اندازید که ایشان را نمیشناسید و خدا آنان را میشناسد . هر آنچه را در راه خدا ( از جمله تجهیزات جنگی و تقویت بنیه دفاعی و نظامی اسلامی ) صرف کنید ، پاداش آن به تمام و کمال به شما داده میشود و هیچ گونه ستمی نمیبینید . »
و هم چنین به رسول خدا (ص) امر می کند: « یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ وَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ یَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا یَفْقَهُونَ » انفال /65
« ای پیغمبر ! مؤمنان را به جنگ ( با دشمن برای اعلاء فرمان خدا ) برانگیز . هرگاه بیست نفر شکیبا ( و ورزیده و قویّالایمان ) از شما باشند بر دویست نفر غلبه میکنند ، و اگر از شما صد نفر باشند بر هزار نفر از کافران غلبه میکنند ، به خاطر این که کافران گروهی هستند که نمیفهمند ( برای چه چیزی و چه کسی میجنگند ، و اگر کشته شدند سرنوشت خانواده و سرانجام خودشان چه خواهد بود ، و لذا این تاریکی راه و ناآگاهی از هدف و ندانستن نتیجهی دنیوی و اخروی مبارزه ، تاب و توانی برای آنان باقی نمیگذارد ) . »
از اینجا معلوم می شود که اسلام صلح را به عنوان یک اصل زیر بنایی در روابط اجتماعی می شناسد که باید در پی آن بود و در به وجود آوردن و حفظ آن کوشید.
در اینجا توجه به این نکته لازم است که با در نظر گرفتن این اصل زیر بنایی اگر بیگانگان همیشه طالب صلح و زندگی مسالمت آمیز با مسلمانان باشند هیچ گاه جنگی میان دو طرف در نمی گیرد، زیرا انچه در آیه مزبور آمده است دستور و فرمانی الزامی در مورد همزیستی و صلح محسوب می شود که تخلف از آن جایز نیست و رسول خدا( ص) و پیروانش وظیفه دارند که همواره طالب صلح باشند و هیچ وقت درگیری نظامی را با بیگانگان آغاز نکنند.
صلح طبیعت اصلی جوامع
همان طور که سلامت مزاج طبیعت اصلی هر فرد و بیماری حالتی عارضی است، صلح و آرامش نیز طبیعت اصلی جوامع انسانی و جنگ حالتی عارضی محسوب می شود و آیه ی : « وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا » انفال/61 « اگر آنان به صلح گرایش نشان دادند ، تو نیز بدان بگرای ( و در پذیرش پیشنهاد صلح تردید و دودلی مکن و شرائط منطقی و عاقلانه و عادلانه را بپذیر ) ». اشاره به همین معنا دارد که صلح و زندگی مسالمت آمیز طبیعت اصلی جوامع است و باید در حفظ آن کوشید و از این رو اگر دشمن مهاجم به صلح تمایل نشان داد باید از آن استقبال کرد و به آن پاسخ مثبت داد و جامعه را از بیماری اجتماعی جنگ نجات داد و سلامت را به آنان باز گرداند.
بدیهی است آن طرف که حمله نظامی را آغاز کند و سلامت جامعه را به هم بزند محکوم می شود. اساسا" وجدان بشریت از حمله ابتدایی به دیگران بیزار است و آن را ظلم و غیر قابل توجیه می داند. از این رو هر جا که درگیری نظامی واقع می شود برای تشخیص این که کدام طرف محکوم است سعی می کنند بدانند کدام طرف حمله را آغاز کرده است تا در تبلیغات محلی، منطقه ای و جهانی محکومش کنند، و این نشان می دهد که آغاز حمله نظامی به دیگران به هر منظوری باشد مخالف فطرت انسان هاست اگر چه آن را جنگ دینی بنامند.
نیکی کردن به کافران
گاهی بعضی از افراد مذهبی بر این باورند که نیکی کردن به کسانی که هم دینشان نیستند کاری نارواست و امکان چنین باروی در جامعه ی اسلامی نیز وجود داشته و دارد، و قران کریم چنین چیزی را نفی می کند و هشدار یم دهد که خدا شما مسلمانان را از نیکی کردن به کفاری که مزاحم شما نیستند نهی نمی کند و هرگز نیکی و رفتار عادلانه با آنان ممنوع نیست.
« لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ » ممتنحه /8
« خداوند شما را باز نمیدارد از این که نیکی و بخشش بکنید به کسانی که به سبب دین با شما نجنگیدهاند و از شهر و دیارتان شما را بیرون نراندهاند . خداوند نیکوکاران را دوست میدارد . »
این آیه که تلویحا" به خوش رفتاری و خیر خواهی درباره ی کفار غیر مزاحم و رفتار عادلانه با انان دعوت می کند، حاکی از این است که اسالم می خواهد روح صفا وو خیر خواهی و احترام به انسان را در مسلمانان بدمد و قلب همه انسان ها را با هم مهربان کند و زمینه ی صلح اجتماعی را فراهم سازد و این شاهدی است بر این که صلح از نظر اسلام یک اصل زیر بنایی و بنیادی است که همه مسلمانان باید در راه آن حرکت کنند.
تنها در صورتی که کفار به مسلمانان حمله نظامی کرده، آنان را از سرزمین شان برانند و به آوارگی شان کمک کنند، از دوستی کردن با آنان نهی شده است، زیرا دوستی در چنین شرایطی سبب می شود که کفار در جامعه ی اسلامی نفوذ کرده و ضربه های سنگینی وارد کنند. این مورد در سوره ممتحنه بیان شده است.
« إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ » ممتحنه /9
« بلکه خداوند شما را بازمیدارد از دوستی ورزیدن با کسانی که به خاطر دین با شما جنگیدهاند ، و شما را از شهر و دیارتان بیرون راندهاند ، و برای اخراج شما پشتیبانی کردهاند و یاری دادهاند . کسانی که ایشان را به دوستی گیرند ، ظالم و ستمگرند . ».
_______________________
منبع: جهاد در اسلام /مؤلف: نعمت الله صالحی نجف آبادی / انتشارات: نشر نی، تهران
eslahe.com
نویسنده: نعمت الله صالحی نجف آبادی